آنچه در پی می آید ، برشی از کتاب پیشینه و تاریخ روستای بنار آب شیرین است که به زودی با همت شما چاپ خواهد شد و در اختیار همگان قرار خواهد گرفت . در کتاب ، ابتدا از تاریخ دهستان زیارت بحث و گفتگو شده و پس از آن به روستایمان رسیده ایم . در این قسمت و قسمت های آینده ، برگ هایی پراکنده از آن کتاب را تقدیم حضورتان می کنم :
قدمت بنار
برای بیان دقیق تاریخ و جغرافیای قدیم روستای بنار آب شیرین نیز ، اثری مدون و مرجعی مکتوب در دست نداریم و یا لااقل من سراغ ندارم . به ناچار به گفته های دیگران استناد می کنم . این گفته ها نیز همیشه قابل نقد و تحلیل اند اما در هر حال ، منابع اصلی من برای این تحقیق ، نقل قول ها و سخنانی است که سینه به سینه به ما رسیده اند .
همه می دانیم که در گذشته جا به جایی روستاها امری عادی و تقریبا کاری معمول بود . ما در زمان خود نیز ، تغییر مکان بخش هایی از روستاها از جمله زیارت ، کلل و صفی آباد را شاهد بوده یا آثار بناهای از بین رفته ی پیشین آنان را دیده ایم . بنار نیز در طول زندگی خود ، چندین بار تغییر مکان داده که سه مورد آن مورد تایید پیران است . می توان گفت که این روستا در ابتدا و شاید هم در دوره ی خاص اقتصادی خود ، نزدیک « باغچه ی عباس فرزند ملا علی» ( پدر اسماعیل شجاعی ) و متمایل به غرب آن یعنی در چند صد متری جنوب بنار کنونی بوده است . بودن روستای بنار در آن مکان به تواتر بین سالخوردگان شنیده شده است . از بافت خانه ها در آن دوران اطلاع نداریم ولی می توانیم حدس بزنیم که بیشتریم مصالح برای ساختن خانه ها ، خشت خام و شاخ و برگ درختان بوده و مردم از راه کشاورزی و دامداری روزگار می گذرانده اند و آثار کوزه ها و سفال بر جای مانده در سطح زمین های آن ناحیه ، که تا پایان دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت قرن حاضر و پیش از کاشتن نخل در آن ناحیه ، به وفور یافت می شد ، موید آن است که مردم در کنار کارهای کشاورزی و دامداری ، به سفالگری نیز می پرداخته اند تا ضمن برطرف کردن نیازهای خود ، کالاهایشان را در بازارهای اطراف به فروش برسانند .
تاریخ دقیق این دوره بر ما معلوم نیست اما وجود آثار باغ ها و زمین هایی به نام « پابست » در آن ناحیه ، این نکته را بیان می کند که مردم روزگاری در آن قسمت می زیسته اند و پس از جا به جایی ، هنوز دلبسته ی آن نقطه بوده اند . معنای « پابست » نشان از آن دارد که کوچ مردم از آنجا به نقطه ای دیگر ، اختیاری نبوده و علیرغم میل باطنی مردم انجام گرفته و مردم هنوز به آنجا دلبسته اند . مهم ترین بخش فعالیت اقتصادی بنار در آن دوره ، سفالگری بوده است . در هنگام حفر گوراب پا بست در جنوب بنار آب شیرین چهل سنگ بیرون آمده که جای کوره بود . به نظر می رسد که این دوره از شکوفایی اقتصاد بنار ، بی ارتباط با دوران شکوفایی زیارت نباشد و به احتمال زیاد ، صنعت سفال در زمان رونق بازار زیارت انجام می گرفته است . بر این اساس و بر اساس استدلالاتی دیگر که در پی خواهد آمد ، تاریخ این دوره از بنار به پیش از اسلام و به زمان مرحله ی دوم شکل گیری زیارت باز می گردد .
پس از آن و در مرحله ای دوم ، بنار در غرب مکان فعلی روستا شکل گرفت . آنچه می توان حدس زد این است که این جابه جایی ، در پی حوادثی طبیعی و شاید سیاسی که بر مردم رفته و منجر به کم رونق شدن بازار شده ، اتفاق افتاده باشد . این حوادث می تواند تبعات ورود اعراب به منطقه و از بین رفتن رونق بازار زیارت نیز باشد . علاوه بر آن ، این جابه جایی شاید برای گریز از مشکلات خطر سیلاب در زمستان ها و فصل بارندگی ، دشواری عبور و مرور خاصه در فصل زمستان به علت شورزار بودن زمین های آن مکان ، نیز به خاطر نزدیک شدن به رودخانه و دسترسی آسان تر به آب ، استفاده ی بهینه و به موقع از رودخانه به عنوان حمام تابستانه و .... نیز بوده باشد . آنچه قطعی است این است که اهالی بنار به صورت دسته جمعی مهاجرت کرده و چند صد متر به سمت شمال آمدند و درحاشیه ی آب و رو به روی باغ کنونی محمد جعفر غلامی و درست روی کمر رودخانه و چسبیده به آب سکنی گزیدند . احمد نعمتی نقل می کند که کربلایی خدارحم گفته : « یادم است که من بچه بودم و رودخانه زیرکمربود و ما ، در رودخانه شنامی کردیم .» این سخن کربلایی خدارحم نشان می دهد که رودخانه حداقل تا 150 سال پیش نیز زیر کمر و چسبیده به بنار جاری بوده و مردم نیز همیشه با آن ارتباط تنگاتنگی داشته اند . می توان حدس زد که این مهاجرت نزدیک به هفت تا هشت قرن پیش انجام شده و مردم در حاشیه ی رودخانه سکنی گزیده بودند . بنابراین در مرحله ی دوم ، بنار ، در چند صد متری غرب بنار فعلی شکل گرفت .
در آن زمان ، مردم هنوز فن کوزه گری و سفال سازی را می دانستند اما در روستای جدید نتوانستند به نحو شایسته ای ساخت آن را ادامه بدهند و بیشتر به کارهای کشاورزی و دامداری پرداختند تا بدان جا که سفالگری نه تنها رونق پیشین را باز نیافت بلکه اندک اندک به طور کامل فراموش شد . من خود در روزگار کودکی ، بارها و بارها سفال ، کوزه های شکسته و جای تنور را درآن مکان مشاهده کرده بودم ولی امروزه آثارموجود درسطح زمین ازبین رفته اند . علاوه بر آن ، تاچند دهه پیش نیزآثارعمران و آبادی در آن ناحیه به وفور یافت می شد . کربلایی احمدنعمتی ، کشاورزی که خود با تراکتور بسیاری از زمین های بنار را شخم زده می گوید: « هنگام شخم زدن درآن محدوده، خشت های پایه ی دیوارها پیدا بوده وحدود سی – چهل خانه دورهم جمع بودند . » درکِنار روستا ، گدارگاهی بود که مردم ازآن طریق به ساحل رود رفته ودرآب شنا می کردند . درحاشیه ی آن گدار، پیرزنی معروف به« دی احمدو » زندگی می کرد که معمولاً گِرده وبَلبَل می پخت . وی پیرزنی بسیارسخاوتمند بود وهرکسی ازکنار کلبه ی اوعبورمی کرد ، وی را به گرده های نان دعوت می نمود . بعدازمرگ پیرزن ، آن گدار، به « دره ی دی احمدو » مشهورگشته واین نام تا هم اکنون نیز هم چنان باقی مانده است . همچنین در همین ناحیه ، تا چند دهه پیش، درخت کُناری وجود داشت که به (کـُنار ِ گــَروgaru ) معروف بود . مردمان نسل های پیشین به آن کـُنارِ کربلایی عبدالعلی می گفتند . این درخت درست در محدوده ی روستا و در منزل کربلایی عبدالعلی کدخدای آن روز بنار قرار داشته است . کـُنار مورد نظر یک بار بر اثر توفان شدید بهمن ماه سال 1354 شکسته شد و شاخه های نازک و فرعی آن هم در دهه های بعدی به طور کامل از بین رفت . در محدوده ی آن درخت ، آثار دیوارهای کوتاه فروریخته ی خشت خام ، تا حدود سال 1300 شمسی در بعضی از جاها به وضوح مشخص بود ولی بر اثر باد و باران و تابش آفتاب و سیل و تبدیل شدن آن مکان به زمین های زراعی و شخم زدن های پیاپی ، به مرور زمان محو شد . به هر حال برای پیشینیان ، زندگی در حاشیه ی آب ، به شادمانی ادامه داشت اما کسانی که در حاشیه ی رودخانه زندگی کرده اند ، با وجود مهر و محبتی که دیده اند ، گاه مورد خشم نیز واقع شده و خانه و کاشانه ی خود را از دست داده اند . لذا می توان حدس زد که آب ، بارها و بارها نیاکانمان را تهدید به مرگ کرد تا این که بالاخره در زمستانی پر باران ، رودخانه ی غران و ویرانگر آسایش از مردم ربود و بساط زندگی ساده ی آنان را در هم پیچید تا بزرگان بنار این بار پس از فکری اساسی ، دوباره اقدام به مهاجرتی چند باره کنند .