بهداشت 2
از آب باران تا خاک
در سال های قحط آب ، باران مقدس بود . باران نه تنها زمین ها را زنده می کرد ، بلکه دل های مردم را نیز زنده نگاه می داشت . تماشای آب باران لذت بخش بود . پس از باران ، نوشیدن آب چاله و گودال ها با اشتیاق انجام می گرفت . نیازی نبود که تشنه باشی بلکه زیبایی آب در گودال ها ، وسوسه ات می کرد تا روی زمین شلال بخوابی و دهان بر آب بگذاری و آنقدر بنوشی تا ذرات خاک را ببینی که آرام آرام به سوی دهانت می آیند و نرسیده به لبانت ، سر برداری و بلند شوی . آبی که مدتی بیشتر از معمول می ماند ، سطح آن را « جل کروک gel korvak » ( جل قورباغه = خزه ) می پوشاند و کف آن نیز محل جولان دادن« چنتیلی سگ chantili sag » ها ( نوزادان قورباغه ) بود که دسته جمعی می آمدند و تا لبه های گودال ها دم می جنباندند و می رفتند . آب چنین گودال هایی نیز با مشک ، به خانه ها منتقل ، و برای نوشیدن از آن استفاده می شد .
در چنین روزگاری ، یکی از عادت های مردم ، راه رفتن با پای برهنه بود . زمین هموار و بدون سنگ بنار آب شیرین این امکان را به مردم می داد تا همه با پای برهنه از حیاط به کوچه و به زمین های زراعی بروند بی آن که نبود کفش را احساس کنند . مردم با پای برهنه از کوچه های خاک آلود و لبریز از پهن گوسفندان حرکت می کردند . کودکان در آن محیط می لولیدند و خرد و کلان ، با همان وضعیت به خانه وارد می شدند . کف خانه ها فرش نداشت و اگر هم بود ، اغلب « تک tak » بود و گاه برای آدم نازکی ، گلیمی یا گبه ای نیز می گستردند . مردان تنها وقتی که می خواستند به مجلسی وارد شوند یا به روستایی دیگر بروند ، از « ملکی melki » و زنان از « کوش kowsh » استفاده می کردند . در هنگام مسافرت ، مرد فاصله ی بین دو روستا را درحالی که شلوار و ملکی خود را در دست گرفته بود طی می کرد و نزدیکی مقصد ، آنان را می پوشید و به محض رسیدن به مقصد ، بلافاصله شلوار را بیرون می آورد و با زیر شلواری می نشست و هنگام برگشتن ، دو باره آنان را در دست می گرفت . زن نیز کوش هایش را با دست حمل می کرد و با پای برهنه راحت تر راه می رفت .
غروب های روستا همیشه پر جنب و جوش و آمیخته با بوی گوسفند و صدای برّه و غبار گله بود . کوچه ها درکهکشانی از غبار و گرد و خاک گم می شدند و در چنین شرایطی ، کودکان شادمان در بین گله بازی می کردند و مردان و زنان نیز با چشم ، بز ها و گوسفندانشان را جستجو می کردند و در غبار ها نفس می کشیدند .