حیوانات   3    -  اهلی   قسمت 3

گاو  

گاو در زندگی روستایی مهم ترین نقش را دارد . این حیوان به علت داشتن شیر فراوان ، می تواند یک تنه جور اقتصاد یک خانواده را بکشد . خانواده های روستا ، پس از زاییدن گاوشان ، آغوز ، شیر ، دوغ ، ماست ، روغن و سایر فراورده های شیری را دارند . فراورده هایی که هسته ی اصلی غذایی اهالی بنار را تشکیل می داد . تا چند دهه پیش ، صد در صد مردم روستا ، به جز هنگامی که مهمان داشتند ، تمام ظهر ها ، ناهار را با ماست و دوغ و ترید ( تلیت ) می گذراندند . این محصولات نیز از گاو ، بز ، میش و پیش تر از شتر به دست می آمد .

گاو به دلیل این که می توانست جور چندین بز و میش را بکشد ، درد سر کمتری نیز داشت . زنان برای غذای این حیوان ، چمن های باغ های آبیاری بنار سلیمانی (فریز ) را در چوقه کرده و به خانه می رساندند و در فصل بهار نیز ، علوفه می بریدند و به آن می دادند و یا برای او به صورت « بُرّه » ذخیره می کردند . فرق عمده ی گاو نسبت به بز و میش در این است که زحمت کمتری دارد به این معنی که در برخی از فصل های سال ، گاوداران گاو را رها کرده تا خود به باغ ها برود ، تغذیه کنه ، به رود خانه سر بزند ، آب بنوشد و به خانه برگردد . در فصل های مراقبت یا برداشت محصول نیز معمولا روستاییان گاوشان را به کسی می سپارند تا آنان را به چرا برده و برگرداند و در مقابل آن پولی دریافت کند . به گله ی گاوها حتی اگر هیچ خری هم در آن نباشد ، « گو خر » ( گاو – خر ) می گویند . امروزه به دلیل گران بودن بهای گاو ، گاوداران در خانه های خاص ، از این حیوانات استفاده می کنند . بسیاری از مردم بنار ، هر روز فراورده های لبنی حاصل از گاو های خود را به بازارهای شهر می رسانند تا به این وسیله زندگی خود را اداره کنند .

پیش تر نیز گفتیم که از تپاله های گاو ، برای سوخت زمستانی نیز استفاده می شود . پیرامون این حیوان ، اصطلاحات ، ضرب المثل ها  و کنایاتی وجود دارد که توسط مردم به موقع به کار می رود تا اهداف آنان راحت تر روشن گردد . به عنوان نمونه می توان به ضرب المثل « چقه گیرقلا بو که زیادِ کُمِ گا بو » ( چقدر گل قلا – نوعی گیاه – باشد که بیشتر از نیاز شکم گاو باشد )  و یا ترکیب کنایی « گام زیده » ( گاوم زاییده ) اشاره کرد . استفاده از نام گاو در بعضی از بازی های محلی منسوخ شده نیز وجود داشت . مهم ترین نکته ای که می توان به آن استنباط کرد تا اهمیت گاو در زندگی روستاییان به خصوص قدما روشن تر شود ، اصطلاح « گو ،  گا » است . این اصطلاح زمانی کاربرد پیدا می کند که دو پسر ، هر کدام با خواهر دیگری ازدواج کند . امروزه ترکیب زیبای « گل به گل » جای « گو گا » نشسته و در روستاها کاربرد دارد      .  





تاریخ : پنج شنبه 95/5/14 | 10:1 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

سلام  . پس از درج مطالبی مربوط به سگ در بخش حیوانات  و بیان شواهدی از شاهنامه ، دوست بزرگواری با نام مستعار  +30  در دو نظر جداگانه ، مطالبی نوشته اند . از آنجا که مطالب ایشان موشکافانه و با دقت نظر بیان شده ، در این قسمت نظر ایشان را بدون کم و کاست در صفحه ی اول می آوریم .  با سپاس . بنارانه 

با سلام

اگر با فرض اینکه رستم قبل از ورود اسلام به ایران زمین زیست می کرده و دقیقا این ادبیات در هنگام جنگ با دشمنان توسط وی گفته شده است نمی تواند طبق گفته جنابعالی سگ ریشه در باورهای مذهبی مردم داشته باشد. اما با توجه به اینکه شاهنامه داستانسرایی فردوسی و در دوره ایران اسلامی می باشد پس اصطلاح سگ ریشه در باورهای مذهبی متعصب آن دوران دارد که سینه به سینه منتقل گشته است
با سلام
در شاهنامه اگر چه فردوسی سعی نموده است جهت برطرف کردن یا کمتر کردن تحقیر ایرانیان به دلیل شکست از اعراب و پذیرش دین اسلام حتی الامکان از لغات فارسی استفاده نماید اما علیرغم این امر می بینیم که شاهنامه تنها از نظر ظاهری دارای این خصیصه بوده و روح آن به صورت نا آگاهانه عربی ( غیر ایرانی ) - اسلامی می باشد. همانطور که در شاهنامه می بینیم فردوسی جهت بیان و انتقال نهایت خشم قهرمان ایرانیان و تحقیر دشمنان وی از کلمه سگ به کرات استفاده کرده است که با توجه به نوشته های قدیمی که اعراب ،ایرانیان را مجوس ( نجس و سگ ) می خواندند و از برای تحقیر آنها حرف زدن یا نژاد ایرانیان( پارس) را به مانند صدای سگ ( عوعو کردن سگ را همگی پارس کردن می نامیم ) تشبیه کرده اند پس آیا نمی توان گفت که سگ و نجاست و حقارت آن در شاهنامه فردوسی با زمان روزگار قهرمان باستانی ایرانیان هیچگونه همخوانی نداشته و تنها با افکار اسلامی و باورهای مذهبی زمان فردوسی ( ظاهرا"سگ نهایت حقارت و ناپاکی بود) - این شاعر ایرانی مسلمان- مطابق می باشد.




تاریخ : چهارشنبه 95/5/13 | 6:37 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

حیوانات    2   -   اهلی 2

سک   -   قسمت دوم

سگ ، نگهبان است و  به افراد آشنا با ملایمت رفتار می کند اما برای بیگانگان و عابران ، همیشه دردسر ساز است :

تُرکمان را گر سگی باشد به در

بر درش بنهاده باشد رو و سر

کودکان خانه دُمّش می کشند

باشد اندر دست طفلان خوارمند

باز اگر بیگانه ای معبر کند

حمله بر وی همچو شیر نر کند

مثنوی معنوی . دفتر پنجم . صفحه ی 983

و به همین جهت ، متاسفانه بسیاری از افراد مغرض یا دزد ،  برای از بین سگان ، سوزن به خورد آنان می دادند .

گفت گفت تو چو در نان سوزن است

از دل من تا دل تو روزن است

مثنوی معنوی  دفتر اول  صفحه ی 20   

با وجودی که سگ در فرهنگ ایرانی مورد توجه قرار گرفته و در بنار نیز به پیروی از همان فرهنگ ، باورهایی پدید آمده مانند :

اگر روی سگ آب بریزی، دستت زگیل در می آورد. که هدف اصلی آن آسیب نرساندن به سگ است ، اما  چون در فرهنگ اسلامی ، سگ نجس است و جز با استحاله پاک نمی شود ، می توان حدس زد که یک سری باور در این راستا  پدید آمده باشد مانند  :  « هرخانه ای که سگ در آن باشد، رزق و روزی از آن فرار می کند » .  شاید به پیروی از اندیشه های اینچنینی ، مردم در دشنام ها و ناسزاهایی که هنگام خشم و عصبانیت به همدیگر نثار می کردند ، هر کسی طرف مقابل خود را به سگ مانند می کرد . نمونه های اینچنینی را در بسیاری از آثار بزرگان داریم .  در شاهنامه ی فردوسی ، وقتی رستم با کافور پهلوان توران روبه رو می شود  :

به کافور گفت ای سگ بی هنر

کنون رزم تو بر تو آرم به سر

شاهنامه فردوسی جلد سوم صفحه ی 114

و یا هنگامی که گودرز ، فرزندش گیو را نزد پیران می فرستد ،  از او می خواهد تا عامل اصلی قتل سیاوش را تسلیم کند . به همین دلیل   می گوید :

نخستین کسی ک او بیفکند کین

به خون ریختن بر نوشت آستین

به جان سیاوخش یازید دست

جهانی به بیداد بر کرد پست

بسان سگانش از آن انجمن

ببندی فرستی به نزدیک من  ...

شاهنامه فردوسی . جلد سوم . صفحه ی 214

هنوز هم با وجودی که بافت و معماری روستای بنار آب شیرین تغییر کرده و فرهنگ آن نیز دست خوش تغییراتی شده ، باز هم تعداد خانه های  روستا  که در آن  سگ نگهداری می کنند ، قابل توجه است       .

 

           





تاریخ : سه شنبه 95/5/12 | 6:42 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 حیوانات     1      -   حیوانات اهلی    1 

سگ  -  قسمت اول 

جانوران وحشی و اهلی ، هر دو به نوعی در زندگی مردم روستا نقش های مثبت یا منفی داشته اند . نقش سگ در زندگی مردم از ابتدای بشریت تا کنون غیر قابل انکار است . نقاشی و نگاره هایی که از انسان های نخستین به دست آمده ، وجود سگ در کنار انسان را نشان می دهد .

« نقوش و مجسمه های سگ نخستین بار در روی سفال های شوش مربوط به دوره های پیش از تاریخ دیده شده که به شکل سگ شکاری باریک اندام نقش گردیده ، در لرستان نیز ضمن اشیاء مکشوفه مجسمه های گلی کوچک از سگ گله پیدا گردید. نقش سگ با قلاده روی نقوش برجسته آرامگاه مرآ در سکره پیدا شد . سگ در نزد اقوام قدیمه ملل مشرق جاه و منزلتی داشته و در عداد جاندارهای با وفا و سودمندی بوده است که جهت حفظ زراعت و مواشی از حیوانات درنده و رباینده از اواستفاده می نموده اند و همانطور که برای پرورش و نوازش اسب همت می گمارند ، به این حیوان با وفای قانع نیز توجهی مبذول می داشته اند. همانطور که گفته شد ضمن نقوش آشوری ها و بابلی ها و همچنین در آثار فراعنه مصر مربوط به هزاره های سوم و چهارم پیش از میلاد  ( از سلسله چهارم تا دوازدهم ) نقش سگ دیده شده است . در کتاب مذهبی اوستا از این حیوان نام برده شده و به نگهداریش توصیه گردیده است . ضمن نوشته های مورخین قدیم منجمله هرودوت منعکس است که سگ های شکاری خوب از نژاد سگ های هندی مخصوصا در بابل تربیت نموده و به دربار می فرستاده اند . »/  پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی . علی سامی.ص112 – 114

 نقش سگ طوری است که بدون تردید ، در گذشته ای نه چندان دور در بنار آب شیرین ، تمام خانه ها ، حد اقل یک قلاده سگ را نگه می داشتند . درست است که برای صاحبان احشام ، سگ وجودی غیر قابل حذف داشته ولی در روزگاری که دیوار های خانه های مردم ، پرچینی از خار بود ، وجود سگ به عنوان نگهبان لازم بود . سگ از جانورانی است که به لقمه ای قانع است و تا پای جان وفادار . در افسانه ها و باورهای بنار ، وجود حیوانات گوناگون مخصوصا سگ نقش پررنگی دارد که همین بیانگر اهمیت آن حیوان نزد مردمان پیشین است . بسیاری از داستان ها بر پایه ی این حیوان شکل گرفته و معمولا در تمامی حوادثی که بر روستا می رود ، نقشی پنهان یا آشکار دارد . در باورهای مردم بنار آب شیرین و فرهنگ عامه ی روستا ، داستان ها ، ضرب المثل ها و کنایاتی در باره ی سگ وجود دارد که گاه ضد نقیض نیز هستند . مجموعه ی این باورها  ، در کتاب «  باورهای مردم بنار آب شیرین » جمع آوری شده که به یاری خداوند بزرگ ، در آینده به چاپ خواهد رسید اما در اینجا به نمونه ای از آن باورها اشاره می کنم :

قبلاً روباه در روستا زندگی می کرد و سگ در بیرون از روستا بوده است . یک شب سگ به روباه می گوید: ما یک مریض داریم و در بیابان چیزی نیست که به او بدهیم. چندروز اجازه بدهید تا جایمان را عوض کنیم و ما به روستا بیاییم . به محض این که بیمارمان خوب شد، بر می گردیم. روباه قبول می کند وجای خود در روستا را به سگ می دهد. بعد از آن ماجرا ، سگ بر نمی گردد و روباه هر شب کنار روستا می آید وبا صدای بلند و کشیده ای می گوید : مریضتان خوب شد یا نَ َ َ َ َ َ َ؟ وسگ باعصبانیت می گوید: نَ نَ نَ نَ  و او را فراری  می دهد       .





تاریخ : دوشنبه 95/5/11 | 6:33 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

    پراکنده ها    -   ادامه

کودکان

در باره ی کودکان ، مطالب فراوانی با تمام جزییات در قسمت های 128 تا 134    نوشتیم . در این شماره نیز ، تعدادی از مطالب باز یافته  در این رابطه  را یک جا می آوریم :

شیروا بـُر  = گرفتن کودک از شیر

هنگامی که دوره ی شبرخوارگی به پایان می رسد ، معمولا کودکان برای نوشیدن شیر ، همچنان تمایل نشان می دهند . لذا مادران از روش های متعددی استفاده می کنند تا کودکان را از نوشیدن شیر ، باز دارند . به این کار ، شیروابر کردن یعنی بریدن از شیر می گویند . معمولا زنان شیر دهنده ، در این هنگام ، موادی تلخ به پستان می مالند تا کودکان تمایل خود را از دست بدهند . سعدی می فرماید :

درختی ست ، بالای جان پروَرَش

ولد میوه ی نازنین در بَرَش

نه رگ های پستان درون دل است ؟

پس ار بنگری ، شیر ، خون دل است .

به خونش فرو برده دندان چو نیش

سرشته درو مهرِ خونخوارِ خویش

چو بازو قوی کرد و دندان سطبر

بیندایدش دایه ، پستان به صبر

چنان صبرش از شیر ، خامش کند

که پستانِ شیرین ، فرامش کند

    شرح بوستان . دکتر خزائلی . صفحه ی 340  

بازی های کودکانه :

همه ی کودکان در سنین خاصی به بازی های کودکانه می پردازند مثلا با چوب می جنگند و در ذهن خود ، آن را شمشیر تصور می کنند و یا چوب را به جای تفنگ مجسم کرده ، آن را به سوی هدف نشانه می گیرند و یا سوار بر چوب بلندی شده و خود می دوند و به تصور آن که بر اسب سوارند ، دل خوش اند . رویاهای کودکانه از قدیم تا امروز یکسان بوده و کودکان بنار آب شیرین نیز همین مراحل را می گذراندند :

جمله با شمشیر چوبین جنگشان

جمله در لا ینفعی آهنگشان

جمله شان گشته سواره بر نیی

کاین براق ماست یا دلدل پیی

حاملند و خود ز جهل افراشته

راکب و محمول ره پنداشته

مثنوی معنوی  دفتر اول  صفحه ی 174

گفت آن طالب که آخر یک نفس

ای سواره بر نی !  این سو ران فرس .

راند سوی او که : هین زوتر بگو

ک اسب من بس توسن است و تند خو

تا لگد بر تو نکوبد ، زود باش

از چه می پرسی بیانش کن تو فاش

مثنوی معنوی . دفتر دوم . صفحه ی 312

کودکان اسفال ها را بشکنند

نام زر بنهند و در دامن کنند

اندر آن بازی چو گویی نام زر

آن کند در خاطر کودک گذر

مثنوی معنوی . دفتر سوم صفحه ی 597      





تاریخ : یکشنبه 95/5/10 | 6:43 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها   -   ادامه

ازدواج   -  پخش سکه و هدیه به عروس

این قسمت ، ادامه ی منطقی  قسمت  112  می باشد . 

در ادامه ی گفتگوی ازدواج ، دو مورد دیگر مطرح است که در این شماره می آوریم :

 الف : سکه پخش کردن در عروسی

در روزگاری نه چندان دور ، بر روی سر عروس و داماد ، سکه می ریختند و امروز نیز این رسم با پاشاندن اسکناس در شب عروسی روی سر عروس و داماد ، تا به امروز رسیده است . این رسم نیز ریشه در فرهنگ کهن ایران زمین دارد .

  وقتی فرزندان فریدون جهت خواستگاری به یمن می روند  :

شدند آن سه پر مایه اندر یمن

برون آمدند از یمن مرد و زن

همه گوهر و زعفران ریختند

همه مشک با می بر آمیختند

همه یال اسبان پر از مشک و می

پراکنده دینار در زیر پی

 شاهنامه – جلد اول – ص 64

ب : هدیه دادن برای دیدن عروس

این رسم نیز که به شیوه های گوناگونی خود را تا به امروز رسانده است نیز از آدابی است که ریشه در فرهنگ ایرانی دارد . فردوسی در شاهنامه ، ضمن بیان حکایت های غرورانگیز و حماسی ، فرهنگ ما را نیز زنده کرده است . در میراث گران بهای او می خوانیم که پس از ازدواج زال با رودابه ،سام ، پدر زال و پدر بزرگ رستم ، می خواهد عروسش را ببیند 

بخندید و سیندخت را سام گفت

که رودابه را چند خواهی نهفت ؟

بدو گفت سیندخت هدیه کجاست ؟

اگر دیدن آفتابت هواست

چنین داد پاسخ به سیندخت سام

که از من بخواه آنچه داری تو کام

ز بنده زتخت و ز تاج و کمر

مرا هرچه باشد شما راست بر

 شاهنامه فردوسی – جلد اول – ص 174      





تاریخ : شنبه 95/5/9 | 11:31 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

تو ضیح :  با توجه به این که به احتمال زیاد ، مطالب   وبلاگ تا روز شنبه تغییر نمی کند ، موارد جدیدی مربوط به ازدواج می گذارم و از روز یک شنبه ، بحث عوض خواهد شد . 

 پراکنده ها   -   ادامه 

ازدواج   -   نامزد کردن

  قسمت ادامه ی منطقی قسمت 105 است .  

 نامزد کردن رسمی است که از گذشته تا کنون معمول بوده است . بسیار پیش آمده که هنوز نوزادی تولد نیافته ، او را برای فرد خاصی اعلام می کنند . در بنار نیز بارها و بارها پیش می آمد که دختران و پسران خردسال را برای هم نامزد می کردند تا در سن بزرگسالی به ازدواج هم در آیند . برای نشان دادن این که این کار ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارد ، به اسناد کهن اشاره می کنم . در شاهنامه ی فردوسی ،  پس از کشته شدن ایرج ، فریدون دختر ایرج را برای برادر زاده اش پشنگ نامزد می کند :

مرآن لاله رخ را ز سر تا به پای

تو گفتی مگر ایرجستی به جای

چو بر جست و آمدش هنگام شوی

چو پروین شدش روی و چون تیر موی

نیا نامزد کرد شویش پشنگ

بدو داد و چندی در آمد درنگ

پشنگ آنکه پور برادر?ش بود

نژاد از گرانمایه گوهر?ش بود

 شاهنامه فردوسی – جلد اول – ص 83

نکته ی جالبی که لازم است به آن اشاره کنم ،  انگشتری دادن زن به مرداست . معمولا رسم براین بود که مرد برای زن هدیه می خرید و انگشتر می داد ولی در چند دهه ی اخیر ، زن نیز به این کار اقدام می کند . شاید در بدو امر ، این کار مهم به نظر نیاید اما در واقع نشان از بلوغ فکری زنان و برابری آنان با مرد دارد . این کار در فرهنگ چند هزار ساله ی ما نیز ریشه دارد و نشان می دهد که در ایران ، بر خلاف بسیاری از جاهای دیگر که دختران را به هیچ می انگاشتند و یا زنده به گور می کردند ، چقدر زن مقام و ارزش داشته است . شما با مطالعه ی داستان های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین ، می توانید تفاوت زمین تا آسمانی دو دیگاه نسبت به زن را ببینید . با خواندن این دو داستان متوجه می شویم که تفاوت لیلی که از اعراب بادیه نشین بود با شیرین که زنی ایرانی بود ،  از کجاست تا به کجا . در ارتباط با انگشتری نیز  ، رودابه مادر رستم ،  به وسیله ی قاصدی برای زال انگشتری هدیه می فرستد :

یکی خوب پرمایه انگشتری

فروزنده چون بر فلک مشتری

فرستاد نزدیک دستان سام

بسی داد با او درود و پیام

 

شاهنامه فردوسی – جلد اول – ص 142





تاریخ : سه شنبه 95/5/5 | 5:12 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها      -    ادامه

ازدواج     -     خواستگاری

این قسمت ادامه ی تکمیلی قسمت 103  می باشد .

قاصدی کردن در همه ی موارد مثبت زندگی ، از عادات خوب ایرانیان بوده و هست . در بنار نیز این فرهنگ از گذشته تا کنون رواج داشته است . برای خواستگاری کردن دختر ، معمولا قاصدی طبق خواست خانواده ی پسر ، قدم پیش می نهاد و زمینه ی ازدواج را فراهم می کرد . پادشاهان ایرانی با وجود قدرت و استیلا بر سرزمین های همسایه یا رعیت های زیر دست خود ، باز هم در چنین مواردی این رسم را به جا می آوردند . هنگامی که  فریدون پادشاه کیانی تصمیم می گیرد برای هر یک از  فرزندانش به نام های سلم ، تور و ایرج ،  زن مناسبی انتخاب کند ، پس از تحقیق بسیار ، قاصدی به یمن می فرستد تا سه دختر پادشاه یمن را خواستگاری کند . قاصد به نمایندگی فریدون به شاه یمن می گوید  :

زکارآگهان آگهی یافتم

بدین آگهی تیز بشتافتم

 کجا از پس پرده پوشیده روی

سه پاکیزه داری تو ای نامجوی

مرآن هر سه را نوز ناکرده نام

چو بشنیدم این شد دلم شاد کام

که ما نیز نام سه فرخ نژاد

چو اندر خورآید نکردیم یاد

کنون ای گرامی دو گونه گهر

برآمیخت باید ابا یکدگر

سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی

سزا در سزا کار بی گفت و گوی

فریدون پیامم بدین گونه داد

تو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد

شاهنامه جلد اول ص 62 

جالب اینجاست که پسران فریدون نیز دختران پادشاه یمن را ندیده اند . در قسمت 103 به این مورد نیز اشاره کرده ایم که در مناطق مختلف کشورمان از جمله بنار آب شیرین ، بسیاری اوقات خانواده ها برای فرزندان خود زن را انتخاب می کردند بدون این که پسر ، دختر مورد نظر را دیده باشد . این نیز از آداب روزگار پیشین ایرانیان است که تا چند دهه قبل رواج داشت . خسرو پرویز پادشاه ایرانی وقتی پیشنهاد دختر قیصر را می شنود ، می گوید : 

زقیصر پذیرفتم این دخترش

که از دختران او بدی افسرش

ز عیب و هنر هر چه دارد رواست

برین نامه بر پاک یزدان گواست

شاهنامه فردوسی جلد هفتم صفحه ی 61





تاریخ : سه شنبه 95/5/5 | 6:47 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 سلام دوستان 

به منظور هم دردی با زیارت و خانواده های قاید زاده و عوضی ، قسمت آشنایی با بنار آب شیرین  قسمت 344 را فردا در وبلاگ می گذاریم . 

با احترام 

بنارانه





تاریخ : دوشنبه 95/5/4 | 8:45 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

زن    -   ادامه

 پیش از این از شماره های  118 تا 127 به طور مشروح   در باره ی زن ، نوشته ایم . امروز برای تکمیل مطالب پیشین ، مواردی دیگر را ذکر می کنیم .

زن در جامعه ی ما ، هرگز نقش اول را نداشته و هیچگاه با مرد برابر نبوده است و همیشه مقامی بعد از مرد و حتی بعد از فرزند پسر را دارد  یعنی مرد اول بعد پسر بعد زن بعد دختر  . استاد فرج الله کمالی  در کتاب دشتسونی می نویسد  :

تا وختی که خوش نوم ندار ِ دِی بچه ی?  کو  ....

دُخـتـر غُلـو  یـا زَنِ  فـُلـونی ، زن ذلـیـل ِ

اِی بـعـدِ شیش دخـتـر رضـا دُنـیا بیای ِ

جَلد? دِی? رضا واوو بُمونی ، زن ذلیل ....

البته در فرهنگ ما ، موردی وجود دارد که نوبت مادر ، اول و مهم تر است آن هم در بازی قطور که وقتی یک نفر زرنگی کرده و  می گوید خوم دیش ، یعنی خودم اوّل و دیگری می گوید  خوم بواش خودم پدرش یعنی خودم دوم . این نوع بازی چون بازی با سنگ است ، ممکن است مربوط به دوران مادر سالاری باشد .

در شماره های یاد شده ، مثال های متعددی آورده ایم . در اینجا ذکر کنیم که در شاهنامه ،  اردشیر مردم را پند می دهد از جمله می گوید :

دگر بشکنی گردن آز را

نگویی به پیش زنان راز را

شاهنامه فردوسی جلد پنجم صفحه ی 187

و در مثنوی گرانسنگ مولانا می خوانیم :

چند با آدم بلیس افسانه کرد

چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد

نوح چون بر تابه بریان ساختی

واهله بر تابه سنگ انداختی

مکر زن بر کار او چیره شدی

آب صاف وعظ او تیره شدی

مثنوی معنوی . دفتر ششم . صفحه ی 1280      





تاریخ : پنج شنبه 95/4/31 | 6:34 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.