سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن و جامعه       1     

تقدیر زندگی برای او چنین رقم زده شد که نان آور خانه باشد. خانه ای که هیچ زمانی او را نمی بینند و او را احساس نمی کنند که شاید او هم زن باشد از نوعی که هنگام صبح، سفره ی صبحانه در خانه بگستراند و بچه هایش را یک به یک صدا بزند و آنها را به خوردن نان و پنیر و کره و مربا، و تخم مرغ فرا بخواند و بعد از زمانی که بچه ها و پدرشان را سر سفره ببیند، اشک شوق و شادی در چشمهانش نقش ببندد. سرویس بچه هادرب منزل بوق می زند و آنها را روانه می کند. آقا با لباس مرتب و کیف به دست و آماده رفتن بر سر کار(اداره) می باشد. زن با رویی بشاش آنها را روانه می کند و در چهارچوب در خانه، نظاره گر رفتن آنها است. در همین هنگام با صدای مهیبی از جا بلند می شود. بله موقع رفتن است. گاری او که دیشب بعد از آمدن از بازار،آن را در کنج حیاط گذاشته بود، بر اثر باد به حرکت در آمده بود و به دیوار خورده بود. زن تمام آرزوهای خود را یک خواب شیرین شبانه می بیند، زنی که در جامعه امروز هیچ بهایی به او داده نمی شود و چه بسا این گونه زنان در روز با چند مرد باید دهان به دهان شوند تا شاید سهم امروز بچه هایش یک سبد میوه های لک دار یا یک هندوانه ترک خورده باشد. زنی که پیامبر(ص) فرمود: از دامن زن، مرد به معراج می رسد. به راستی این همان زنی است که در طول عمرش هیچگاه حق و حقوقش رعایت نمی شود؟ این همان زنی است که در جامعه امروز به جرم زن بودنش باید ساکت باشد و نظارگر زندگی باشد که برای او کسی دیگ ر تصمیم می گیرد و نامش را به عنوان زن بودن چکشی می کند و به فرقش می کوبد(که تو زنی و بشین ساکت باش؟). آیا این همان زن است که مرد را به عرش می رساند؟ گاهی صبح ها با او همراه می شوم در سر کوچه با لبخند به یکدیگر احساس...../ به سویی می رود و من به سویی دیگر. نان ها را بر سر سفره می گذارم و با خود کلنجار می روم که آیا او هم بر سر چهار راه ها از چراغ قرمز عبور می کند یا می ایستد؟ آیا اصلا صبحانه خورده است یا نه؟انگشتان پایش سردش نمی شود با پای بدون جوراب؟ با دمپایی از نوع سه عدد1000 تومان؟ بله او هم بعد از چراغ سبز، حرکت می کند گاری را هُل می دهد و خود نیز به دنبال او کشاله می شود با افکار درهم و آرزوها ، خود را به میدان بازار می رساند خوشحال از اینکه امروز زود آمده است . باری را طلب می شود و یک مرد به او می گوید که سنگین است وتو زنی و جان(زور) نداری آن را ببری. برو و بگذار کسی(مرد) دیگر بیاید. او به التماس می افتد در آخر چادرش را دور کمرش می بندد و کارتون ها را بلند می کند و درون گاری می گذارد و تا آن جا که می تواند زور خود را برای هُل دادن گاری به کار می گیرد.     ..... ادامه دارد





تاریخ : سه شنبه 93/11/21 | 11:41 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.