(زخم)
از نو رسیدبر دلِ زخمم هزار، زخم
صبری نماند در پیِ این بی شمار زخم
وقتی که زخم بر دل ما گُل نموده است
دیگر چه جای ناله که زد نیش خار، زخم
ازگرگِ دهر شکوه مرا نیست ازسگ است
نان دادم و گرفتم از او مزد کار، زخم
تا زهرِ هجر بردل فرهادی ام رسید
شیرین شدست برتنم از نیش مار،زخم
چون شیر وببر گر که نباشی، یقین شوی
اشترصفت به بادیه ازحمل بار،زخم
پایان شیر قصه تلخیست چون خورَد
بر خاک غم ز روبهِ بی بند وبار،زخم
ای بی ثمر صنوبرِ مغرور خوش مدار
از اینکه سنگِ حادثه زد بر کُنار،زخم
بازِشکسته پنجه ام ای دوست زیر چرخ
تاکی خورم ز زاغِ ظلامت شعار،زخم
هرگز گمان مَبَر که به شب آرمیده ایم
مارا نموده اخترِشب زنده دار،زخم
اکنون که دوخت تیر نگاهش وجود من
کاش از لبش دوا کند این ناگوار،زخم
عاشق نه آن بوَد که تظاهر کند به عشق
من عاشقم که داده به من اعتبار،زخم
ای کاش، یار، عهد و وفایش چو زخم بود
او رفت و ماند در برِ من ماندگار،زخم
آواز،گاه، بهر زمستان نخوانده ام
سازم گلوی، در قدم نوبهار،زخم
تاریخ : یکشنبه 102/6/26 | 10:34 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()