باسلام می خوام داستانی قدیمی واقعی ولی طنز رابرایتان تعریف کنم
کرم جعفری تعریف می کرددرزمان قبل، یک روز با چند نفر ازبنار با خر می خواستیم برویم آبپخش . نزدیکی های پل کلل ، علی باز بوستانی خرش چون از کاروان عقب مانده بود با چوب توی سر خرش زد یکی از درجه داران پاسگاه به جرم اینکه علی باز خرش رازده، اوراگرفت وگفت باید تمام محوطه پاسگاه را جارو بزنی وما جلوتر رفتیم علی باز پس از جاروی پاسگاه خودرا به ما رسانددرحالی که دست به سر خر می کشید ومی گفت نمی دانستم که چقدر طایفه داری ای خر. و ما کلی خندیدیم.
مسلم جعفری
تاریخ : پنج شنبه 89/8/27 | 11:23 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()