1
نامت ترانه ی سرخی است
درگلوی آفتاب
وعشق را
جززخم های شرقی تو
تفسیری نیست
آه
اینک بی تودرهزاره ی درد
پرندگان
پروازرا
پرریختند
وطوفان زخم
می وزدازگلوی زمان
وکوچه ها
بوی بلوغ درد
می دهند
2
تاطلوع گل سرخ
تاعشق
چهارفصل انگوررا
باید
دورازاین قفس ها
بیابان بیابان
سرگردان
ترانه خواند
ازسجاف کدامین خیابان بگریزم ؟
وراه کدامین بیابان را
درپیش گیرم ؟
مگرازبوی پیراهن لیلی
لحظه ای دلم
بشکفد
3
پیاله ی ماه
مدام
پروخالی می شود
وخاک
ترانه ی نامکرر انسان را
زمزمه می کند
تاریخ : پنج شنبه 90/3/12 | 11:51 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()