سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسکی گشتم زغریبی وطنم یادم رفت    بسکی نشستم زخاموشی سخنم یادم رفت

شناسنامه اش را نگاه می کردم، متولد6 ثور1300 فرزند مرحوم حسین

دراین بین پرسید: "به چه نگاه می کنی؟" گفتم ننه میفهمی چندسالته؟

" گفت نه 70،80سال. گفتم ننه90سالته وگفت شاید هم بیشتر بو! اون موقع که مثل الان نبی ما بزرگ بیدیم که اومدن سیمون شناسنامه بگیرن ومی گفتن فلانی10سالشه میشه متولد فلان سال." بله درست می گفت توهمون شناشنامه تاریخ تنظیم سند را 14مهر 1310قیدکرده بودند.

" وقتی به دنیا اومدم بوام ازدنیا رفته بی، مو و میش جعفر رفتیم خونه عاموم کل خدارحم، فده مون هیمنجو بی که الان محمدی کامحسن داخلشه. خونه عاموم بیدیم تا گتاویدیم"

گفتم ننه کار هم زیاد می کردی؟ گفت "بچه بیدم که پی عاموم می رفتم صحرا تو چمل دیندی اشترل می گشتیم تاسرگین جمع کنیم سی تش وچاله مون، تا و اوول تر چم خطیری هم پی پتی می گشتیم." دراینجا منظور ازبچگی دو سه سالگی بود.

موقع اذان بود.  گفتم :  ننه قبلا چه موقع نماز می خوندین؟ چه موقع افطار وچه موقع

 

سحری می خوردین اون موقع که رادیو و تلویزیون نبود؟ به یادهمسایه قدیمی خود افتاد وگفت"خدارحمت کنه خال محسین(پدرمحمدسلیمی)توهمین فده کناری خمون وسط فده می نشس واذون می گفت ودعا می خوند. بعضی موقع که می خواس صداش بیشتربرسه، می رفت بالای خونه واذون می گفت، مانم بعد اذون ومناجات او نماز می خوندیم."

ننه که چیزی حدود15سال می شد ازخانه خارج نشده بود همه چیز راباهمان شرایط سال های قبل می دید وهرازگاهی چیزی ازقدیم ازیادش عبورمی کرد ومی پرسید" تو دروازه حاج علی کسی هسی؟ الان کی توفده کل مجفره؟....... وبسیارسؤال دیگرکه البته این سوالات باعث شد تابخش جدیدی را به بنارانه اضاف کنیم که انشاءاله تاچندروزآینده دراختیارمخاطبین بنارانه قرارخواهدگرفت.

ننه که مدتی می شد دچارفراموشی شده بود وحتی دربیشترموارد، فرزندان خود رانمی شناخت به سختی می توانست به قدیم برگردد وخاطرات رابازگوکند ولی دردیدارهای فراوان، مقداری ازخاطرات رااززبان آن مرحوم شنیدم که مختصری ازآن تقدیم شما شد وهرجاکه چیزی یادش نمی آمد آن بیت اول را می خواند.

بسکی گشتم زغریبی وطنم یادم رفت    بسکی نشستم زخاموشی سخنم یادم رفت

شادی روح همه رفتگان صلوات





تاریخ : شنبه 90/12/13 | 5:56 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.