ازدواج       11

پس از صرف چای و کشیدن قلیان ، یکی از برنامه های همیشگی و جدایی ناپذیر عروسی شام بود . در این هنگام بیا برویی راه می افتاد و هرکسی به نوعی سعی می کرد خدمتی بکند . در روزگاری دورتر ، خانواده ای که دعوت شده بودند اگر چند مرد داشتند ، فقط یکی از آنان پای سفره می نشست و بقیه نمی نشستند و خدمت می کردند و بعد غذا می خوردند .  معمولا مردان کامل ، جوانان و مهمانان نازک در دو ردیف روبه روی هم می نشستند . بچه ها سعی می کردند خود را بین آنان جا بزنند ولی افرادی که مسئولیت نظم را به عهده داشتند ، یکی یکی آنان را از جایی که نشسته بودند بلند کرده و به سویی دیگر که فقط به کودکان اختصاص داشت راهنمایی می کردند . کودکانی که همراه پدران خود آمده بودند و نزد آنان نشسته بودند ، کسی کاری به کارشان نداشت . سفره ها را از منازل آشنایان روستا تهیه می کردند به همین خاطر تعداد زیاده سفره در کنار هم و متصل می گستردند . در گوشه ای از حیاط یا حیاط همسایه ، زیر نظر دلاک روستا ، غذا پخته و آماده شده بود . چند سینی بزرگ مسی یا رویی ، تعدادی زیاد بشقاب و کاسه ی چینی ، و سایر وسایل در آنجا آماده بود . با کسب اجازه از صاحب عروسی ، تقسیم غذا آغاز می شد . دلاک که دستور خورد و خوراک را می داد ،  غذا می گرفت و جوانان سینی های بزرگی که بشقاب های چینی پر از برنج در آن چیده شده بود را حمل می کردند و تا سفره ها می رساندند و به دست کسی که وسط سفره ایستاده بود می دادند تا در مقابل هر کسی یک بشقاب بگذارد . در هنگام حمل سینی ، خیلی احتیاط می کردند تا با کودکانی که مشغول رفت و آمد بوده و محیط را شلوغ می کردند ، برخورد نکنند . به همین جهت در چنین موقعی صدای « بچه دیرو بچه دیرو » ( بچه دور شو بچه دور شو ) بسیار شنیده می شد .  در کنار هر بشقاب برنج نیز کاسه ای خورش می گذاشتند و در گوشه هایی از سفره نیز نمک می ریختند . در برهه ای از تاریخ اجتماعی این مردم ، کسی رنگ برنج را سالی یک بار نیز نمی دید و اگر کسی سخت مریض می شد و نمی توانست غذا بخورد ، از منزل کدخدا مقداری برنج برایش می آوردند و در عروسی نیز للک می پختند اما به مرور و با گذشت سالیان ،  برنامه های شام مهمانی از نان و آب گوشت به  برنج و گوشت رسید . اگر مهمان خاصی هم در مجلس بود و به قول قدیمی ها آدم نازکی بود ، غذای بهتری برایش تهیه می کردند که آن نیز برنج با مرغ بود . از جمله آدم های نازک و خاص در چنین جایی ، معلم هایی بودند که در روستا تدریس می کردند و وجودشان در هر مراسمی ، برای اهل آن خانه و میزبان مایه ی مباهات بود . در چنین هنگامی پذیرایی ویژه ای از آنان انجام می گرفت . برایشان لگن و آفتابه ی مسی می آوردند و روی دستشان آب می ریختند تا همان جا که نشسته ، دستشان را بشویند . صاحب خانه به طور مدام بابت قصوری که انجام داده از آنان عذرخواهی کرده و خود را شرمنده احساس می کرد . پس از آن دوباره لگن و آفتابه می آوردند . هرکسی نیز دستمالی داشت که از جیب بیرون می آورد و دستش را خشک می کرد . آدم های مهم معمولا همه ی غذای خود را نمی خوردند . پس از آن که مردان غذایشان را خورده بودند ، نوبت به کودکان می رسید  . 





تاریخ : سه شنبه 93/11/14 | 8:30 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.