کشاورزی 10
غله های جدا شده از کاه ، به صورت کشیده روی زمین ریخته بود که کشاورز آن را جمع و جور می کرد . اطرافش را جارو می زد . آنگاه با دست ، آنچنان آن را تنظیم می کرد که اگر خواست ، بتواند شب نیز گلیمی روی آن بیندازد و همان جا بخوابد تا بتواند در اولین فرصت آن را وزن کند . به انبوه بذرهای بدون کاه ، « تـَرت » می گفتند. پس از« اوسه » ، بلافاصله کار جمع آوری کاه آغاز می شد . بازیار قبل از « اوسه » کردن از« آلون » تا فاصله ای تقریبا 15 دتا 20 متری در مسیر جریان باد را چند بار سد می بست تا کاه های غلات ، پشت سدها بماند و بتواند جمع و جورشان کند . او برای این کار ، در فاصله های تقریبی هر دو ونیم متر ، با برگ های نخل ( گُرد ) و بوته های « سَلمَک ) ، موانعی به صورت ردیفی از شمال به جنوب ایجاد می کرد . هنگام اوسه ، کاه ها آرام آرام از هوا به زمین فرود می آمدند و پشت مانع های چند گانه انبوه می شدند . کاه هرچه نرم تر بود ، دورتر از آلون به زمین می نشست و ذرات بسیار ریز کاه ، از فراز تمام موانع عبور می کرد و صد ها متر در هوا معلق بود . برای جمع کردن کاه ها ، بازیار به ترتیب آخرین ( دورترین ) مانع را به آرامی برمی داشت و با احتیاط می تکاند و آنگاه روی دو پا به حالت پا مرغی می نشست و با کف دست هایش ، سطح زمین را جارو می کرد تا حتی الامکان برگ کاهی باقی نماند . او به همین شیوه به ترت غله نزدیک تر می شد و هر بار موانع را برمی داشت و پیش می آمد . کاه ها انبوه تر که می شد ، با « اوسه » آنان را به جلو می راند و بعد جای آن را با دست جارو می کرد . بدین ترتیب کاه را جمع می کرد و روی هم می انباشت . غله از اهمیت بیشتری نسبت به کاه برخوردار بود . لذا کشاورز ، کاه را با برگ نخل و سلمک می پوشاند تا از باد محفوظ بماند و به سراغ غله می رفت . کار بعدی کشاورز ، « غـَلوالی » ( غربال کردن ) بود . برای این کار نیز حد اقل به دو نفر نیاز بود . این کار نیز عصر گاهان بهتر بود چون وجود باد ، ذرات احتمالی کاه را از بذر خالص جدا می کرد . او ابتدا زمینی پاک را در کنار ترت غله جارو می زدند . سپس یک نفر با سطل فلزی ، از انبوه غله بر می داشت و کم کم ولی مداوم غله را در غربالی که در دست کشاورز بود می ریخت . فاصله ی سطل تا غربال و میزان غله ای که ریخته می شد طوری تنظیم بود تا قبل از رسیدن غله به غربال ، باد بتواند ناخالصی آن را جدا کند .
او هم زمان غربال را تکان می داد . بذرهای خالص می ریخت و انبوه می شد و کشاورز ، ناخالصی ها را که عمدتا « کروشه » ( بخشی از خوشه که خوب خرد نشده و هنوز تخم در پوسته ی آن قرار دارد ) بود ، به سمت پایین ترت ( سمت مشرق ) می انباشت . هر چند سطلی که غربالی می شد ، برزگر با برگ نخلی ( پیش ) به طور آرام روی غله های خالص می کشید تا کاه های احتمالی بلغزند و پایین بروند و از غله دور شوند . این کار که تمام می شد ، کشاورز سه توده در اختیار داشت . یکم : غله های پاک که هنگام وزن کردن آنان بود . دوم : کاه ها که باید فکری به حالشان کرد . سوم : مقداری کروشه که بهترین غذای مرغان بود . بعضی از افراد ، الاغ را آنقدر روی کروشه ها می چرخاندند تا بخش زیادی از آنان شکسته شده و دانه را از پوسته جدا کنند . به این کار « کُراخون » می گفتند .