« به نام خداوندجان وخرد کزین برتراندیشه برنگذرد»
درود ای بلندای فرهنگ ِ مهر همه ریشه درخاکِ سردرسپهر
نگهدارِ بیدارِ ایران زمین به گاهِ خطر، یارِ ایران زمین
تویی خاکِ پرباررا، کشت ورز نگهبان ِ بوم وبرودشت ومرز
زجان آب دادی چوتاریخ را زکژ ّی بریدی بن وبیخ را
جهان زنده کردی به آیین ِ پاک درختِ نکویی نشاندی به خاک
توخودگرنبودی پرازعدل وداد نکردی زپاکان ِ تاریخ، یاد
نه درمدح ِ خوبان سخن گفته ای که اندرزِهمچون گهرسفته ای
سرودی زشاهِ پلنگینه پوش همه دانش وفرّ وایمان وهوش
سیامک که شدکشته بردستِ دیو برآورد طهمورث ازجان غریو
زیزدان چوبرگشت جمشید شاه زمانه ربودش زسربرکلاه
فریدون زمین رابیاراست پاک جهان تازه کردایرج ِ تابناک
منوچهروهم نوذروکی قباد که ایران به تدبیرشان بودشاد
بیاراست کیخسروِ نامدار جهان راسراسرچوابرِ بهار
دراین راه بس خون دل بود و درد سر سرکشان بود و روز نبرد
بسی دست شستند از جان پاک که پیروز مانده است این آب و خاک
شهیدان شهنامه ات ای دریغ تن وجان شهنامه ات ای دریغ
دریغاسیامک که درخون نشست زچنگال ِ دژخیم دیوان پست
دریغاسیاوش دلیر رشید که گردیددرشهرِ توران شهید
فرنگیس رادل پرازدرد شد زگرسیوزِ ناجوانمردشد
دریغاکه سهراب شدخون جگر « برآمدروانش به دستِ پدر»
دریغ ازتهمتن که شدسرنگون به چاه ِ شغادِ پرازمکرودون
وجب در وجب خون پاک شهید قدم در قدم عشق رست و امید
چوشهنامه رادربرابرنهیم سزدگرببوسیم و برسرنهیم
جهانی همه سربه سرپند مند چوخورشید، برجایگاهِ بلند
چو برداشتی نیزه ی کلک تیز که با ترک و تازی نمایی ستیز
میان ِ چکاچاکِ تیغ وسنان به هنگام ِ آشوبِ گرزِ گران
به غوغای اسبان وبانگِ یلان به هنگام ِهنگامه ی پردلان
صدای تودرگوش ِجان ِمن است پیام ِخوشت هم عنان ِمن است
« دریغ است ایران که ویران شود کـُنام ِ پلنگان وشیران شود»
هزاران درود وهزارآفرین به فرهنگِ فردوسی ِ پاک دین
هرآن کس که با رای اودشمن است وگرنیک چهراست، اهریمن است
محمدغلامی – دشتستان اردیبهشت 1388
دنیا چقدر خاطره انگیز می شود
وقتی که دوست بداریم
دنیا چقدر غنچه ی لبخند است
در باغ های کوچک دل هامان
وقتی که عشق بکاریم
دنیا چقدر زیباست
وقتی تو
در شعرهای من سبز می شوی
____________________-
محمد غلامی - کنگان- 5 تیرماه 1392
این روزها محمد غلامی شاعر روستایمان مشغول ویرایش کتابی به نام « دشتستان در آینه ی شعر » است که حدود 700 صفحه دارد و شعرهایی را در بر می گیرد که اسم مکان خاصی از مکان های دشتستان در آن آمده باشد . کتاب در دو بخش شعرهای فارسی معیار و شعرهای گویشی تدوین شده و انتظار می رود کار تصحیح نهایی کتاب تا پایان مهرماه 92 به اتمام برسد تا پس از آن ، رایزنی های لازم جهت چاپ آن اثر صورت پذیرد . از غلامی تا کنون چهار کتاب به چاپ رسیده است .
حسن بی باک :
ای پیربیندیش و برو ترک گنا کن
رحمی بنما برخودوشرمی زخداکن
یک عمر به شبهه گذراندی مه و هم سال
زین پس تو بیا پیرهن جهل قبا کن
زیرا که گذشته است تو را بیش زهفتاد
بااشک ندامت دل بیمار دوا کن
روزی شوی از تیراجل صید، به ناچار
پس خیز تو هنگام سحر، یار صدا کن
قرآن که کتابی ست زحق بهر هدایت
افسانه نخوانی، حذراز قهرخداکن
یا لیلة اسری که نبی رفت به معراج
بر زعم تو یک قصه نه بیش است، حیا کن
درمهد سخن گفتن عیسی نبود قدر
یک دانه ی جو نزد تو ای شیخ وفا کن
شق القمر و صحبت عیسی و کـُه ِ طور
گویی نبود صدق ، به خود کم تو جفا کن
بربوده بیان عقل تو وهوش به یکبار
باعقل بیا باردگر صلح وصفاکن
گرجوروستم برتو رسیده است زاشیاخ
باسیف تدبر کمرخصم دوتا کن
اما به شریعت سخن هرزه روا نیست
بیدارشو اندر صف ابرار تو جا کن
دانم نه نصاری نه یهود و نه مجوسی
هستی اگرم جان خودت هرسه رها کن
« صیفی » ز ره مهرو وفا گفت درآخر
عقبی نفروش ، در یـَم ِ اخلاص شنا کن
محمدرضاباقری :
درتنگنای زمان
نفس هایم
مرا به پایان میبرند
من
غافلتراز همیشه اول خواهم شد
جام سکوت
محمد غلامی :
یک شب قبل از سفر به شیراز :
دگربرای که بنویسم که می روم به سفرفردا
میان راه که می گیرد زگریه هام خبر فردا ؟
تو را به دست که بسپارم؟ چه جزخیال تو بردارم؟
چگونه بی تو قدم درراه... چگونه بانگِ سحر فردا...
تو را چگونه ببیند باز، توای صفای لبت شیراز
میان ِ شرجی ِ دشتستان، زلال ِ دیده ی تر فردا
نه ماه ِخانه برافروزی، که آفتابِ جهان سوزی
بتاب بردرما روزی، بزن به سینه شررفردا
زکندوی لبِ شیرینت، دهان ِروزه عسل می ریخت
که تلخ کامی ِ هجران را، کنم بسان ِشکرفردا
به خاکِ حافظِ شب بیدار، به روح ِسعدی ِ شیرین کار
خیال ِ روی دلارامت، نمی رود زنظر فردا
برازجان - 1/6/1390
چهارمین جشنواره استانی شعر محلی سنگار افتو با حضور مسئولین استانی و شهرستانی ، شاعران ، هنرمندان و سایر علاقه مندان به شعر و ادب جمعه 15 اردیبهشت ماه در محل سالن آمفی تئاتر مجتمع فرهنگی هنری پیامبر اعظم (ص)به کار خود پایان داد.این جشنواره با هدف اهمیت به زبان و گویش محلی ، گرامیداشت روز ملی خلیج فارس و ایجاد فضای همدلی و تعامل میان شاعران و گویش های محلی استان بوشهر با حضور دکتر محمدی مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر ، حجه الاسلام حسینی بوشهری امام جمعه ، ماشااله احمدی فرماندار و سایر مسئولین و علاقه مندان به شعر و ادب محلی برگزار شدو شرکت کنندگان به رقابت با یکدیگر پرداختند . معصومه خدادای ، محمد غلامی و آقای تنگسیری ، داوران این دوره در بیانیه هیئت داوران جشنواره سنگار افتو دیلم افراد زیر رابه عنوان برگزیده جشنواره معرفی کردند : بخش جوان 1- فاطمه پولادی از تنگستان (باغک) 2- راضیه باقرزاده از بندر ریگ (گناوه) 3- مهدی شیخیانی از دشتی برگزیدگان بخش بزرگسال : 1- محمود صفری از شبانکاره 2- امراله خدری از دیلم 3- حمید زارعی از دشتی هیئت داوران همچنین افراد زیر را بعنوان بخش ویژه جشنواره معرفی نمود : 1- غلامعلی زارعی از دشتی 2- حسین نیرو از دشتی همچنین هیئت داوران افراد زیر را شایسته تقدیر دانسته و با اهداء لوح تقدیر جشنواره ، لوح یادمان و هدیه نقدی مورد تقدیر قرار داد : بخش بزرگسال 1- فریبا جلالیان از دشتستان 2- حسین بازپیچ از دشتی 3- اسفندیار فتحی از دشتستان 4- هاشم شعله از دیلم 5- امان الله ابراهیمی از دشتستان 6- ظهیر محمودی از بردخون 7- محمد محمودنژاد از بندر ریگ 8- مالک تابناک از دشتی 9- اسماعیل رازبان از گناوه 10- فرشید ابراهیمی از دشتی بخش جوان 1- معصومه احمدی منش از کاکی 2- امرالله حاجب از آبپخش 3- تارا حیدری از کاکی 4- مرضیه ناظری از دشتی 5- محمود حسینی از دشتی 6- آسیه دهباشی از دشتی 7- فاطمه نجار از دیر 8- هاجر احمدی از دیر 9- ابوذر زارعی از دشتی 10- زینب کاظمی از دیر
لبش چون غنچه ی سرخ ِانار است
قدش موزون ، چون نخل ِ بنار است
دل ِ دیوانه ام مانند ِ بلبل
گهی در نخل و گاهی در کنار است
توضیح:این شعرراآقای زمانی دراوایل بهار، هنگامی که درجزیره ی قشم مشغول بود از زبان شخص دیگری خطاب به خود سروده است:
بیو اینجو که صحرا سبزه زاره
گجیک وبلبل دیندی کناره
بیو که پیلسوک هم لینه کرده
غم دوریت منه پاک لیوه کرده
بیو که محمه ترک هر رو شلوغه
د جی خشتر و خوش دروغه
بیو اینجو هوا ری کرده گرما
ول آویده تش وبارون وسرما
ول کردنه مردم خر و گاشون
حیونل زیدنه کهره شو پاشون
بیو اینجو پسینل توپه بازی
چه وقشم دیدیه ایقه مینازی.!
دو شعر از مهندس احمد زمانی :
1- شب درنگاه تو
موج می زند
وآنگاه که درپس آن سیاهی
سفیدی فلق
درسرخی افق چشم هایت
نمودار می شود
تو را فریاد می زنم
2-
وقتی که پسته های خندان
خورده می شوند
وقتی که پسته های بسته
خرد می شوند
به جرم بسته بودن
لب
مانده ام تنها
بر دو راهی
سکوت و خندیدن
و چقدر سخت است
تصمیم
*****
موبایل / معصومه خدادادی
موبایل بچه خـُردی آویده به ما چه
تودس هر کی هسیش گردی کـُما چه
نهی گردن، سر جیو، تو کفِ دس
ریا پی شهکه می دن کردن ِ مس
می گن مجلس یه طرحی داده دولت
موبایل ِ کیلویی می دن و ملت
فراوون گیر میا مث پهک شاوی
سفید و سه بخی یا سرخ و آوی
حسینو میش کرم ری خر نشسّه
یه نوش ِ تو قدش پوی بند بسّه
میره صحری بیابون می زن ِ زنگ
و حاج باقر می گو معتادِ الدنگ
رضو که نمتره مفش ِ بگیره
ور همساده یل خوش ِ می گیره
میا تاپشت در می گو حمیده
الو واز کو در ِ آنتین نمی ده
علی محدِ رجو فاتح بواش بی
پر ِ مجلس صدی کوره ی کوکاش بی
موبایلش زنگ زده هی جونی جونم
شو ِ مهتاب سیت آواز می خونم
کریمو فتح الله بد شکل پرّو
مزاحم ویموه هر رو سی زهرو
تو گردنش ِ سر صو تا دلی شو
سر خردن، سر کیچه، موقی خو
جواوش کردِ زهرو دیگ پسینی
می خی جر رو بدی می، مار خینی
کریمو ! روز ِخش چیشت نوین ِ
امیدوارم که دیت مرگت بشین ِ
«زیارت» تا «بناری» خط نمی ده
یا خر خر می کن ِ یا فیکه می ده
می گو که، مشترک نیسی و دسرس
می خی جلدتر بگیر ِ بر پساپس
برازگون می زن تا اصفهون ِ
می گو خط ری خط ِ اینجو دکون ِ
خلاصه درد سر تا کم کنم مو
گپلم ِ کم کمک تا جمع کنم مو
می گن هر چی حدّ ِخش ردایمو
سر ِ آخر همه ش درد سر ایمو
موبایلم مث پیاز ِ کازرونی
خش ِ بی عرضه کرده گه گمونی
یه چی می خوام بگم سی یادگاری
و دس یو عاقبت و یمین فراری
اردیبهشت 1384
**********
موسی امیدی زاده(عوضی بناری)
سلام،سلامی گرم به گرمی وشرجی بوشهر وبه بزرگی آب های خلیج فارس وسلامی گرم به بلندی نخل های سربه فلک کشیده دشتستان بزرگ وسلامی جانانه به قشنگی روستای بنارآب شیرین، سلام به مردان وزنان مؤمن ومهمان نواز وسلامی گرم به زیبایی همت وهمبستگی مسؤلین ولاتم.
چه او که شب وروز عمری درولات بی
می دونستم که از ارزش های ولات بی
همین که ازولاتم رفت بازهم بزرگ بی
همون که تو برازجونم نشسی دروندولات بی
توتعزیه وشعروشاعری وسایت بنارانه هم بی نظیر بی
دلم می خواست مثل غلامی تمام فکروذکرم پی ولات بی
*********
وصیت نامه / محمد غلامی
من غنچه ی خونین دل ِ زارم بنویسید
بی منت ِ باران و بهارم بنویسید
گرگوهر جانی ست، نثار ِ قدم ِ دوست
گر دفتر ِ شعری ست به یارم بنویسید
هرگوشه ای از خاکِ وطن جان بسپارم
مشتاق ِ سبخ زار ِ بنارم بنویسید
خاکی که درآن کودکیم رفت و جوانی
چون بذر درآن خاک بکارم بنویسید
جز صاحب ِ دل تا ننهد بر گِل ِ من پای
این نادره بر سنگ ِ مزارم بنویسید
قسم برچهار عین و سین و یک میم
قسم بر قامت سر حیّ و یک جیم
نبردارد سراز عشق تو «مسکین »
زکریا وار گر گردد به دو نیم *
مصراع اول :
قسم برچهار سوره ی قرآن که با عین نامگذاری شده اند : ا- علق 2- عبس 3- عادیات 4- عصر وچهار سوره ی دیگر که سجده ی واجب دارند : 1- سجده یا الم تنزیل آیه ی 32 /2- فصـّلت یا حم سجده آیه ی 41 / 3- نجم آیه ی 53 / 4- علق آیه ی 96
و سوگند به نام محمدکه هم پیامبر خداست و هم یک سوره ی قرآنی است .
مصراع دوم :
قسم بر سرحی (حرف ح که دراول آن یک حرف ج اضافه شود) که می شود حج (قسم به حج )
مصراع سوم :
مسکین(حسین ناصری) ازعشق به تو دست بر نمی دارد
مصراع چهارم :
حتی اگرقامت او مثل حضرت زکریا به (دو نیم ) خمیده شود. (حضرت زکریا دراواخر عمر قامتش خمیده شده بود .
______________
* حسین ناصری متخلص به مسکین فرزند حاج محمد علی از مردم روستای بنار آب شیرین درسال 1213متولد شد و 80 سال زندگی کرد و در بنار درگذشت .این شعر از وی ، در کتاب «رها زمنت باران »گزیده ی شعروزندگی شاعران دشتستان به سعی محمد غلامی، صفحه ی 669 چاپ شده است .
ولات مو که میفهمین بناره،
همونجو که چمش پر کناره،
ازخرد ودرشتش سر کاره،
اصلا ای ولات معتادنداره،
هرسال که او رو ترتی بیاره،
حتما میفهمین معدن خیاره،
پیرمرد میوینی سیه دیواره،
هرکی سی خش گنی میاره،
جهارتاگپشون فقط ریاله،
باقی همگی فکروخیاله
ای ولات فقط یه تیمی داره،
ای تیم که میگم یه حسنی داره،
هرجام که میره مقام میاره،
سیتون بگم که حریف نداره
..............................................
سلام ای بوشهر رنگین کمونی
سلام ای پارسی های جنوبی
سلام ای هفت رنگ عشق ور تو
به پا واوی سی دنیا می جوونی
سلامت میکنم ای بوشهر خم
سلامی ازته دل ری وو مردم
سلامت میکنم لیلیم تو هستی
مو مجنونم تودنیا ور تو سی خم
سلام ای بوشهر پی عشق همراه
سلام ای مردم بادین دنیا
...........................................
سلام ای بوشهر مجنون صفتها
که استعماره کردین لیر اینجا
سلام ای بوشهرحساس دنیا
سلام ای مردمت مثل کوه ری پا
نه دل سی نفت وگازت عشق دارم
سی محض ای بنار وغله کالم
بنار اوشرین ای وم بگیری
حساو کو تش زدی تو لاله زارم