پرندگان - 2
چکاوک - پرستو
چکاوکی نه ! قاصدکی در فضا
بی حرکت ...
که ، در مانده ، نمی داند
پیغام را به کدام سو برای کی ببرد ...
منوچهر آتشی – غزل غزل های سورنا . صفحه ی 48
چغول ( چکاوک ) از پرندگان آرام و ساده ای است که در مزارع و در صحراها زندگی می کند . این پرنده در تش بادهای موسمی دشتستان ، لانه اش را در پناه بوته های اسپند و یا در ته چند شاخه ی انبوه گندم به روی زمین می سازد . در تابستان هنگامی که باد گرم نیز با شدت تمام و از غرب به سوی شرق می وزد ، خود را به سمت شرق بوته ها از جمله اسپند ( دینشت ) می رساند و همان جا می ماند . چغول برای مزارع ، بی آزار است لذا کمتر مورد اذیت و آزار قرار می گیرد . این پرنده قادر است هنگام پرواز ، در نقطه ای از آسمان ، بی حرکت بماند که همین مورد نیز بیشتر در آسمان بالای لانه اش اتفاق می افتد . چغول رنگی خاکستری و روشن تر از گنجشک دارد و اندکی از گنجشک چاق تر به نظر می آید و تاج کوچکی از پر ، بر سرش پیداست . این پرنده هر بار چهار تخم می گذارد و آنان را جوجه می کند .
پیرسوک ( چکاوک ) از پرندگانی است که بر سقف خانه ها لانه می سازد و با مردم در روستا زندگی می کند . باورهایی که در ارتباط با این پرنده ی مهاجر هست ، او را از آسیب کودکان در امان می دارد . شاید بتوان گفت که گنجشک بیشتر روی درخت و دیوار و چغول بیشتر روی زمین می نشیند و کمتر بر فراز درختان قرار می گیرد و لی پرستو همیشه پرواز در اوج را دوست دارد و اگر هم به نشستن تمایلی نشان بدهد ، معمولا جایی است که در آسمان و فضای خالی باشد . به همین دلیل ، پرستو روی درخت و روی دیوار نیست و معمولا روی سیم های برق می ماند و استراحت می کند . مردم معتقدند که پرستو سید است و از شهر مدینه به بنار و جاهای دیگر می آید و باز به مدینه بر می گردد و در آنجا آن قدر فراوان است که زنان مدینه در هنگام پخت نان ، از پرستو های مرده به جای هیزم استفاده می کنند . چون پرستو در سقف لانه می بندد ، کمتر کسی تخم آن را دیده است . اگر جوجه پرستویی از لانه به پایین افتاد ، مردم آن را با احترام به لانه اش بر می گردانند و اگر قادر به پرواز باشد ، ابتدا با اندکی روغن ، سر آن را چرب کرده بعد پروازش می دهند . پرستوها سحرگاهان خواندن را آغاز می کنند و آواز دل نشینی دارند و مردم معتقدند که به ستایش خداوند می پردازند . آهنگ آواز پرستو به گونه ای است که به نظر می رسد غزل می خواند و ماننداین است که یک مصراع شعر را ضبط کرده و همان را هزاران بار از گلوی هزاران پرستو پخش می کنند چون تمام هجاهای آن مصراع ، دقیقا با وزن های عروضی شعر منطبق است .
من پرستوی هراسان توام
کاشیان دارم در سقف سفر
کاش سنگی بزنی بر بالم
تا که از بام تو نگشایم پر
منوچهر آتشی . ریشه های شب . صفحه ی 27
پرندگان - 1
گنجشک ( گُجیک )
هنوز که هنوز است دلم می خواهد
سپیده دم از صدای گنجشکان برخیزم
واز فراز پرچین ترا ببینم ، در کوچه ی روستا
دامن کشان و نور افشان
پشت غبار نازک بزغاله ها
منوچهر آتشی . حادثه در بامداد . صفحه ی 197
گنجشک بیش از هر پرنده ای دیگر در روستای بنار آب شیرین و دشتستان یافت می شود . پرنده ای که در تمام فصل ها و در همه جا همراه با مردم است . زمستان در لابلای درز دیوار های خشتی لانه دارد و تابستان در تاپول های نخل و در قلب انبوه شاخه های کُنار . گنجشک ها دو موقع از شبانه روز ، سمفونی زیبای موسیقی طبیعی خود را به گوش روستاییان می ریزند . یکی سپیده دمان و دیگری آغاز غروب . در هر دو هنگام اگر در منزلتان درخت کُناری ( سدر ) باشد و یا اگر از نزدیکی کناری بگذرید ، صدای انبوه گنجشکانی را می شنوید که جان هر شنونده ای را نوازش می دهد . گنجشک از پرندگان زیرک است به گونه ای که هنگامی که به دامی می رسد ، آنقدر صبوری از خود نشان می دهد تا مثلا بلبلی به سمت طعمه برود . او معمولا به حرکات اطرافیان خود مشکوک است . با این وجود ، با زیرکی تمام خود را به روستاییان تحمیل می کند . هنگامی که زنان برای مرغ ها و خروس ها دانه می پاشند ، گنجشکان نیز به سرعت خود را با مرغ ها قاطی کرده و سریع تر از آنان دانه بر می چینند و با کوچکترین حرکتی که بوی خطر داشته باشد ، یکباره همه با هم برق آسا به درخت نخل یا کناری که پناهگاهشان است ، می روند و اوضاع را می پایندتا دوباره برگردند . آنان گاهی مورد هجوم مرغ های خانگی نیز قرار می گیرند اما به دل نمی گیرند و با پریدنی کوتاه ، جای خود را عوض می کنند و به دانه چیدن ادامه می دهند . لانه های گنجشکان معمولا در بخش هایی از درخت است که در دسترس حیوانات و انسان ها دور باشد اما با این همه ، گاه مارها در سوراخ های دیوار ، لانه های آنان را می یابند . هر گاه گنجشکی ، ماری را ببیند ، در همان نزدیکی می ماند و با فریاد های « جیک جیک » خود ، همه ی گنجشکان را با خبر می کند و انبوهی از آنان در اطراف مار می پرند و فریاد می کنند تا بالاخره کسی از راه برسد . یکی از راه های مهم یافتن مار ها ، همین است . این پرنده برای لانه سازی ، از هر شیء نازکی که دم دستش باشد استفاده می کند . گاه نخ خیاطی را با خود می برد و در لانه می بافد . گاه تکه پارچه های کهنه ای که در زباله ها افتاده اند را انتخاب می کند و گاهی الیاف نخل را بر می دارد . او برای این کار به پر نیز نیاز دارد تا جای جوجه هایش نرم باشد . لذا هر جا پری یافت ، آن را به لانه می برد و از صحنه های زیبا این که گاهی برای این کار ، کبوتران را در آسمان دنبال می کند و به زور از بدن آنان پر جدا می کند .
گنجشکان آفت بزرگی برای سنبله های گندم هستند به طوری که بعضی وقت ها ، برای تمام خوشه ی گندمی ، یک دانه گندم نمی گذارند به همین دلیل ، هیچگاه مهر گنجشک در دل روستاییان نرفته و هر زمان فرصتی دست دهد ، آن را با تیر و کمان شکار می کنند . نامهربانی گنجشک و صاحبان مزارع تا جایی ریشه دارد که در باورهای مردم بنار به صورت حکایت هایی خود را نشان داده تا کودکان از همان ابتدا با نگاه خشم به آن پرنده بنگرند . از جمله مهمترین آنان حکایتی است که می گوید ، « گُجیک » ( گنجشک ) ، مشک حضرت امام حسن ( ع ) را پاره کرد . چغول ( چکاوک ) نخ آورد و پیرسوک ( پرستو ) آن را دوخت .
سایر جانداران - 8
اگر فهرستی از باقیمانده ی حشرات و موجوداتی که روستاییان با آنان سر و کار دارند و یا برخورد می کنند را ارائه بدهیم ، می توان گفت مهم ترین موجوداتی که در شماره های قبل به آنان اشاره نشده عبارتند از :
موش : در تمام زوایای زندگی مردم وجود دارد . از تویزه ی نان تا مزارع و باغ ها . در گویش محلی به این موجود ، « مُشک » می گویند . نوع بزرگ آن که معمولا در بیابان ها یافت می شود ، به « مُشک اَرّه » معروف است . شاید وجود دندان های تیز و اره کردن اشیا به وسیله ی آن ، باعث شده باشد که چنین نامی بر آن بگذارند .
به بچه های موش نیز « تیله مشک » می گویند . البته در فرهنگ شفاهی بنارآب شیرین ، به جز این مورد ، به بچه ها ی سگ و مار نیز ، تیله ( توله ) گفته می شود .
مارمولک نیز همیشه در دیوارهای خانه ی روستا وجود دارد . مردم به مارمولک ( کَلوُوُک ) می گویند و معتقدند که هنگام خندیدن نباید این خزنده ، دهانت را ببیند چون دندان هایت را می شمارد . همچنین می گویند اگر کسی دم کلووک را قطع کند ، نماز مادر آن شخص ، باطل می شود .
گوش رووَک ( هزار پا ) ، شِل بُرَک ، عنکوَر ( عنکبوت ) ، گُنج ( زنبور ) و ...... از موجوداتی هستند که به نوعی مردم با آنان برخورد دارند . زنبور استعاره از زیادی چیزی است مثلا وقتی می خواهند جمعیت خانواده های پر اولاد و یا شلوغی جایی را بگویند ، می گویند « مثل نیله ی گنج » است یعنی مثل لانه ی زنبور زیاد هستند . این بحث را نیز در اینجا خاتمه داده و به یاری خداوند بزرگ ، از جلسه ی آینده ، مبحثی دیگر درباره ی روستایمان می کنیم .
سایر جانداران - 7
سوسک ها
این نوع موجود ، انواع و اقسامی دارد . « بُتِل » یکی از معمول ترین آن هاست . در هر سوراخی از خانه ی روستایی ، تعدادی از این موجود زندگی می کنند که به مواد غذایی از جمله کیسه های آرد نیز راه می یابند . وجود داستان ها و افسانه هایی که شخصیت اول آن ها بتل است ، نشان از قدمت این حشره در زندگی انسان دارد . از جمله ی این افسانه ها ، افسانه ی زنی است که آرزو می کند ای کاش خدا به او فرزندی بدهد حتی اگر یک بتل باشد و روزی که داشت نان پهن می کرد ، بتلی از سقف خانه به پایین افتاد و گفت : « دی سلام » . داستان بتلک و ماجراهای آن در فرهنگ شفاهی بنار بسیار شیرین است و امیدوارم روزی همه ی این افسانه ها و روات ها جمع آوری بشود .
نوعی بتل درشت نیز در روستا و اطراف آن یافت می شود که پاهای بلندی دارد . آن موجود میان تپاله ها تخم گذاری کرده و تپاله را به شکل گوی کوچکی در آورده و با پاهای خود رو به عقب به پیش می برد تا به لانه برساند . به گوی آن « توپه » ( توپ ) می گویند . وقتی بچه های آن که تعدادشان نیز کم نیست ، به دنیا آمدند ، از مواد داخل گوی تغذیه می کنند تا زمانی که پوک شده و پوستی خالی از آن بماند . آنگاه پوست را شکافته و بیرون می آیند و از همان ابتدا نیز بسیار فعال و قادر به پرواز هستند . نوعی دیگر سوسک نیز وجود دارد که شب ها در اطراف نور به خانه ی روستاییان می آیند . این نوع حشره ، وقتی مورد هجوم واقع می شوند ، برای دفاع از خود بوی بدی را منتشر می کنند به همین جهت به آن « بُتِل تِسو » می گویند . سوسک ها انواع دیگری نیز دارند از جمله « کدوک » که در چاه های دستشویی یافت می شوند یا « تَک تَکو » که وقتی آن را وارو می گذارند ، نمی تواند بچرخد و برگردد ولی در عوض ، بدن کشیده ی او از دو بخش تشکیل شده که بین آن دو ، پیوندی است که باز و بسته می شود . تک تکو با یک حرکت مثل اکروبات ها ، از کمر خود را تکان داده و بالا می پرد و روی پاهایش فرود می آید . چون در هنگام این کار ، صدایی می دهد ، به تک تکو معروف شده است . « گازرین » نیز از نوع حشراتی است که در ردیف سوسک ها قرار می گیرد . این موجود زیبا در رنگ های خاکستری و سیب بیشتر دیده شده اند و در گزدان های اطراف رودخانه ی دالکی که از بنار می گذرد ، زندگی می کنند . کودکان آنان را گرفته و چوبی کوچک و کوتاه در پشت آنان فرو می کنند تا با گرفتن سر چوب در دست ، تا با گازرین که بال می زند و وزوز می کند ، بازی کنند .
من رفته ام
اما خودم را نبرده ام با خودم
با من
نفرین هزار جوجه ی گنجشک است
از فصل کودکی
فریاد تلخ « گازرین » به سر چوب
با من چگونه بیایی ؟
محمد غلامی . برشی از کتاب « از رنگ باستانی چشمانت » چاپ 1394
سایر جانداران 6
پرتوک . مروک . پخچه
پشه سرنا زن و کک چنگ زن و من رقاص
چند روزی به همین عیش در اهرم بودیم / مفتون
در ادامه ی قسمت حشرات ، می توان گفت که مگس از موجوداتی است که بیش از سایر حشرات درروز دیده می شود . در بنار و در دشتستان ، به مگس ، « پَخچِه » ( پشه ) و به پشه ، « مُرُوک » می گویند . مروک ها نیز در تابستان به فراوانی یافت می شوند و باعث آزار روستاییان و دام های آنان می شوند به طوری که در ابتدای غروب شب های تابستانی ، مردم در خانه های خود مقداری کاه و تپاله را آتش زده ، آنگاه آتش را خفه می کنند تا دود کند و باعث فراری پشه ها گردد . همچنین در شب نشینی هایشان ، هر کدام نوک برگ نخلی به طول تقریبی نیم متر در دست داشتند تا پشه هایی که پشتشان را نیش می زد و دستشان به آن ها نمی رسید را فراری بدهند .
« کِلّه » نیز توری بود بزرگ که شب ها آن را بر روی رختخواب ها گذاشته و آن را به حداقل چهار چوب می بستند و مانند خانه ای توری ، در آن نشسته یا می خوابیدند . پشه نه فقط جاهای لخت بدن مانند دست و صورت را نیش می زد بلکه نیش بلندش را از لباس نیز می گذراند و خون انسان ها را می مکید . از حشراتی دیگر که شب پیدایشان می شد ، کک بود که مردم به آن « پِرتوُک » می گفتند . پرتوک آنقدر ریز بود که به راحتی دیده نمی شد . تنها وقتی جایی از بدن را نیش می زد ، سوزش آن باعث می شد تا شخص متوجه وجود آن شود . فرق پرتوک با مروک در چند مورد است . مروک کیسه ای بزرگ در دنباله ی خود دارد که آن را از خون پر می کند ولی پرتوک هرگاه خون مکید ، نقطه ی کوچک سرخ رنگی از آن دیده می شود .
پرتوک فقط جاهایی از بدن که بدون پوشش است را می یابد ولی مروک اینچنین نیست و از روی لباس هم خون می مکد .
پرتوک پروازش کوتاه است و به صورت پرش پیش می رود ولی مروک پروازی طولانی دارد .
مروک قادر است به واسطه ی پاهای بلندش ، روی آب بنشیند و پرواز کند ولی پرتوک به محض نشستن روی آب ، بالش خیس شده و در نتیجه از بین می رود .
مروک در همه ی جهت ها حرکت می کند ولی پرتوک رو به باد قادر به پرواز نیست و پرشش کوتاه تر می شود و مسیری را برای پیش روی انتخاب می کند که باد و نسیم به آن نرسد .
مروک وقتی نیش می زند ، قسمت بالایی بدن را انتخاب می کند یعنی روی دست یا روی پا می نشیند ولی پرتوک قسمت زیرین را انتخاب می کند و کمتر از بخش بالایی خون می گیرد .
مروک در حال حرکت کردن شخص نیز او را نیش می زند ولی پرتوک با کمترین حرکت حتی کمترین لرزش نیز ، فرار می کند . علاوه بر این موارد ، اختلاف های دیگری نیز وجود دارد .
سایر جانداران 5
عقرب
از جمله موجوداتی دیگر که می توان در زندگی معمولی روستاییان دید ، عقرب است . عقرب گاه می تواند زیر حصیری خوابیده باشد که مرد روستایی ساعت ها روی آن نشسته و یا خوایبده است و یا در سقف چوبین خانه ی او بچه هایش را بزرگ کند . عقرب ها معمولا در هنگام شب از سوراخ هایشان بیرون می آیند . در شب های گرم تابستان ، پای برهنه ی مردم را نیش می زد و کمتر شبی بود که فریاد کودکی ، از درد زهر عقرب به آسمان نمی رفت . عقرب زدگی به طور معمول در شب اتفاق می افتاد و تا صبح حدود ساعت 9 صبح ، آثار دردش از بین می رفت . بناری هایی که در دهه های پیش از انقلاب در کشور کویت کار می کردند ، معمولا با خود داروی ضد زهر عقرب را می آوردند . به همین جهت وقتی کسی را عقرب می زد ، آن دارو را برایش تهیه می کردند و روی جای نیش می ریختند تا اندکی بجوشد و دقایقی بعد درد آرام شود . بعضی از فالگیران و دعانویسان ، مردم را توبه می دادند . توبه دعایی بود که اگر روی کسی خوانده می شد ، زهر عقرب به او اثر نمی کرد . این جزء باورهای مردم بود . از باورهای جالب دیگر نیز این بود که وقتی چراغ های زنبوری ( چراغ توری ) براثر چندین ماه استفاده نکردن از نفت خالی می شد ، درست در مرکز دایره ی کف آن سوراخ کوچکی ایجاد می شد که از آن نفت نشت می کرد . مردم در چنین مواقعی معتقد بودند که عقرب آن را نیش زده و سوراخ کرده است . در بنار منظور از عقرب ، همان عقرب زرد است و مردم به عقرب سیاه ، رتیل می گویند . عقرب در زمین های صاف ، سوراخ می سازد و عمق سوراخ آن تقریبا نیم متراست و قسمت بیرونی و در واقع بخش ورودی آن ، هلالی است . سوراخ این موجود ، در ابتدای ورود به زمین ، به جای عمودی ، متمایل به افقی است .
در برهه ای از تاریخ بنار ، یکی از سرگرمی های کودکان و نوجوانان بیرون آوردن عقرب ها از سوراخ و کشتن آن ها بود . برای این کار ، چند راه وجود داشت :
1- ریختن آب در سوراخ عقرب . پس از این کار ، دقایقی بعد عقرب گل آلود بیرون می آمد . این سرگرمی بیشتر در زمستان بود .
2- تخریب و تعقیب سوراخ با بیل و رسیدن به عقرب . این کار نیز مخصوص زمستان بود .
3- فرستادن « کش » در لانه ی عقرب . برای این کار ، با یک دست کنار سوراخ عقرب نزدیک به زمین و دستی دیگر تقریبا 10 سانتیمتر فاصله ، هم زمان کش را با انگشتان شست و شاهد می پیچاندند و درون سوراخ عقرب می فرستادند تا به عقرب برسد . عقرب نیز که تصور می کرد دشمنی به او حمله کرده ، با کش در گیر می شد و به آن می چسبید و کسی که این کار را می کرد ، یک باره و به شدت کش را بیرون می کشد . در چنین حالتی عقرب چسبیده به کش ، به بیرون از سوراخ پرتاب می شد .
4- فرستادن زنبور به جنگ با عقرب . زنبور سر قرمز که در اصلاح به « گُنجِ شیر » معروف بودند را گرفته و با احتیاط ، دو لایه نخ خیاطی به کمر باریک آن می بستند و آن را روانه ی سوراخ عقرب می کردند . زنبور پیش می رفت و با عقرب درگیر می شد و در همین هنگام ، نخ را تند می کشیدند و عقرب و زنبور را بیرون می آوردند . در این روش ، برخی اوقات نخ پاره می شد و زنبور در چنگ عقرب گیر می افتاد .
5- روش دیگر نیز استفاده از زنگل بود . زنگل گیاهی زیبا با خوشه هایی است که تقریبا شبیه عنبر عقرب است . عنبرک های زنگل روی ساقه ی نازک و بلند آن قرار دارند . بچه ها یک ساقه ی زنگل را درون سوراخ می فرستادند تا عقرب با آن درگیر شود و آن را نیز به یکباره بیرون بکشند تا عقرب را با خود بیرون بیاورد .
در گویش مردم بنار ، به عقرب ، « عَقرَو » می گویند . همچنین در فرهنگ شفاهی مردم بنار آب شیرین ، عقرب نیز جایگاهی دارد که ضرب المثل « جی مارِ گرو عقروِ کوری » یعنی عقرب کوری به جای مار نشست ، یک مورد از آن هاست که کاربرد اجتماعی دارد .
سایر جانداران 4
مورچه
سبکبارم سبکبارم سبکبار
همین یک دانه جان دارم به منقار
به کوی دوست می گردم که آن را
ببخشایم به مور کوچه ی یار
منوچهر آتشی
مور از موجوداتی است که در روستا و بیابان های اطراف آن یافت می شود و در گویش بنار ، به انواع آن « موری » می گویند . معمول ترین نوع آن که سیاه و بزرگ تر است ، « موری غله برو » یعنی مورچه ای که غله می برد ، گفته می شود . سوراخ « چال » این نوع موری ، بیشتر در بیابان هاست اما در روستا نیز یافت می شوند و گاهی در خانه های مسکونی نیز هستند . آنان دانه ها از جمله غلات را از درون مخزن کشاورز ، به انبار خود حمل می کنند و شب و روز به کار مشغول اند .
این نوع مورچه در فصل پاییز و زمستان ، پس از باران با بال های سپید و شفاف پرواز می کنند . انعکاس نور آفتاب در بال های آنان بسیار دیدنی است . آنان معمولا در چنین مواقعی شکار پرندگان از جمله گنجشکان و بلبلان می شوند . به این نوع مورچه ی بال دار ، « پر موری » می گویند . پرموری ها بلند و کشیده و آرام هستند که به « مادوکه » معروفند . نوعی نیز در بین آنان با تعداد کمتری یافت می شوند که اندامی ریز تر و پر جنب و جوش تر دارند که به آنان « نروکه » می گویند .
« گِنَک » یا « مور گنک » به نوعی از مورچه ها گفته می شود که بسیار ریز هستند و حرکتی آرام دارند . این نوع حشره ، به قندان ها ، شکرها ، شیرینجات ، نان ، و .... حمله می برند حتی گهگاه در گوش افراد کودکان نیز سرک می کشند . رنگ این مورچه ، سیاه است اما نوع زرد آن نیز یافت می شود .
« موری سوار » که بیشتر در بیابان ها یافت می شود . این نوع مورچه که پاهای بلند و اندامی ورزیده و قوی و درشت از دیگر مورچه ها دارد ، قادر است جسمی چند برابر وزن خود را حمل کند و حتی آن را از دیوار نیز به بالا بکشاند . حرکت این نوع مورچه بسیار پرشتاب است و با دمیدن به سوراخشان ، به صورت جمعی بیرون می آیند و مهاجم را جستجو می کنند .
سایر جانداران 3
مار قسمت سوم
اگر ماری کسی را می گزید ، شیر خام به او می دادند ، در گهواره می خواباندند و به شدت تکان می دادند تا دچار سرگیجه شود . باور داشتند که زهر مار همراه شیر خامی که به او خورانده اند ، با استفراغ بیرون می ریزد . ... اگر کسی در تاریکی دچار دردی می شد که فکر می کردند شاید از مار گزیدگی باشد ، برای تشخیص ، مارگزیده ای را حاضر می کردند . می گفتند اگر مار او را گزیده باشد ، با بوی مارگزیده ی قبلی که برای دیگران نا محسوس است ، دچار تهوع می شود . ...
پشت بیدستان . نصرالله احمدی
مار دشمن است واگر آن را بکشند ، ثواب دارد . در تورات شیطان در نقش مار ، آدم و حوا را فریب داد که از آن زمان تا کنون بین آدمیزاد و مار دشمنی است و مار هرگاه بتواند به آدم نیش می زند و آدمیزاد در هر کجا مار را ببیند به هر وسیله او را می کشد .
محمدرضا خرمایی . دوان دیار آشنا .
هر که را دشمن پیش است ، اگر نکشد دشمن خویش است
مار بر دست و مار سر بر سنگ
خیره رایی بود قیاس و درنگ
گلستان سعدی . تصحیح دکتر خلیل خطیب رهبر . باب هشتم
کسی که مار او را می گزید، آب گل آلود به او می دادند ودام ماهی گیری رویش می گستردند وشب تا صبح بالای سرش زنگ می زدند تا خفاش به او آسیبی نرساند.
اگر در مزرعه ی هندوانه، ماری را آتش بزنند و بسوزانند، آن مزرعه خرم شده و هندوانه های بیشتر و درشت تری می دهد.
هنگامی که دو مار در حال جفت گیری باشند، اگر دختری شلوارش را روی آن ها بیندازد، مارها در زیر آن شلوار، مهره ای می اندازند که به «مهره ی مار» معروف است و هرکسی چنین مهره ای را در اختیار داشته باشد، انجام هرکاری برایش ممکن است . او می تواند به راحتی دوست را دشمن و دشمن را دوست کند.
غنچه ای را خار سرمایه دهد
مهره را از مار پیرایه دهد
مثنوی معنوی . دفتر ششم .
«مهره مار یا مار مهره، مهره مهر، دلِ دوستی، زبان بند و جان دارو، مشهورترین و در عین حال کمیاب ترین مهره هاست. مهره ای است خورنده، غذایش فلفل است و چون گرسنه شود به حرکت درآمده و با برخورد به همدیگر صدایی جیغ گونه، به سان گنجشک سر می دهند. مهره مار خبر دهنده و روزی بخش است. پیش از خبر بد، رنگش کِدر می شود و پیش از خبر خوش، شفاف می شود؛ این مهره را نیرویی است بس افزون، کسی را یارای مخالفت با خواسته و یا گفته او نیست، چشمان این مهره در زیر شکم قرار دارد؛ مار مهره را دو گونه است،گونه نخست بالای شکم خاکستری و سپید است و زیر آن زرد، گونه دیگر زیر شکم سیاه و روی آن خاکستری و سپید، اگر مهره زرد «نر» با مهره سیاه «ماده» درآب سائیده و به کسی دهند، دیوانه می شود؛ اما مهره زرد «نر» و زرد «ماده» را چنانچه در آب سائیده و به کسی دهند می میرد. می گویند شرنگی بس خطرناک دارد.» (محمد بیابانی - حماسه درخت گلبانو . صفحه ی 138)
معروف ترین مهره ، مهره ی مار بود . حلال تمام مشکلات . از مریضی ودل دوستی و تنفر بگیر تا حل مسایل ساده . اعتقادشان به آن مهره چنان بود که به کنایه به کسانی که دست به هر کاری که می زدند و موفق می شدند ، می گفتند : « فلانی مهره مار دارد . » مهره ی مار چیزی نبود که قابل دسترسی برای همه باشد ، اگر در حلول ماه نو ، دختری مار نر و ماده ای را در حال جفت گیری ببیند و بتواند پیراهنش را روی آن ها بیندازد و بگریزد ، آن دو مار از خود دو مهره به جای می گذارند که مهره ی مار نام دارد ...
عقابی تیر خود کرده پر خویش
سیه ماری فکنده مهره در پیش / نظامی
آن ها معتقد بودند که مهره های مار زنده اند ، چشم دارند ، غذا می خورند و غذایشان هم فلفل است . اگر گرسنه شوند جیک جیک می کنند . باید در کیسه شان فلفل ریخت . رنگشان زرد ، سفید و خاکستری یا یک طرفش سیاه و طرف دیگرش سفید است . مهره ی مار را باید اُسی کرد و بر آن ورد خواند .
پشت بیدستان . نصرالله احمدی .
_____________
برشی از کتاب باورهای مردم بنار آب شیرین . نوشته ی محمد غلامی . چاپ نشده
سایر جانداران - 2
مار قسمت دوم
مارگیر هندی
سُلّه را پیش می گذارد و می نوازد
کبرای ترسناک ، نخست
سرِ باد کرده اش را
بر می آورد
بالاتر می کشد آنگاه قد رعنایش را
و قِری به کمر می دهد ...
منوچهر آتشی – غزل غزل های سورنا . صفحه ی 209
خطرناک ترین مار سمی در دشت های بنار ، « مارِ کُلِ جعفری » است . طول این مار کوتاه است و معمولا از 25 سانتیمتر تجاوز نمی کند . رنگ خاکی دارد و به آسانی قابل تشخیص نیست . این نوع مار معمولا در اوایل پاییز که هوا رو به سردی می گذارد ، در سینه کش تپه های باغ ، در گرمای آفتاب چنبر می زند ولی بیشتر اوقات در پاییز تا زمستان ، زیر بوته های خار یافت می شود تا جایی که می توان گفت ، در آن برهه از زمان ، کمتر انبوه خار یا برگ های نخل ریخت بر زمین را می توانید پیدا کنید که ماری از این نوع ، زیرش چنبر نزده باشد . این مار نسبت به مارهای دیگر از حساسیت کمتری برخوردار است و تنبل تر به نظر می آید به گونه ای که پس از برداشتن خار ها و برگ های نخل از روی آن ، باز هم بی حرکت می ماند و همین امر نیز باعث می شود تا در نگاه اول ، به چشم نیاید .
مار بجکو نیز از انواعی است که گاهی دیده می شود . این مار بارید و حساس و زرنگ ، قادر است از درختی به درختی دیگر پرش کند و از دست مهاجمان ، جان به در ببرد .
شاید بتوان گفت در فرهنگ شفاهی روستای بنار آب شیرین ، هیچ جانداری به اندازه ی مار نقش ندارد . در باره ی مار ، افسانه ها ، باورها ، داستان ها ، کنایات و ضرب المثل های زیادی رایج است که در شماره ی آینده ، به بخشی از آنان اشاره می کنیم .
سایر جانداران : 1
مار قسمت 1
مار در نگاهی کلی ، از نظر مردم بنار آب شیرین دو نوع است :
الف : مار آبی :
این جانور که در رودخانه یافت می شود ، چون زهر ندارد ، بی آزار است . این نوع مار ، گاهی سرش را از آب بالا می آورد و به این وسیله دیده می شود . طول این مارها تا آنجا که دیده شده اند ، از 40 سانتیمتر تجاوز نمی کند . این نوع مارها ، بیشتر به رنگ آب هستند و گاه به ندرت رنگ سیاه نیز در بینشان دیده شده و مثل مارماهی ، در آب شناورند . تفاوت آن ها با مار ماهی ، علاوه بر نداشتن باله ، در این است که مارماهی ها معمولا در کف رودخانه حرکت می کنند اما مارها در بالا نیز می آیند و گاه ، مدت های زیادی گردن را از آب بیرون آورده و هرگاه احساس خطر کردند ، به زیر آب می روند . نظر به این که کسی به عدم یا وجود مار آبی اهمیتی نمی دهد ، در فرهنگ بنار ، نقشی ندارند .
ب : مار خشکی :
این گونه مارها که اقسام گوناگونی نیز دارند ، از موجوداتی هستند که در همه جا وجود دارند . در بیابان ، باغ ، جنگل ، مزارع ، حتی در اتاق محل سکونت روستاییان .
مارها در رنگ های مختلفی وجود دارند . معمولی ترین مارها ، خاکی هستند که هم در خانه ها و دیوار ها و هم در باغ ها و بیابان ها یافت می شوند . این مارها از موش و خزندگان استفاده می کنند و هر گاه فرصتی نیز دست دهد ، به لانه ی پرندگان سر می زنند و جوجه ها را می بلعند . به همین جهت در لانه های گنجشکان در سوراخ های دیوار خانه ی روستایی ، به راحتی پیدا می شوند . این مار ، گاه برای شکار ، حیله ای نیز به کار می برد بدین گونه که در باغ ها و مکان هایی که خار و چوب فراوان است ، به شکل چوب ایستاده ای می ماند تا پرنده ی رهگذر ، به گمان این که چوبی بر زمین نشانده شده ، بر آن بنشیند . در چنین هنگامی ، مار پرنده را با دهان گرفته و نیش می زند و او را از پا در آورده و می بلعد .
خاک خشک تشنه ی بیمار
در جگر بشکسته خار تشنگی بسیار
ریشه ها پوسیده از توفان هر پاییز
پرزنان گنجشک های گول
بر سر فواره های مار
منوچهر آتشی . ریشه های شب . صفحه ی 29