چند رسم دیگر
ادامه
دس و پا شورون = معنای این ترکیب یعنی مراسم شستن دست و پا . این مراسم هنگامی انجام می گرفت که کاری مهم مانند ساختن خانه یا کارهای کشاورزی به اتمام می رسید و از آن کار فراغت حاصل می شد . به شکرانه ی اتمام آن کار ، مرغی ذبح می کردند و می پختند و می خوردند . به این رسم ، دس و پا شورون می گفتند .
گل سر شور = گل سر شوی ماده ای معطر بود که پیش از این نیز در باره ی آن سخن گفته شده است . گل را دقایقی قبل از استحمام خیس می کردند . این ماده برای شستن سر به کار می رفت و کاربرد دیگری نداشت . از ویژگی های آن این بود که موی را نرم می کرد لذا برای زنان که هم موی بلندی داشتند و هم به علت نبود حمام و گرفتاری های یک زن روستایی ، نمی توانستند به موقع سرشان را بشویند ، کاربرد بیشتری داشت چرا که به طرز محسوسی موی را نرم می کرد . زنان معمولا شانه هایی محکم از جنس تخته داشتند که ابتد مویشان را بین انگشتان پا گذاشته و محکم می گرفتند و بعد از آن ، از بالا به سمت نوک موها می کشیدند و آنقدر این کار را ادامه می دادند تا حرکت شانه روان بشود .
حلال کردن پول = کسانی که مستطیع می شدند یعنی بر اثر داشتن مال و اموال ، حج بر آنان واجب می شد ، یا نزد یک روحانی که نماینده ی مرجع تقلیدشان بود می رفتند یا او را به خانه دعوت کرده و تمام اموال منقول و غیر منقول خود را بر می شمردند و قیمت گذاری می کردند . آنگاه روحانی مبلغی تعیین می کرد تا آن شخص به او بپردازد و پولش حلال بشود و بتواند به مکه برود . شخص مستطیع معمولا در چنین شرایطی ، چانه زنی می کرد تا میزان پول را کمتر کند . بالاخره با روحانی به توافقی می رسید و پولش حلال می شد و می توانست به حج برود .
حلال بیدی ( حلالیت طلبیدن ) = کسی که به مسافرتی می رفت ، خاصه سفری طولانی مثلا زیارتی به مشهد یا کربلا یا مکه ، از مردم حلال بیدی می طلبید مخصوصا نزد کسی می رفت که بین آنان کدورتی نیز از پیش وجود داشته باشد . از جمله ی حرف های کلیشه ای در این هنگام این بود : « هر خوبی و هر بدی از مو دیدی ، حلالم کن » طرف مقابل نیز می گفت : « حلال زنده ای » یعنی حلالت می کنم و امیدوارم زنده باشی . در این رابطه می توانید به کتاب تنگسیر اثر صادق چوبک صفحه ی 240 رجوع کنید .
خالو = مردم بنار آب شیرین معمولا همدیگر را خالو صدا می کردند . این رسم نه تنها هنگامی که خودشان به هم می رسیدند رایج بود ، بلکه هنگامی که فردی غریبه نیز به بنار می رسید یا یک بناری به جایی دیگر می رفت و کسی را خطاب می کرد ، به او خالو می گفت .
بانگ = هر گاه کسی چیزی را گم می کرد ، میر بریم ( میر ابراهیم سلمانی ) روی تلنگون که مرتفع ترین جای روستا بود و جای حسینیه ی اعظم فعلی قرار داشت ، می رفت و با صدای بلند و در چند نوبت آن را اعلام می کرد .
تف کردن در دست = وقتی کسی دسته ی بیل یا دسته ی تبری را می گرفت و می خواست کار کند ، ابتدا در دستش تف می کرد و دست هایش را به هم می مالید بعد شروع به کار می کرد .