صبحدم پر زدند از لانه
بلبلان قشنگ خوش احوال
لحظه ای بعد و حمله ی صیاد
همه پر پر شدند و خونین بال
جفت بلبل ز درد غلتیدند
چشم بسته ؛ هلاک افتادند
جوجه ها بال و پر زنان از درد
غرق در خون به خاک افتادند
بلبل کوچکی که بی پر بود
زیر گرمای بال مادر بود
مثل برگ شقایقی خونین
در کف باد مرگ پرپر بود
خبر آمد که لانه ای ویران
از کف شاخه ی درخت افتاد
خون ز چشمان باغ جاری شد
آه شد ناله ناله شد فریاد
رفته بودند بلبلان با هم
بال در بال در هوای سحر
سرد و بی روح روی شانه ی شهر
باز گشتند غرق خون ز سفر
مرد و زن آه و ناله سر دادند
اشک در چشم مردمان خون شد
دل سنگین سنگ هم زین درد
زخم برداشت تا دگرگون شد
چشم ها خون شدند و دل ها خون
سینه ها بی قرار و بی آرام
داغ برداشت جان دشتستان
از غم خانواده ی شهرام