مزرعه هایی که مساحت بیشتری داشتند، به آسانی نمی شدآن هارادروکردوصاحب آن نمی توانست ازعهده ی آن برآید. اهالی روستاکه جیلم خودشان راتمام کرده بودند، ازراه همکاری ودل سوزی به صورت دسته جمعی به یاری شخصی که به علت زیادی محصول عاجزمانده بودمی شتافتندکه دراصطلاح محلی به این همکاری گروهی، « گارا»1 می کفتند. وقتی همه مزرعه رادرومی کردند، یک مساحت کوچکی رامخصوصاً نمی بریدندوباقی می گذاشتند. همه ی دروگران کنارآن می ایستادنددرحالی که داس راپشت گردن نهاده بودند، چندکاسه آب برروی گندم هامی ریختندویک نفرآن هاراشهادت می داد(شهادتین رابرآن هاجاری می نمود)وسپس به خوشه چین هامی گفتندکه این گندم هارابرای خودتان دروکنیدودراصل به آنهامی بخشیدندواین کاررابرای احترام وارزش گذاری به مزرعه انجام می دادندوآن رامانندانسانی که فوت نموده، تلقین می نمودندتاسال دیگربه خدامی سپردند.درهنگام درو، عده ای شروه خوانی می نمودندوعده ای چاووش می کردندکه باصلوات خوشه چین هاهمراهی می شدندوگاهی کل هم می زدند. کسانی که برای اولین باردرسن نوجوانی می خواستنددروکنندویادبگیرند، به آن ها« نودسّه کون »2 می گفتندو«دهدار»به آن هاآموزش می داد. برای وی هم چاووش و«کِل»3 اجرامی کردند. زن هاهم همپای مردان جیلم می کردندواگرطفل شیرخوارهم داشتند برای آن ها« خیلک»4 می زدندوبچه هارادرآن قرارمی دادندوخودبه کارمی پرداختند روی «بافه ها» برای جلوگیری ازحرکت دادن آن هابه وسیله ی باد، کلوخ(کـُلـُم) می گذاشتند. ناگفته نماندکه به دنبال دروگرهاچندنفرکه به آن ها«خوشه چین» می گفتند، حرکت می کردندواگرخوشه ای ازدسته های بریده شده برروی زمین افتاده بود، جمع می کردندوبرای خودبرمی داشتند. به این نحوکه روی دسته های دروشده نمی گذاشتندوبرای استفاده ی خودبه خانه می بردند. البته کارجداسازی دانه هارادرهمان مزرعه انجام می دادندودریک گونی دانه ودریک گونی کاه رامی ریختندوبه خانه می بردند. به طورخلاصه این خوشه ها دیگرمتعلق به صاحب مزرعه نبود. البته خوشه چین هارابیشتر« بازیار»هاتعیین می کردند. بازیارراهم صاحب مزرعه تعیین واجیرمی کردکه درازای جیلمی که انجام می داد، به وی قسمتی ازمحصول رابه جای دستمزد بدهدکه ازقبل باوی مقدارآن شرط می شد.هربازیارازبین نزدیکان خودچندخوشه چین راباخودهمراه می کردتاگندمی هرچندمختصرعایدشان شود. مدت زمانی که مردم مشغول به جیلم بودندمتفاوت بودوازچهل روزتاهفتادروزگفته شده است. البته مزرعه های کوچک رادریک هفته هم بریده اند(مدت جیلم بستگی به مساحت مزرعه وتعدادکارگرهاداشت). افرادی که مشغول به جیلم بودندصبحانه ونهارراکه بیشترخرماو« تلیت»5 بودرادرصحرا، سر ِ زمین هامی خوردندوازصبح خیلی زودکه دنیا هنوزروشن نشده بودمی رفتندوغروب برمی گشتند. قبل ازبرگشت ازصحرا، داس هاوبقیه ی ادوات راهمان جامخفی می کردندوباخودبه ده نمی آوردند. چاله ای هم پرازآتش داشتندکه برای درست کردن چای، آتش سر ِ قلیان، ازآن استفاده می کردند. جیلم کردن فشارزیادی به کمر، واردمی نمودکه اغلب کمرهایشان راهنگام کارمی بستند. وبرای دورماندن سرازآسیب نوروگرمای خورشید، کلاهی ازجنس برگ نخل (پیش) برسرمی نهادند. برای خنک شدن وخنک ماندن آب هم ابتدادو- سه تادسته ازگندم های دروشده راروی زمین می گذاشتندومشک راروی آن قرارمی دادندودوسه دسته ی دیگرهم ، روی مشک می گذاشتندودرآخر« خوره»6 راهم روی همه ی آن هاقرارمی دادند. به علت خاصیت عایقی که ساقه های گندم داشت، آب درون مشک هاخنک وگوارامی شد. سرانجام پس ازسال هاکه می توان ابتدای این سال هارازمان انسان های نخستین تخمین زدباپیدایش علم وتکنولوژی هایی نوین، وتبع آن ساخت کمباین، برای همیشه جیلم باداس ودست منسوخ شد. ابتداکمباین هایی که به آن ها«بافه ای»7 می گفتندوسپس کمباین هایی که به آنها «دونی »8می گفتند، به روستاآورده شدند. کمباین بافه ای که ساختمانی ساده ترازکمباین دونی داشت، گندم هاراپس ازبریدن ، دسته می نمودوباطنابی به صورت اتومانیک می بست وروی زمین رهامی نمود. احمدنعمتی اولین کمباین رادربنارخریدوکسانی چون مرحوم غلامحسین زمانی وعبدالله نعمتی وجلیل سلیمی و...به عنوان راننده روی آن کارمی کردند. اگرچه خودوی هم روی آن کارمی کردودریکی ازسال ها، تیغ کمباین قسمتی ازانگشتش راقطع نمود. کمباین دونی به علت این که خیلی تکامل یافته ترازکمباین بافه ای بودند، خیلی مورداستقبال قرارگرفتندوعمل جداسازی دانه ازخوشه وساقه راهم انجام می دادند. این کمباین هارابیشترازمرودشت می آوردند.صاحبان آن هاهم مرودشتی بودند.این روندتاکنون هم ادامه دارد. علامت وآرم جهادسازندگی که شامل داس جیلمی وخوشه ای ازگندم هست، انسان رابه یاد جیلم می اندازدوماه نوهم به گفته ی حضرت حافظ که می فرماید : «مزرع سبزفلک دیدم وداس مه نو/یادم ازکشته ی خویش آمدوهنگام درو» ، به همین صورت این موضوع راتداعی می کند. جیلم انسان های حقیقت بین رابه یادآخرت می اندازدوپایان بهارراهم گوشزدمی کند که شایدبهارعمرهم به همین صورت برای هرکسی پایانش به وقوع خواهدپیوست و« دنیامزرعه ی آخرت است» یعنی «هرچه کنی کشت همان بدروی.»
جیلم آوی دِجوونی وسرآوی وگذشت
داس گردون ضُرلش کارگرآویدوگذشت
سوزبی خوش جهالی مثِ نوبیگِ نها
ازتش ِبادِخزون تختِ سرآویدوگذشت
خهک واوی دِکلورم وُ دَم ِبُرّه ی هجر
گُذ َرُم زورهَل ِ کوزه گرآویدوگذشت
(برگرفته ازشعرجیلم که سروده ی بنده می باشد)
پایان/ بنارآب شیرین – اردیبهشت 1390
_____________
1- گاراgaaraa
2- نودسه کونnow dasse kun = نودست- مبتدی – تازه کار
3- کلkel = آوای ممتدهلهله درمراسم عروسی وشادی (وبیشتراززنان )
4- خیلکkheylak =سایبان کوچک وموقتی
5- تلیتtalit = ترید- خیسانده نان دردوغ
6- خورهkhureh = جوال بزرگ
7- بافهbaafeh = دسته ای ازمحصولات دروشده
8- دونdun = دانه
توضیح = معانی کلمات درپاورقی براساس کتاب سیری درگویش دشتستانی نوشته ی طیبه برازجانی(پری) /انتشارات راهگشا- چاپ اول 1382 گرفته شده است.