پوشاک 5
همان طور که در بخش های پیشین گفته شد ، زنان مسن چوقه به سر می کنند . چوقه ها معمولا از پشم شتر ساخته می شد که به آن شتری می گفتند . گاهی نیز چادر به سر می زدند که آن را جمع و جور می کردند و لبه های آن را در اطراف خود می بستند که به آن چپر چیپ ( چپر پیچ ) می گفتند . و هنگامی که می خواستند چسیزی روی سرشان بگذارند و حمل کنند نیز گوشه ای از چوقه یا چادر را جمع می کردند و روی سر و زیر آن جسم سنگین مثل سطل می نهادند . چون گوشه های چادر را به صورت دایره ای و مثل چنبر مار جمع می کردند و روی سر می نهادند ، به آن شیوه جمع کردن چادر « چمبرک » می گفتند . نحوه ی پوشیدن مینار زنان نیز به گونه ای بود که در زیر گلویشان به شکل کیسه مانندی شکل می گرفت که پیرزنان چیزهای سبک مثل آجیل ، تخمه ، نُقل و سایر موادی که کودکان را خوشحال می کرد ، در آن می ریختند تا در موقع مناسب دست برده و بیرون بیاورند و به کودکان بدهند . به آن بخش از مینار ، « پیلون pilun » می گفتند .
یاد او روزل که وختی پیر زنل وت می رسیدن
دون مجی نقلی یه چی اُمّاده تو پیلونشون بی
گلبنگی . محمد غلامی
مردان زیر کت جلسقه ( جلیقه ) نیز می پوشیدند که از لحاظ رنگ ، با کتشان تناسب داشت و زنان نیز ، ارخلیک arkholik ( آرخالق ) می پوشیدند . « ... معمولا ارخالق ها را از مخمل سرخ عنابی یا سبز می دوختند . ارخالق دارای آستر و رویه بود و جلوی سینه و سر آستین های آن را با مهره و پولک تزیین می کردند . ارخالق در واقع پوشش بالا تنه ی زنان را کامل می کرد . » زنان روی ... لباس نیز جلیقه ای رنگانگ می پوشیدند . که معمولا از جنس مخمل ودر سابق از پارچه هایی موسوم به « کریپ سانتی » دوخته می شد . این جلیقه را « ارخلیک » می گفتند رنگ در آرخالق متنوع و چشمگیر بود . ارخلیک چون از جنس مخمل بود ، بسیار زیبا ، نرم و مواج بود و بیش از هر لباسی دیگر ، چشم ها را می نواخت .
پوشاک 4
هم مردان و هم زنان در بنار برای سرشان پوشش داشتند . مردان میان سال به بالا ، کلاه نمدی بر سر می نهادند . این کلاه به قول آقای اکبر صابری در کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان صفحه ی 93 به بعد « از جنس نمد و به رنگ سیاه یا قهوه ای بود که در کارگاه های نمد مالی برازجان تهیه می شد . » این کلاه لبه نداشت و نرم بود و در واقع مثل کلاه لری بود . برخی افراد نیز کلاه را کج بر سر می نهادند . حافظ می فرماید :
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
رسم کلاه بر سر نهادن بسیار قدیمی است . فردوسی حکیم در شاهنامه جلد دوم صفحه ی 90 و در داستان رستم و سهراب می گوید :
پیاده شد از اسب ، رستم چو باد
به جای کـُلَه ، خاک بر سر نهاد
اما پوشش موی زنان متنوع تر بود . مقنعه در رنگ های مختلف حرف اول را در بین زنان می زد . زنان جا افتاده و میان سال به بالا از مقنعه های سیاه استفاده می کردند . تنوع رنگ در عروسی ها خودش را نشان می داد که مقنعه های رنگارنگ بر موی زنان تماشایی بود . زنان زیر مقنعه کلاه کوچکی می پوشیدند که به « لچک lechak » معروف بود . لچک از زیر مینار ، کاملا پیدا بود . استاد ایرج افشار سیستانی در کتاب نگاهی به بوشهر جلد دوم صفحه ی 666 می نویسد :
زنان « کلاهی پارچه ای و کوچک که دارای آستر بوده ولایه روی آن زری دوزی است روی سر می گذارند و دو رشته نخ آن را زیر گلو گره می زنند . این کلاه به نام کلخچه معروف است . »
دستمال نیز مخصوص جوان تر ها بود . به دختران جوان « گل » می گفتند . استاد ایرج شمسی زاده می سراید
سرِ پیر ، « گُل » چاس ایپزه / هم گزگزوک پاش ایگزه
هم کاری گل روغن دزه / چربیش که می مونه بیو
به همین جهت نیز پاره ای از پوشش زنان و دختران جوان با گل همراه شده مثل « گل بندی » که به دستمال دختران گفته می شد یا « گل انداز » که به پارچه ی سبز رنگی گفته می شد که شب عروسی روی سر عروس می انداختند .
آقای مسلم جعفری نیز بر این باور است که : قبا -شال- کلاه- لچک-گیوه-مینا- دستمالهای رنگارنگ درعروسی ها مختص ایل بختیاری است که الآن هم استفاده می کنند وخودشان اعتقاد دارند که مردم دشتستان دراصل بختیاری هستند که درسال های دورازطرف باغملک وایذه به آنجا کوچ کرده اند . ولی بختیاری ها سنت خودشان راحفظ کرده اند هنوز همان لباس ها را می پوشند به خصوص زنان بختیاری ومردانشان شلواری گشاد وکلاه همیشه می پوشند .
پوشاک 3
یکی از لباس های معمول مردان قبا بود . آنان قبای بلند می پوشیدند و روی قبا نیز شال می بستند . آستین قبا نیز گشاد بود . آقای اکبر صابری در کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان صفحه ی 93 به بعد آورده است :
« قبا پیراهن بلندی بود که تا قوزک پاها می رسید و جلوی آن باز بود که به وسیله ی دکمه هایی بسته می شد . در پشت قبا و از کمر به سمت پایین شکافی داشت که شخص بتواند در هنگام راه رفتن گام های خود را به راحتی بردارد . شال نیز پارچه ای ساده یا گل دار ، دراز و کم عرض بود که به دور کمر و بر روی قبا پیچیده می شد .»
می توان گفت که در دورانی پیش تر ، به جای دکمه ، دو لبه ی قبا با بند به هم بسته می شده است و این موضوع را می توان از شعر حافظ دریافت :
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
همچنین درهمان کتاب می خوانیم : « مردان از پارچه های کتانی و سفید رنگ پیراهن می دوختند . این پیراهن روی شانه اش دکمه داشت . پس از پوشیدن لباس لبه ی یک سمت آن را که آویزان بود روی شانه می بردند و به دکمه نصب می کردند
روی پیراهن نیز قبا آستین گشاد می پوشیدند که در دو طرف آن چاک داشت و زیر بغل آن نیز چاک داشت و مردان روی قباشان می بستند . شال پارچه ی بلند و سفید رنگی بود که روی قبا بسته می شد . سادات شال سیاه می بستند و عمامه ی سیاه نیز بر سر می گذاشتند . گاهی شال قهوه ای نیز می بستند . »
پوشیدن چوقه نیز علاوه براین که در بین زنان مسن مرسوم بود ، در بین مردان نیز رسم بود . این پوشش تا پس از انقلاب نیز در بین معدود افرادی اعم از زن و مرد در بنار آب شیرین دیده می شد . بعد ها که رسم قبا در بنار منسوخ شد ، پوشیدن کت رواج بیشتری یافت به گونه ای که معمولا مردان میان سال به بالا ، از آن استفاده می کردند . پیرمردان نیز به طور عام و بدون استثنا در زمستان پالتو می پوشیدند . آنان پالتو را روی کت می پوشیدند . پالتو تا دهه ی شصت در بنار رواج داشت اما به نسل بعد سرایت نکرد . از این دوره به بعد پیران تنها از کت استفاده ی می کردند و در بین جوانان نیز پوشیدن کاپشن معمول شد .
پوشاک 2
در کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان صفحه ی 93 به بعد ، اکبر صابری چنین می نویسد :
« پیراهن زنان عبارت بود از پارچه های رنگارنگ از انواع وال گل دار یا چیت سندسی که از بالا به پایین تا ساق پاها ادامه داشت . در دو سمت پیراهن زنان و در جهت دست ها از کمر به پایین شکافی وجود داشت تا در موقع راه رفتن گام ها به راحتی برداشته شود . »
با نگاهی به شعر هایی که در مراسم عروسی خوانده می شد می توان گفت که پیراهن از جنس ویل در قدیم رایج بوده ( جومه ی ویل چاکی چقد قشنگه ! ) این لباس که لباس عموم زنان بوده بلند ساخته می شد به گونه ای که تا نزدیک به زمین می رسید . برای این گونه لباس ها ، چاک های بلندی نیز در نظر گرفته می شد . لباس زنانه ی بلند ، بخشی از فرهنگ ایران بوده و در بنار نیز کاربرد عام داشته است و همین موضوع دست آویز برخی از شاعران شده تا بسرایند :
نه برق است آه سوزان من است این
نه رعد است آه و افغان من است این
مسوزان برق ، خار تربتم را
که دامنگیر جانان من است این
سید علی نقی دشتی . شعردشتی و دشتستان .. جلد پنجم . ص 142 . عبدالمجید زنگویی
در دهه ی پنجاه ، نوعی لباس در بنار رایج شد که به آن « گون gavan » می گفتند . این لباس اندکی کوتاه و بدون چاک بود .
تنوع رنگ در لباس مردم دشتستان به وفور قابل مشاهده است . اگر چه مردان مسن و پیر زنان به سمت رنگ خاموش گرایش بیشتری دارند اما در بین جوان ها خاصه در بین دختران جوان و اوج آن در عروسی ها ، رنگ ها بسیار متنوع اند .
« در بین رنگ ها رنگ سیاه برای زنان بیشتر به کار می رفت به گونه ای که اکثر زنان اعم از جوان و پیر از آن استفاده می کردند . » اما استفاده از رنگ سیاه بعد از انقلاب و وقوع جنگ به واسطه ی شرایط خاصی که پیش آمد ، حرف اول را در بین رنگ ها زد تا جایی که شاعر بزرگ معاصر منصور اوجی نیز در شعری که در ماهنامه ی بخارا چاپ کرد نوشت :
از جماعت زنان دلم گرفت
آن جماعت عظیم
روز جشن
صبح عید
یک کبوتر سفید بینشان نبود
جملگی سیاه
جملگی کلاغ
پوشاک 1
فرهنگ در بنار نیز مثل همه جای دنیا دچار تغییراتی شده به گونه ای که اگر برای جوان امروز از آداب و رسوم 30 سال پیش سخن بگوییم ، تعجبی ندارد اگر برایش عجیب و باورنکردنی باشد اما با این وجود ، مکتوب کردن مطالب و موارد برای ثبت در تاریخ لازم است تا آیندگان بهتر و واقعی تر بتوانند در باره ی آن به قضاوت بنشینند .
از جمله آدابی که در طول تاریخ بشریت مدام دستخوش تحول است و پا به پای تغییرات اجتماعی و صنعتی ، جلوه ی دیگری به خود می گیرد ، لباس مردم است . جهت آشنایی با نحوه ی پوشش نیاکانمان در قرون گذشته ، برش هایی از تاریخ را با هم مرور می کنیم :
دکتر علی سامی در کتاب پاینخت های شاهنشاهان هخامنشی صفحه ی 172 چنین آورده است :
« لباس شاه همانطور که جامه ی پارسیان بوده ، بلند و کفش او ساده و تا قوزک پا می باشد . »
در صفحه ی 175 همان کتاب به نقل از هرودوت در این باره می خوانیم :
« ... پارسی ها دو منقصت بزرگ داشتند که یکی لباس بلند که پروپای آنها را می گرفت و دیگر اسلحه سبک...و درجای دیگر ضمن شرح جامه ها و اسلحه های کشورها هنگام جنگ خشایارشا با یونانی ها می نویسد : پارسی ها این لباس و اسلحه را داشتند : کلاهی نمدین که خوب مالیده بودند و آن را « تیار » می گفتند بر سر ، قبایی آستین دار رنگارنگ در بر... »
ویل دورانت نیز می نویسد : « ایرانیان زیباترین ملت های خاور نزدیک در روزگار باستانی بوده اند. تصاویری که در آثار تاریخی بر جای مانده نشان می دهد که آن مردم میانه بالا و نیرومند بوده و بر اثر زندگی کردن در نقاط کوهستانی سختی و صلابت داشته اند. ولی ثروت فراوان سبب لطافت طبع آنان بوده است . در سیمای ایشان آثار تقارن مطبوعی دیده می شود و مانند یونانیان بینی کشیده داشته اند و در اندام و هیئت ایشان آثار نجابت مشهود بوده است . غالب ایشان لباس هایی مانند لباس های مردم ماد بر تن می کردندو بعد ها خود را به زیور آلات مادی نیز می آراستند. به جز دو دست باز گذاشتن هر یک از قسمت های بدن راخلاف ادب می شمردند وبه همین جهت سرتا پای ایشان با سر بند یا کلاه تا پاپوش پوشیده بود . شلواری سه پارچه و پیراهنی کتانی و دو لباس رو می پوشیدند که آستین آن ها دست ها را می پوشانید و کمربندی بر میان خود می بستند . این گونه لباس پوشیدن سبب آن می شد که از گزند گرمای شدید تابستان و سرمای جانکاه زمستان در امان بمانند . ...»
ویل دورانت . مشرق زمین یا گهواره ی تمدن به نقل از پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی . علی سامی ص 176 - 178
اخلاق و عادات
سلام
استاد ایرج افشار سیستانی در کتاب نگاهی به بوشهر جلد دوم صفحه ی 63 می نویسد : « ساکنان استان بوشهر اعم از ایرانی ، عرب و ... اکثرا متدین ، درستکار ، بی آزار ، طرفدار صلح ، سریع التاثیر ، زود آشنا و زود رنج ، میهمان نواز و مهربانند . از قدیم الایام در داد و ستد بسیار ساده و درستکار و سخت پای بند قول بوده و هستند و به ندرت دروغ می گویند ...و در هنگام تهی دستی غنی الطبع اند . بیشتر آنان در عقاید دینی و مذهبی خود متعصب هستند . به پیشوایان دینی زیاد احترام می گذارند . وجوه شرعی خود را به موقع می پردازند . در هوای گرم استان بوشهر روزه می گیرند و نماز را ترک نمی کنند ... »
با این همه ، قبلا سلام کردن مثل امروز رایج نبود . هرگاه کسی به دیگری می رسید ، فقط از او می پرسید : چطوری ؟
محب بی باک می گفت : « کا امیر (کید – قاید امیر ) از جرافی در منزل رضاقلی خان نشسته بود که کا مح هاشم مح سن ( قاید محمد هاشم فرزند محمد حسن ) آمد و نشست . من بین آن دو واقع شده بودم . نیم ساعت کنار هم نشسته بودند و نه این به خود گذاشت ( تکبر را زیر پا نهاد و کوچکی کرد ) تا سلام کند و نه آن . عاقبت کا مح هاشم گفت کا امیر سلام علیکم . چطوری ؟ »
در بنار نیز فقط به پیران سلام می کردند . اولین کسی که سلام را به طور عمومی در بنار رواج داد ، مادرِ محمد زمانی بود1 . پس از او ، رسم سلام کردن فراگیر شد و هر کسی به دیگران می رسید ، سلام می کرد . نقل است که در همان ابتدا که سلام کردن داشت عمومی می شد ، روزی دو نفر زن با یکدیگر سلام و علیک کردند . یکی از بزرگان روستا شنید و گفت ای داد و بیداد . سلام را بی عرضه نکنید .2
________________
1- همسر حسنعلی زمانی و مادر مهندس ابراهیم زمانی و مهندس احمد زمانی .
2- در این قسمت از کتاب نگاهی به بوشهر ، گفتار محب بی باک ، محمد جعفر غلامی و طلا عوضی استفاده شده است .
بهداشت 7
درست است که روزهای سختی از لحاظ نداشتن بهداشت برما گذشته و هموز هم تا شرایط مطلوب فاصله داریم ، درست است که درگذشته های نه جندان دور ، مادران هر صبح با چای سرد و آب قلیان در حالی که می خواندند :
کلی کلی در بره kli-kli- dar- bere
تو چیش کر خر بره tu – chish – e- korkhar-bere
( یعنی : ای کثیفی های اطراف چشم ! پاک بشو
و در چشم کره ی الاغ برو )
چشم کودکانشان را می شستند
اما به واقع امروز وضعیت به گونه ای شگفت تغییر کرده است .سال هاست که برق ، آب ، تلفن و... به روستای بنار آمده . سال هاست که از تلنگون خبری نیست . سال هاست که در هر خانه ای ، برخلاف قدیم که کسی به فکر ساختن دستشویی مخصوصا حمام در حیاط نبود ، در بافت جدید روستا ، حمام جزء جدانشدنی ساختمان خانه های بنار است که سعی می کنند به بهترین شیوه تهیه شود و در آن از انواع امکانات موجود در شهر به کار برود . امروزه در بنار به جای این که زنان کهنه های فرزندان و لباس های افراد خانواده را روی سر گذاشته و به رودخانه ببرند ، در گوشه ای حمام یا ... آنان را در لباس شویی می ریزند . امروزه در روستاها ، ماشین های جمع آوری آشغال وجود دارد . کوچه های روست آسفالت یا برخی از آن ها شن ریزی شده است و گل های کوچه ها به خانه نمی رود . امروز از آب های لوله کشی و بعضا دستگاه های تصفیه ی آب در روستا استفاده می شود . امروز مردان و زنان روستا به موهای خود نهایت توجه را دارند و به لطف وسایط نقلیه و راه آسفالت ، گاه برای اصلاح موی سر به شهر می آیند و برمی گردند . امروز فاصله ای فرهنگی بین روستا و شهر نیست .
بهداشت 7
شپش
به دلیل نبودن بهداشت و نداشتن حمام ، شپش بیداد می کرد . در موی های انبوه و در رختخواب ها و لباس های افراد به راحتی قابل رویت بود . مادران معمولا در آفتاب می نشستند و پسران و بیشتر دختران خردسال نیز سر بر پای مادران نهاده و دراز می کشیدند تا تا مادر سر آنان بجورد ( بجوید ) . منظور از این کار ، جستجو کردن با دست درموهای انبوه کودکان و یافتن شپش بود . زنان پس از یافتن و گرفتن شپش ، آن را روی ناخن شست یک دست قرار می دادند و با ناخن شست دست دیگر روی آن فشار می آوردند و آن را می کشتند .گاهی که زنان تنور را گرم و پرآتش کرده و روی آن « گرده » ( gerdeh ) می پختند ، پس از اتمام گرده ها ، مردان ، لباس های خود را کنده و روی حرارت تنور می گرفتند تا شپش ها در آتش بریزند و از بین بروند . شباهنگام نیز که خانواده در خانه ی « چاله دونی » گرداگرد آتش می نشستند ، هر کس شپش گرفته شده ی خود را در آتش می ریخت تا صدای ترکیدن پوست آن را بشنوند و خیالشان از بابت از بین رفتن آن ها راحت شود . گاهی نیز از نوعی سم استفاده می کردند و موها را با آن می آغشتند تا ضد عفونی شوند .
گاه نیز شانه ها را با نخی محکم می بافتند و با آن شانه می کردند و تخم شپش ( رشک RESHK ) ها را از موهای سر می گرفتند . برخی نیز برای رهایی از این موجودات موذی ، سرشان را با معجونی از حنا و نفت می آغشتند و شب را تمام می خوابیدند و صبح روز بعد آن را می شستند .
نبود بهداشت ، بیماری هایی را در پی داشت که برای نجات از آن ها ، پزشکان محلی دست به کارمی شدند . در بخش های آینده به انواع بیماری ها و راه درمان آن ها خواهیم پرداخت .
بهداشت 6
موی سر
زنان موی سر را بلند می گذاشتند به نحوی که تا پشت پایشان می رسید . آنان موی خود را می بافتند و به صورت دو رشته ی بلند درمی آوردند که از پشت آنان آویزان بود و به آن « پل pal » می گفتند .
نظامی شاعر بزرگ قرن ششم ، پل را چنین توصیف کرده است :
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین
در هنگام راه رفتن ، پل ها ، پشت پای زنان پیچ و تاب می خورد و صحنه های زیبایی می آفرید .
تو می روی و
رقص بلند بندری نوک باریک تازیانه ی بافته ی موهات
پشت پات
مرا به آمدن وادار می کند *
بلند نگاه داشتن موها اگر چه موجب زیبایی بود ولی از نظر بهداشتی مشکل آفرین بود . در محیطی که آب به اندازه ی کافی و حمام مناسبی نباشد ، موی بلند محل مناسبی برای رشد شپش می شود .
زنان در موقع شستن سر ، به شدت دچار زحمت می شدند . آشفتگی موی و تمیز نبودن آن باعث می شد تا گهگاه هنگام شانه کردن ، شانه های تخته ای بشکند . گاهی زنان برای شانه کردن موهای خود مجبور می شدند مو را با آب خیس کرده و ده ها دقیقه آن را شانه بزنند . در هنگامی که موی صاف و شلال نبود ، می گفتند سر « تپ tap » گرفته است . برای مردان چنین مشکلی نبود چون اصلاح موی سر ، سینه و زیر بغل به عهده ی سلمانی محل بود که شغلش را به صورت موروثی از پدر گرفته بود . پیرمردان و کودکان اغلب موی سرشان را به طورکامل کوتاه می کردند . پیرمردان خط ریش نهاده و بالای پیشانی را نیز به شکل نیم دایره ای با تیغ می تراشیدند و این رسم پیران بود .
___________
*از منظومه ی زیر چاپ « از رنگ باستانی چشمانت » . محمد غلامی
بهداشت 5
حکایت
حمام گرفتن به همین شیوه نیز همیشه میسر نبود . گاه پیش می آمد که کسی ماه ها حمام نمی گرفت چون شرایط مناسب نبود مثلا بیمار شده یا شرایط جوی مساعد نبود . عرق ها ی کار روزانه بر بدن ها می خشکید تا روز بعد که دوباره پوست بدن با عرق خیس شود و یا گرمای تابستان ، پوست را مرطوب نگه بدارد تا شخص بتواند با انگشتانش ، چرک جاهای دست رس بدن را کمتر کند . مشکل بهداشت و حمام ، مختص بنار نبود بلکه تمام جامعه قرن ها پیش تا آن تاریخ ، از آن رنج می بردند . عطار نیشابوری در قرن هفتم ، ماجرای حمام رفتن ابوسعید و کیسه کش حمام که چرک ها را روی بازوی بوسعید می آورد را به شعر کشیده . عطار اگر چه از این داستان منظوری دیگر دارد ، ولی ما در اینجا بخشی ازآن حکایت را از دیدگاه بهداشتی نگاه می کنیم :
بوسعید مهنه در حمام بود
قایمیش افتاد و مرد خام بود
شوخ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیش روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاک جان
تا جوامردی چه باشد در جهان
شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست
پیش چشم خلق ناآوردنست
این جوابی بود بر بالای او
قایم افتاد آن زمان در پای او
چون به نادانی خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد