ادامه ی عبدالعلی خان زیارتی
از اقدامات مهم عبدالعلی خان زیارتی در زمینه ی کشاورزی ، حفر کانالی به طول ده ها کیلومتر از دهقاید به سمت کلل و از آنجا به زیارت و به زمین های صفی آباد بود . او با این کار می خواست مردم ، کشاورزی ، خاصه صیفی کاری کنند . ضمن این که آسیابی در نزدیکی زیارت و در مکانی که بعد ها به « دره ی آسیو » معروف شد ، راه اندازی کرد . به دستور او چندین متر سنگ کار کرده و با آجر و ساروج آسیاب را نصب کردند که محل آرد کردن غلات مردم بود .
«... از دیگر آثار به جا مانده می توان به آسیاب آبی اشاره کرد که بر روی جدول آبی که از طرف دهقاید به طرف زیارت می آمده برای آبیاری 70 هزار اصله نخل بنا شده بود، اشاره نمود که هنوز آثار آن در یک دره به نام دره ی آسیاب قرار دارد...»
نقل است که عبدالعلی خان در پی جاه طلبی های خود ، به عمان حمله کرد . او برای این کار ، پنجاه عدد بز را همراه برده و شب هنگام ، بر شاخشان شمع بست و آتش زد و پیش روی کرد . شمع های روشن که در اطراف پراکنده بودند ، مردم را وحشت زده کرده و این گمان را در دل مردم عمان پدید آورده بود که لشکری بسیار آماده ی حمله است لذا فرار کرده و یا تسلیم شدند و خان علاوه بر آن که اموال آنان را غارت کرد ، افرادی را نیز به اسارت گرفت و با خود به زیارت آورد .
از آرزوهای عبدالعلی خان که همیشه در دل او بود ، جا به جا شدن بستر رودخانه و رها شدن زمین های بیشتری برای زیارت بود . او دلش می خواست زمین های مردم تحت فرمانش فراخ تر باشد . در هنگامی که رودخانه به جای نخل های علی محمد عوضی ( جا رود فعلی ) بود ، خان بیمار شد و برای مداوا به شیراز رفت اما پیش از آن گفته بود : هر کسی به من خبر بدهد و بدانم که آب رودخانه تغییر مسیر داده و زمین زیارت بیشتر شده ، به او هدیه ای می دهم . فصل زمستان بود . خان همیشه دلش می خواست در ایام باقی مانده ی عمرش این امر محقق بشود . از قضا همان سال بر اثر طغیان آب رودخانه ، و سنگینی آب ، رودخانه قسمتی از زمین های مانع را برید ( به عبارت محلی ، رود ، پُوکُند ) و به سمت شبانکاره رفت و جارود فعلی رها شد . یکی از افرادی که آرزوهای خان را می دانست ، در اندیشه افتاد تا از خان مژدگانی دریافت کند لذا توشه ای برداشت و عازم شیراز شد . هدف او گرفتن مشتلق و خوشحال کردن خان بود . وقتی به شیراز رسید ، پرسان پرسان ، بهداری محل بستری خان را پیدا کرد و هنگامی که به آنجا وارد شد ، خان روی تختی خوابیده بود . خان با دیدن یکی از اهالی روستا خوشحال شده و پس از احوالپرسی گفت : ها . خوش خبر باشی . او نیز گفت : خان ! مشتلق برای خودم . رودخانه پُوکـُند و کمر را رها کرد و برای زیارت چم انداخت ( حوضه ی آبرفتی رها کرد ) . خان گفت : مگر پُوکُند ؟ آن شخص گفت بله . خان گفت الحمدالله . خبر خوبی دادی ولی متاسفانه تو پُوکُندنِ خودم هم هست ( زمان پوکیدن - از هم گسیختن خودم نیز فرا رسیده است ) . خان مقداری پول و سوغات به شخص خوش خبر داده و او برگشت و بعد از آن زمان ، چم جارو به « چمِ مگر » مشهور شد .
در باره ی عبدالعلی خان نیز مانند بسیاری از شخصیت های دیگر ، داستان هایی بر زبان مردم جاری است که نمی توان به صحت تاریخی آن ها اعتماد کرد چرا که با افسانه آمیخته اند .
عبدالعلی خان حاکمی شجاع ، متهور ، جاه طلب ، بی رحم و خشن و در عین حال بخشنده بود . در بی رحمی او همین بس که روزی برای گرفتن خراج از کسی ، نزدش قاصدی فرستاد . آن شخص از پرداخت خراج امتناع کرد . به دستور خان وی را دستگیر کرده و رگ پایش را کشیدند . در آن روزگار ، حکومت های مرکزی چندان استحکام نداشتند و هر حاکمی در گوشه ای فرصت می یافت ، از پرداخت خراج امتناع می ورزید و یا اعلام استقلال می کرد . « کشور ایران از این ویژگی برخوردار بود که به دنبال مرگ هر شاه ، دوره ای از بی نظمی و از هم پاشیدگی در اوضاع به وجود می آورد و این وضعیت تا ظهور فرد قدرتمند جدیدی که بتوانست نیروهای گریز از مرکز – که پس از مرگ مقام مسئول پیشین نمایان شده بود – را مهار کرده و آنها را دوباره سامان بخشد ، ادامه داشت ... » عبدالعلی خان نیز انسانی بلند پرواز بود تا جایی که هم زمان با ادعای استقلال ، سکه ضرب کرده ومشهور است که بر سکه اش این بیت شعر را نیز حک نمود :
می کنم دیوانگی تا فتنه ای برپا شود سکه بر زر می زنم تا صاحبی پیدا شود
پس از این اقدام ، کریم خان زند که او را رقیبی جدی می دید،دستوردادبه او زهرخوراندند و او را از بین بردند . بعد از این واقعه حاج عبدالحسن از زیارت به عنوان خونخواهی او ، همراه چند نفر در شیراز ، والی حکومتی کریم خان را کشته و سرش را به زیارت آوردند . « حکومت عبدالعلی خان بر زیارت و روستاهای اطراف از سال 1136 ه.ق آغاز و تا 1156 ه.ق ادامه داشته است.» « آنچه از مطالب مندرج در فارس نامه ناصری پیرامون عبدالعلی خان زیارتی دستگیرمان می شود این که ایشان در عهد سلسه افشاریه می زیسته و حداقل در فارس و شیراز صاحب نفوذ بوده و به حساب می آمده است. در زد و بندهای سیاسی دوران خود نقش فعال و موثر داشته و در این رابطه به سال 1164 ه.ق به دست رقبا و مخالفینش در شهر شیراز با دسیسه به قتل رسیده است. » و نهایت این که « ... عبدعلی خان دشتستانی که به هواداری صالح خان ، اموال فتح علی خان را غارت نمود و او را از خیال جنگ با صالح خان انداخت به مفاد، من اعان ظالماً ، فقد سلطه الله علیه، به تزویر معصومه علی خان افشار و حسین علی خان کازرونی و عهد و میثاق بلکه به سوگند صالح خان، فریب خورده، او را به مهمانی خواسته، روانه سفر آخرتش نمودند »
مردم زیارت که در جریان تحولات تاریخی ، همواره نقش آفرین بوده اند ، زمانی که عبدالعلی خان در گیر حمایت از نادر افشار بود نیز بی تردید همراه با دیگر روستاهای تحت سلطه ی او ، از بزرگترین حامیان وی و نیز از جنگاوران او محسوب می شده اند . همچنین « در دوران تغییر افشار به زند ، میر مهنای بندر ریگی نیز علیه کریم خان به پا خاست . زیارت هرچند در برابر فشارهای میرمهنا ایستادگی کرد ، اما مجموعه ی این تحولات جمعیت بیشتری را در آن قسمت از برازجان که به رودخانه دالکی نزدیکتر بود متمرکز ساخت »
برخی می گویند آب تا زمان میرزا حسین خان حاکم برازجان در کانال جاری بود .
سخنان حاج احمد الهیاری . نوشته ی سعید الهیاری
« بسیاری از نقل ها غیر مستندند و نمی توان به آن ها اعتنا کرد . » از یاد داشت های محمد جواد الهیاری
« چون میر مهنا می دانست که هلندی ها به طور منظم خوار و بار و تدارکات مورد نیازشان را شب هنگام از بوشهر به خارگ می آورند ، بنا بر این به منظور فریب کشتی ها تعدادی مرغ را به کشتی آورد ، نگهبانان کسل و خسته از صدای قدقد مرغ ها پنداشتند که شناور تدارکاتی خودشان در حال نزدیک شدن به خارگ می باشد و پیش از آن که به اشتباهشان پی ببرند دزدان دریایی بر آنها چیره شدند .... » جان پری . میرمهنا و شهر دریاها . ترجمه حسن زنگنه . صفحه ی 29
برخی نیز گفته اند نفر اول که آن خبر را به خان رساند ، یک سرداری ( نوعی قبا ) از خان هدیه گرفت و خان به نفر دوم نیز یک تفنگ داد .
مادرم که از نوادگان او بود (دختر محمد علی فرزند عبدالعلی خان ، زن حسین فرزند علی فرزند کربلایی عوض ( فرزند حاج علی ) که فامیل عوضی های زیارت از آن گرفته شده ، مادر بزرگ مادرم بود و عبدالعلی خان نیای مادرم ( پدر بزرگ ِ پدر بزرگ ِ مادر بزرگم بود ) می گفت : که عبدالعلی خان بزرگ ، یتیم و ابتدا گوخربان روستا بود و اسب ها را می راند . روزی چند جل ( شاید سنگ ) روی همدیگر نهاده و بالای آن نشسته بود و به زیردستان خیالی خود فرمان می راند که این را چنان کن و آن کار را چنان . از قضا چند مامور از آنجا گذشته و او را دیدند و با خود بردند . یکی دو ماه گذشت . خانواده اش در این میان بسیار نگران بودند . بالاخره عبدالعلی خان برگشت در حالی که رقم خانی را به او داده بودند . همچنین نقل می کرد که عبدالعلی خان روزی از جایی که ظلمی کرده بود می گذشت . صدای پیرزنی که فرزندش به اسارت رفته بود را شنید که می گفت : الهی عیال عبدالعلی خان کلورِ سرده بگردن . ( در کلوری که دانه نداشته باشد . دنبال دانه بگردند و خوشه چینی کنند ) خان شنید و گفت : کلور سرده هم می گردند ولی آن موقع نه تو را هست و نه مرا .
« در حکومت خان خانی و فئودالیستی همواره نیروی گریز از مرکز و استقلال خواهی حرف اول را می زده است . » حسن زنگنه . چالش برای قدرت و ثروت در جنوب ایران . صفحه ی 53 پاورقی
گرمون استفان رای . چالش برای قدرت و ثروت در جنوب ایران . ترجمه حسن زنگنه . صفحه ی 77
گفتگوی محمد جواد الهیاری با خداکرم عضدی . سایت زیارتی ها
محمد جواد الهیاری . سایت زیارتی ها
فارس نامه ناصری . صفحه ی 588
برازجان سرزمین آفتاب بامدادان . دکتر عبدالرسول خیراندیش . صفحه ی 116