روی داد های بنار آب شیرین در فروردین ماه 1372
یک شنبه 1 فروردین 1372
از ابتدا تا پایان امروز ، باران بارید و زمین گل بود . خورشید به دیدار بنار نیامد .
دوشنبه 2 فروردین 1372
امروز باد بسیار سردی در بنار می وزید .
چهار شنبه 4 فروردین 1372
نیمه های شب دوش اعلام شد که فردا عید فطر است . امروز مردم طبق سنتی دیرین دور هم جمع شده و با هم روبوسی می کردند . همه در حسینیه ی اعظم بنار جمع شده بودند . هر که وارد می شد ، همه پیش پایش برمی خاستند و او نیز به ترتیب با مردم روبوسی کره و عید را به همدیگر تبریک می گفتند . مشهدی ابراهیم ابراهیمی در حیاط حسینیه فرشی گسترد و نماز عید فطر را به تنهایی خواند . پس از آن که همه جمع شدند ، به صورت دسته جمعی برخاسته و به منازل کسانی سر زدند که طول یک سال گذشته مصیبتی بر آن ها وارد شده بود . لذا به خانه ی غلامحسین صداقت ، اسماعیل باقری و مرتضی نوشیروانی رفتند و شربت و شیرینی خوردند اما طبق همان سنت دیرین ، به صاحب خانه عید را تبریک نگفتند بلکه آرزوی قبولی اعمال کردند .
جمعه 6 فروردین 1372
در چها رچوب جام شهید محمدی فرد در روستای چاه خانی ، صبح امروز تیم بنار 2-1 نتیجه را به تیم رهبر آب طویل واگذار کرد . در این دیدار امرالله زاهدی از نقطه ی پنالتی اولین گل را برای بنار به ارمغان آورد . بازیکنان بنار :
جواد سلیمی ( دروازه بان ) . حسین حسن پور ، امرالله زاهدی ، احمد زمانی( هوشنگ عوضی ) و کرامت رضایی ( دفاع ) . حسین نوشیروانی( یدالله کهنسال ) ، ابراهیم خدادادی و اسماعیل جعفری ( هافبک ) . محمد تقی باقری ، عباس کهنسال و امان الله خدادادی ( مهاجم ) . در این بازی محمد تقی باقری و ابراهیم خدادادی کارت زرد گرفتند .
سه شنبه 10 فروردین 1372
تیم فوتبال بنار در نظر آقا با تیم امید آن روستا مسابقه داد که 1-1 مساوی شد .
سه شنبه 10 فروردین 1372
شاعر بزرگ معاصر منصور اوجی امروز به بنار آب شیرین آمد و سه روز در بنار ماند . محل اقامت او منزل سهراب باقری بود .
چهار شنبه 11 فروردین 1372
منصور اوجی به همراه سهراب باقری ، محمد غلامی ، غلامرضا باقری و اکبر رضایی منش یک دور در اطراف بنار زده و عکس گرفتند .
استاد اوجی شب به مدت دو ساعت و ربع در منزل غلامرضا رضایی و در عروسی احمد زمانی شرکت داشت .
پنج شنبه 12 فروردین 1372
مجید رضایی فرزند حاج عبدالله که راننده ی پیکان بار بود با خودرو مسافران نوروزی تصادف کرد .
______
منبع : یاد داشت های محمد غلامی