مقدمه
دوستی با نام زمانی در بخش نظر ها سوالی را مطرح کرده و چون روی سخن ایشان به اینجانب است ، متن کامل سوال ایشان و نظرم خودم به عنوان جواب را ذکر می کنم ضمن این که از دوستان می خواهم که اگر پاسخی در این رابطه دارند ، برای ما بفرستند تا از آن نیز استفاده شود / با احترام محمد غلامی
زمانی :
استاد غلامی عزیز با عرض سلام وخسته نباشید
داشتم نوشته ها را مرور میکردم که یک سول در ذهنم بود گفتم با کسب اجازه در اینجا بپرسم . لازم به ذکر است که ممکن است یا من متوجه نشده باشم ویا این قضیه به بعد از شهادت امام حسین باشد. اول متن خودتان را مینویسم
1 محرم = تعزیه ی پسر فروش
خلاصه ی تعزیه :
شخصی تصمیم می گیرد مراسم عزاداری امام حسین ( ع ) را برگزار بکند . این تصمیم را با همسرش در میان می گذارد ولی چون پول کافی ندارند ، تصمیم می گیرند پسرشان را از مکتب برداشته و به بازار برده و بفروشند . مرد ، پسر را به بازار می برد و می فروشد . وقتی به خانه برمی گردد ، بلافاصله پسر نیز وارد می شود و اعلام می کند که شخصی که مرا به او فروختی ، امام حسین (ع) بود و اکنون مرا آزاد کرده است .
سوال من این هست این قضیه مربوط به بعد از شهادت امام حسین بوده است ویا اگر مربوط به قبل ازشهادت امام حسین بوده به چه دلیل دوست داشته برای امام حسین عزادری نماید./.
پاسخ :
دوست بسیار عزیز و محترم سلام
قبل از هر چیزی خدمتتان عرض کنم که واژه ی استاد در روزگار ما از مفهوم واقعی خودش تهی شده . بدون هیچ گونه کوچک نفسی و این حرف ها بگویم که استاد گفتن شایسته ی همه کس نیست و بسیاری از افرادی که با عنوان استاد از آنان یاد می کنیم ، شاید شاگردان خوبی هم نباشند و من یکی از این شاگردان تنبل هستم . .
نکته ی دوم این که اظهار نظر من ذوقی است و من فقط نماینده ی اندیشه های خودم هستم و آنچه پاسخ می دهم شاید درست و شاید نادرست باشد . در هر صورت به عنوان نظر شخصی من تلقی شود .
آنچه معمولا در اولین روز تعزیه خوانی اجرا می شود ، مقدمه ای برای روزهای بعد و آماده سازی مردم است . درضمن طبیعی است که این جریان. مربوط به پس از شهادت امام (ع) باشد این که امام معصوم می تواند پس از مرگ یا شهادت به صورت جسمی درجایی حاضر شود ، ریشه در اعتقادات شخص دارد . اما آنچه به ذهن من می رسد این است که در دنیای پر از رمز و رازی که در آن زندگی می کنیم ، جریاناتی وجود دارد که علم در مقابل آن بی پاسخ می ماند . از این که امام حسین (ع) یک انسان است ، شک نیست و از این که یک انسان پس از مرگش نمی تواند از نظر جسمی در جایی حاضر شود نیز شک نیست اما جریاناتی وجود دارد که نمی توان آنان را انکار کرد . یک نمونه را ذکر می کنم :
در جایی که من در کنگان کار می کنم ، با شخصی دوست شده ام که با انسان های معمولی اندکی فرق دارد . او که بسیار خاکی و ساده است ، می گوید چند سال پیش در تشییع جنازه ی پیر مردی شرکت کرده بودم . وقتی که داشتند آن را دفن می کردند ، دخترش می خندید . آهسته به او گفتم الان جای خنده نیست . دختر نیز به گوشه ای اشاره کرد و گفت که آنجا نشسته ( منظورش پیرمرد بود ) چه جوری گریه کنم . دوست عزیزم ممکن است کسانی از حرف های من خنده شان بگیرد که در قرن صنعت و تکنولوژی فلانی تبلیغ خرافات می کند ولی واقعیت این است که در دنیای ما همه جور رمز و راز وجود دارد ولی همه کس قادر به پی بردن به آنان نیستند و هرکسی در جنبه ای پیش می رود که آن را تمرین می کند . آیا برای شما قابل باور است که من و حسینقلی زمانی فرزند حاج مصطفی زمانی ، در حیاط خودمان در کودکی و در حین بازی ، اسب شیطان ( چناکه - حشره ای مثل ملخ ولی استخوانی و سبز رنگ ) را دیدیم که آدمکی به اندازه ی یک بند انگشت و سیاه رنگ مثل قیر بر آن سوار بود و از میان ما گذشت ؟ نیاز نیست کسی باور کند . مهم این است که به من ثابت شده ، در زیر پوست این دنیای ظاهری ، دنیاهای دیگری نیز می تواند جریان داشته باشد . مثال های دیگر نیز در ذهن دارم اما احساس می کنم نیازی به طولانی تر کردن مطلب نباشد . با این مقدمه ی کوتاه می توان نتیجه گرفت که هر چیزی ممکن است و حتی اگر با عقل ما نیز جور در نیاید ، نباید آن را انکار کنیم . با سپاس از حوصله ی شما .