کشاورزی ادامه
بو دادن بلال ، رسمی بود که تقریبا منسوخ شده است چرا که بسیاری از افراد ، امروزه نه تنها مزرعه ی خود را نگهبانی نمی دهند ، بلکه در طول سال زراعی ، آن را نمی بینند . بلال ، دسته ای از خوشه های گندم بود که مغز آن پر شده ولی هنوز خشک نشده بود . آن دسته را روی آتش تـَف داده و بلال تهیه می شد .
در موقع جیلم ( درو ) ، وقتی کسی از کنار مزرعه می گذشت ، ابتدا او باید زبان به سخن می گشود . در چنین هنگامی ، سلام ، اولین کلمه نبود بلکه نخستین کلمه ای که گفته می شد ، خدا قوت بود . کشاورز نیز در جواب او می گفت خوش اومدی . شاد اومدی .
غله که خرد می شد ( با خرمن کوب کوبیده می شد ) موسم جدا کردن دانه از کاه می رسید . جمعی از همسایه ها ، بدون دعوت ، خود اوسه به دست به یاری می شتافتند و اوسه می کردند . در این هنگام نیز شعر خوانده می شد و صلوات می دادند . در چنین زمان نیز اگر کسی می گذشت ، حتما خدا قوتی می گفت .
غله که از کاه جدا می شد ، تَرت نامیده می شد . انبوهی از غله ی بدون کاه که باید غربالی بشود تا پاک و خالص گردد . در این هنگام ، معمولا غله را خرص می کنند یعنی حدس می زنند که چند من غله ی خالص حاصل شده است . گاهی اوقات به دلیل نبود نان در خانه ، مقداری غله با خوش به خانه می آوردند تا زن خانه آن را در ظرفی استوانه ای و چوبی به نام جَوَن ، بکوبد و دانه را بیرون بیاورد و آسیاب کند و نان بپزد .
وقتی که غله را وزن می کردند که معمولا شب هنگام این کار انجام می گرفت ، هر کسی می رسید ، می گفت : زیادآوو ( زیاد بشود ) و پاسخ می شنید : دین محمد (ص) زیادآوو . در این هنگام شعر خاصی وجود دارد که به جای شمارش کردن تعداد زنبیل های وزن شده ، آن را می خواندند تا بر اساس آن ، میزان وزن غلات را جمع کرده و حساب کنند .
غله ی پاک شده را به آسیا می بردند و آرد یا للک درست می کردند . آرد را نان می کردند و با احتیاط کامل و مراقبت لازم ، به مصرف می رسید . با توجه به این شرایط و میزان زحمات شبانه روزی خانوادگی مردم بود که نان مقدس بود . تا جایی که اگر در گذرگاهی ، برگ نانی دیده می شد ، برداشتنش واجب بود . برخی ممکن بود آن را بخورند ولی کمترین برخورد با آن ، بوسیدن برگ نان و گذاشتن آن در سوراخ دیواری بود تا زیر پای کسی له نشود و هتک حرمت نگردد . همان کاری که با برگ قرآن در گذرگاه انجام می گرفت .