بعد از هفت سال تجربه درامر تدریس و مدیریت ابلاغ راهنمای تعلیماتی روستایی را به من دادند و می بایست به عنوان معلم راهنما به مدارس بروم تا مشاهدات خود را طی فرمی به اداره گزارش نمایم در همان روز های اول از تمام مدارس سرکشی کرده و با تمام همکاران جدیدم آشنا شدم . مدارس چند پایه ویژگی های خاص خود را دارند. این افتخارتصیبم شد که با سه نفر از همکاران خوبم ، در دبستان«پیروزی بنار آبشیرین» آشنا شوم . یکی ازخانم ها به عنوان مدیر آموزگارانجام وظیفه می کرد. بعد از این بازدید، خانم مدیربه مرخصّی زایمان رفت ودیگر اورا ندیدم تا این که ، در یکی از روزهای سرد بهمن ماه وارد مدرسه شده ودیدم خانم مدیراز مرخصّی برگشته ودر کلاس درس مشغول تدریس می باشد . مستقیم وارد کلاس او شدم وبعد از سلام علیک و تعارف های معمول ، جعبه کارتنی که در وسط کلاس قرارداشت و درِ آ ن هم بسته بود نظرم را جلب کرد. بانوک کفشم آن را به گوشه ای از کلاس ، که سطل آشغال قرار داشت فرستادم تا در امر تدریس ایجاد مزاحمت نکرده وعملاً هم به خانم مدیر نشان بدهم که باید به بهداشت ونظافت کلاس توجه ودقت بیشتری داشته باشند. کارتن نسبتاً سنگین به نظر آمد ودر لحظه ای احساس کردم صدای ضعیفی از درون آن شنیده می شود. وقتی درِ آن را باز کردم دیدم نوزادی بسیارعزیز و دوست داشتنی ، درون آن خوابیده است. لبخند زیبایش، مرا مات ومبهوت خود کرد و باعث شد که او را با تخت خوابش که از جنس مقوا بود، در آغوش بگیرم. لبخندش را با تبسّمی پاسخ دادم واو را بر روی میز آموزگار گذاشتم وبه خانم معلم گفتم: چرا این اشرف مخلوقات را درون کارتن گذاشته اید؟ اوبه حالتی که شرم سراسر وجودش را فراگرفته بود پاسخ داد: « آقای آتشی ، وقتی دیدم با موتور وارد مدرسه شده اید، فرصت و مجال تمام کارها از من سلب گردید و تنها کاری که می توانستم انجام بدهم همین بود که او را برای دقایقی درون این کارتن مخفی کنم ». به خود گفتم : ای خدای بزرگ، چرا مسئولین و بازرسین اداره این چنین رفتارکرده اند که همکاران با دیدن آنان عکس العمل نشان می دهند تا جایی که حاضرند جان عزیز دلبندشان را به خطرافکنند . نوزادهمچنان درکارتن خوابیده و مشغول خنده بود. خنده هایش بدون پیام نبود . شاید به کار مادرش می خندید، که او را در حضوردانش آموزان در کارتن حبس کرده بود و یا به علت حضوربی موقع و غافلگیرانه معلم راهنمای کم تجربه درسر کلاس درس لبخند می زد و یا ممکن است به بعضی از قوانین و مصوبه های آموزش و پرورش که رسماً همراه داشتن فرزند در مدرسه را منع کرد ه بود، نیشخند می زد. وقتی اسم او را از مادرش سوال کردم با تبسّمی خاص گفت: «فاطمه» هم اکنون که این خاطرات را می نویسم، آن اشرف مخلوقات درون کارتن ، یا بهتربگویم آن فاطمه خنده رو، دخترخانم گلی شده است که درسال سوم دبیرستان نمونه نجابت برازجان مشغول به تحصیل می باشد . چند روز پیش مهمان آنان بودم ، چقدر برایم جالب بود که بار دیگرهمکاران خوبم آقای ماندنی زمانی و خانم زهرا نعمتی را می دیدم. بهمن ماه 1392 / این مطلب از فیسبوک آقای آتشی گرفته شده و همراه با عکس در فیسبوک بنارانه قرار دارد .
درباره وب

بنارآبشیرین در 18 کیلومتری غرب برازجان در استان بوشهر قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا 20 متر می باشد. آب و هوای بنار گرم و خشک است و بهارش از بهمن آغاز می شود و تابستانش 6 ماه می پاید. بیشتر مردم روستا کشاورز هستند. رودخانه ی حله که از شمال روستا می گذرد ، نقش مهمی در رونق کشاورزی دارد و جلگه ی حاصلخیز آن جای مناسبی برای کشت غلات و هندوانه ی دیم است.محصولات عمده ی بنار ، خرما ، گندم و جو است.این روستا در حال حاضر 110 خانوار و 480 نفر را در خود جای داده است
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
برچسبها وب
اخبار (25)
شعر و ادبیات (18)
فرهنگی (5)
ربع قرن پیش (3)
کشاورزی (1)
کشاورزی (1)
شعر و ادبیات (1)
تاریخ (1)
امکانات وب
بازدید امروز: 120
بازدید دیروز: 729
کل بازدیدها: 1519081
تاریخ : پنج شنبه 92/11/3 | 6:10 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()