به اسفندیارفتحی که برای نجات دیگران خودرابه کام سیل انداخت
در ساعتی به کوتهی ِ عمر
خداتمام توان را به پای تو می ریخت
وگرگِ وحشی سیل
بره ی لرزان ِ روستا را
کف از خلال ِ دندان ها
کاش مثل ِ «غزل» بودم
بی اضطراب
درجزیره ی آغوش
میان ِ صاعقه و شب
و عمر
قطره ی آبی
آویخته به برگِ کـُناری
محمدغلامی- زیارت – دی 1380
تاریخ : سه شنبه 89/10/21 | 11:55 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()