می تراود مثل باران از در و دیوار زخم
می شود بر کوله بار خستگی سربار زخم
دوره گردی عاشقم پیچانه ای سنگین به دوش
می خرم از کوچه هاتان تا سر بازار زخم
زندگان را نیست امید از حرامی چون که مرگ
بی محابا می زند بر پیکر مردار زخم
چار بستم در حصار چار میخ زندگی
می خورد فرش تنم پیوسته در تندار زخم
پار زخم و پارتر از پار زخم و ای دریغ
می رسد امسال بیش از پار و از پیرار زخم
سینه زخمستان دلم خونین لبانم زهر خند
می خورم هر روز و شب پیوسته در هر کار زخم
مرکز دردم میان نقش های زندگی
بیشتر پیداست جای مرکز پرگار زخم
خنده های ساقه ها سبزاند اما باغبان
می زند تلخ از خلال خشکی پندار زخم
مثل نخلم شهد می بارم جواب سنگ ها
مثل گل هر روز دارم از جفای خار زخم
من که آزاری به موری هم نمی دارم روا
می رسد هر لحظه ام بر جان بی آزار زخم
شکوه از بیگانگان هرگز ندارد سینه ام
زخم می ماند به دل تا می رسد از یار زخم
برکه چوپان . 24 تیر 1396
ماه بانوی منی شرقی چشمانت خوش
جلوه ی نور ز صحرای گریبانت خوش
چشمه ی نوش لبت کندوی شیرین عسل
پرتوی خنده ی خورشید ز دندانت خوش
عکس اندام تو در آب چه خوش می رقصد
نخل زیبای منی فصل زمستانت خوش
چتر بگشای به خورشید و رطب ریزی کن
بگذران بر لب آن سایه به مهمانت خوش
بازیارم من و در مزرعه ی سبز تنت
می شوم با سر زلفان پریشانت خوش
دانه ی بوسه به لب گرد لبت مور دلم
خرمنی می طلبد بر لب سامانت خوش
داس مصراع به کف وقت درو می رقصم
خوش خوشک در بغل دامن رقصانت خوش
مهلتی تا دل مجنون پریشانگردم
بنشیند به لب سایه ی مژگانت خوش
به امید زه آبی که ز دستان ترت ....
نخل می مانم و در غرب برازجانت خوش
برکه چوپان . 24 خرداد 95