سفرم به سرزمین عشق

سفربه خانه ی خداوکربلای معلی از آرزوهای دیرینه ام بوده. شاید باورنکنید یک روز درمحل خدمت ودرحین انجام کاربودم که متوجه شدم لیست متقاضیان حج عمره تکمیل گردیده. باکمال تعجب سؤال نمودم مگه سهمیه ی حج سازمان دراستان اعلام شده؟ ازمسئول وقت خواهش نمودم تا اسم مرانیز به لیست تنظیمی اضافه نمایدکه اعلام داشت لیست تنظیم گردیده وبسته شده است. بااصراروخواهش بنده، بالاخره اسم من حقیرنیز به صورت دست نویس به لیست اضافه شدودرحین نوشتن به مسئول مربوطه بیان نمودم که یه جورایی می دانم که انتخاب می شوم وبه خانه ی خداسفرخواهم کرد. حدوداً 350 نفرمتقاضی شده بودندواسم من نیز به عنوان آخرین نفر وبه قولی دردقیقه 90 ثبت گردید. ازاین تعداد تنها 20 نفر انتخاب می گردیدند.پس ازانجام مراسم قرعه کشی بنده به عنوان نفر7ازجمع لیست 350 نفری انتخاب ولحظه ای که به من ابلاغ شد درپوست خودنمی گنجیدم . بلافاصله خداوندبزرگ ومتعال را شکروطی تماس تلفنی بامنزل مراتب را به همسرم بیان داشتم. ابتدا باورنمی کرد. پس ازاین که گفتم خداونددعوت نامه اش رابرایمان فرستاده و آماده ی سفرشو، باورش شد. پس ازپایان وقت اداری ودرمسافت حدود150 تا 200متری محل کارتا پارکینگ را که به قصدسوارشدن برخودروی شخصی طی می نمودم، اشک هایم جاری وبابالا بردن دست هایم به سوی آسمان خدای خودراشکرگزاری نموم. درمسیرحرکت ازاداره به سمت منزل نیز ناخودآگاه وازروی خوشحالی تا منزل گریه کردم.

تاقبل ازسفر تمام فکروذکرم درخصوص جورکردن هزینه ی مالی آن بود اما ازته دل اعتقادداشتم که مگه می شود خداوندباری تعالی دعوتنامه برای بنده اش بفرستد اما به فکر هزینه ومسائل مالی اش نباشد؟امکان ندارد. خداوندبزرگ وبی همتا است وخودش نیز مشکل را حل می کند.حدود 2سال ونیم قبل مبلغ 5میلیون تومان وام ازاداره اخذ نمودم وبه دلیل نیازمبرم مالی یکی ازهمکارانم نصف آن را به وی دادم ومقررشد که نامبرده ماهیانه نیمی ازاقساط وام راکه درفیش حقوقی من کسرمی گردید، به این حقیرپرداخت نماید. ماهیانه نیمی ازاقساط توسط همکارموردنظر به من پرداخت می شد تا این که حدودیک ماه ونیم قبل ازسفربه خانه ی خدا، وی (همکارم) به من گفت فلانی قصددارم مابقی سهمیه ی اقساط خود که تا آن زمان مبلغ 1250000تومان بود را به شما پرداخت نمایم چراکه قصد گرفتن وامی را دارم ومی خواهم اقساط این وام ازنظر من صفر گردد. مبلغ مذکورازاین راه به دست آمد. ازطرف اداره اعلام شدکه به هریک از زائران بیت الله الحرام مبلغ 400هزارتومان پرداخت می نمایند وازاین طریق 800هزارتومان به اندوخته ی مالی من اضافه شد. پس از اتمام منزل شخصی خوددرعالی شهر(البته به صورت 100درصدتمام نشده است) ودرحالی که اصلاً قصدکرایه آن رانداشته ووحتی باهیچ یک از بنگاه ها نیز موضوع رادرمیان نگذاشته بودم، یکی ازهمکارانم بامن تماس گرفت واظهارداشت فلانی ! یک خانواده ی بسیارخوب برای منزلت درنظر گرفته ام.به وی گفتم قصد کرایه دادن خونه را ندارم. بااصرارایشان که درچندین مرحله بامن تماس داشتندبالاخره به شهرعالی شهررفته وباخانواده ی موردنظر ملاقات ودرنهایت منزل را به صورت کرایه ای به ایشان دادم ومبلغ یک میلیون تومان نیز به عنوان پول پیش به من پرداخت نمودواین مبلغ نیز به اندوخته ی من اضافه شد. بلی درابتدا نیز گفتم که خداوند، بزرگ وبی همتا است وکارهاتنهاو تنهابه دست خودایشان انجام خواهد شد.

به هر حال پس ازطی مراحل اداری واخذ پاسپورت وغیره به کاروان زیارتی آقای منفرد درشهربوشهرمراجعه وبرای تاریخ 2/3/90ثبت نام نمودم...وسرانجام روز موعودفرارسید. یک شب قبل تعدادی از بستگان درجه 1و2وهمسایگان درمنزل آمده وبادعوت ازیکی ازهمکارانم مراسم چاووشی خوانی برگزاروحال وهوای خاصی به جمع حاضر داد. فردای آن روز (2/3/90) منزلمان تقریباً شلوغ شده بود. پس از صرف نهار و برگزاری مراسم چاووشی خوانی مجدد، حدود ساعت 13:15 دقیقه راهی فرودگاه بین المللی بوشهر گردیدیم. جدا شدن از بستگان و علی الخصوص فرزندانم( زهرا و علیرضا) از یک طرف و شوق رسیدن به خانه خدا از طرف دیگر باعث گردیده بود تا علی رغم کنترل خود، ناخودآگاه اشکهایم جاری و منقلب شوم. حدود ساعت17:35 دقیقه وارد هواپیما مسافربری هما شدیم. حدود ساعت17:50 دقیقه هواپیما پرواز نمود و پس از حدود2 ساعت و نیم در فرودگاه بین المللی شهر بندری جده در عربستان سعودی به زمین نشست. در مدت زمان پرواز به ما اعلام شد تا ساعت های خود را 1ساعت و نیم به عقب برده تا با ساعت عربستان هماهنگ شود. حدود ساعت20:20 به ساعت ایران و 18:50 به ساعت عربستان هواپیما به زمین نشست و در فرودگاه جده پیاده شدیم. پس از درج مهر ورود به کشور عربستان در گذرنامه و همچنین خواندن نماز مغرب و عشا در فرودگاه، به سمت اتوبوس هایی رفتیم که از قبل آماده شده بودند تا ما را به شهر پیامبر، مدینه منوره ببرنند. از اینجا به بعد ساعت ها به ساعت کشور عربستان قید می شود. حدود ساعت8 شب سوار بر اتوبوس شماره 3 شدیم و به سوی شهر مدینه حرکت نمودیم. خدایا چه لطفی بود که در حق بنده ات کرده ای. شب ولادت حضرت فاطمه زهرا بانوی دو عالم به سمت مدینه رفتن حس و حال خاصی دارد که شاید نتوان آن را به صورت اکمل عنوان کرد. بسیار خوشحال بودم. در مسیر حرکت به سمت مدینه در یکی از رستوران های بین راهی شام خوردیم و بالاخره در حدود ساعت 1 و نیم بامداد به شهر پیامبر رسیدیم. اشکهایم جاری و خداوند را شکر می کردم. تنها مطمئن بودم که در عالم خواب نیستم و در بیداری این اتفاق افتاده و لطف خدا شامل بنده حقیر و سروپا تقصیر گردیده است. حدود ساعت2 و نیم بامداد وارد هتل موده مروه شدیم و به توجه به اینکه اتاق ها نیز از قبل برای هر زائری مشخص و معلوم شده بود، هر کس به سمت اتاق خود رفت. اتاق ما شماره215 در طبقه دوم بود. هتل حدود 500تا600 متر با حرم( مسجد النبی) فاصله داشت. پس از گذاشتن وسایلمان در اتاق به همراه زائران آماده حرکت به سمت حرم شده تا اولین نماز جماعت صبح را در مسجد النبی برگزار نماییم. به صورت دسته جمعی و کاروانی راهی حرم شدیم حس بسیار خوبی داشتم و نمی توانم آن را بیان کنم. تنها می بایست هر نفر خود راهی شود تا آن حس را درک نماید. اولین نماز جماعت را در مسجد النبی به همراه خیل عظیمی از مشتاقان آن حضرت به جا آوردیم. دلتنگی عجیبی برای قبرستان بقیع داشتم. مکانی که 4 نفر از امامان معصوم ما ( امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر و امام جعفر صادق"ع") و پاره ای از صحابه پیامبر در آن آرمیده اند، اما بسیار مظلومانه. به طوری که در هر مرحله از دیدارهای بعدی که در بقیع داشتم اشک هایم جاری و حس غریبی به من دست می داد. چهار امام معصوم ما در آنجا مظلومانه و غریبانه دفن گردیده اند و آن برخوردهای غیر انسانی پلیس عربستان و وهابیون و... به هر کجا رو می کردم تا سراغی از قبر بی بی دو عالم بگیرم به جایی نمی رسیدم. آخه پاک ترین زن که سلاله امامان معصوم ما از ایشان پا گرفته، مگه می شود بارگاهی نداشته باشد. آری به مسجد نبی می رفتم تا شاید آن جا خبری باشد. روایات متعددی است چند نقطه را عنوان کرده اند. آری این صحنه ها دل هر شیفته آن حضرت را به درد می آورد و ... قبرستان بقیع تنها پس از نماز صبح و آن هم به مدت حدوداً یک ساعت و نیم و فقط برای زائرین مرد آزاد بود. خواندن زیارتنامه در بقیع و در حالی که امامان معصوم ما در فاصله حدوداً 20 متری و در مکانی که به وسیله میله های آهنی محصور شده اند از یک طرف و مماعت پلیس عربستان( وهابیون) که مانع خواندن زیارتنامه می گردند و تبلیغات ضد شیعه خود را در آنجا دامن می زنند، از طرف دیگر اشک هر زائر دل شیفته ای را جاری می ساخت و... به هر حال همه روزه تمامی نمازهای یومیه را در اول وقت و به صورت جماعت در صحن مسجد النبی برگزار می نمودیم. در یکی از شبهایی که تا صبح در مسجد النبی مانده بودم با خدای خود راز و نیاز می کردم و حس خاصی داشتم. از اینکه در شهری هستم که به نام پیامبر است و کوچه پس کوچه های آن بوی عطر محمدی می دهد و مظلومیت اهل بیت در آن دیده می شود تا صبح مرا به گریه می انداخت. در صحن مسجد النبی قسمت های مهم و حساسی است که زائران سعی می کنند به هر طریق ممکن در آن به راز و نیاز بپردازند.( قبر پیامبر اسلام، روضه رضوان، منزل فاطمه زهرا، ستون توبه، منبر بلال حبشی و...)...ادامه دارد

 





تاریخ : پنج شنبه 90/4/30 | 9:1 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.