حوادث : قسمت 16
سیل قسمت شانزدهم
خاطرات : مسلم جعفری
بنام هستی بخش
باسلام خدمت بنارانه ای ها خاطره ای از سیل سال 65
روز65/09/10سیل وارد بنارومرکز آن کوچه کا هواد شد . چون کوچه پایین است مرکز ورود سیل است . آب تازه درکوچه راه افتاده بود ابراهیم رضایی درخانه اش نشسته بود به ما گفت کمک کنید آب را هدایت کنیم تا کمی داخل منزل ما بیاید تا نخل های درون خانه سیراب شوند . نمی دانست که تمام خانه ها ویران خواهد شد . آن زمان هنوز سیل بند زده نشده بود . مردم سر کمر کاهواد ایستاده بودند وبا بیل ، بند می زدند تا جلوی آب را بگیرند . مردم گوسفندان را به زیارت برده بودند که شب رودخانه طغیان کرد ووارد روستا شد . شدت وعمق آب زیاد می شد ومن همراه حسن بوستانی وعباس بوستانی ومحمد بوستانی پدر عباس وحاجی حقیقت ورضا صدیقی راهی زیارت شدیم ومنزل کاظم صدیقی رفتیم . نیمه های شب حدود سحر عباس بوستانی رفت توی حیاط وآمد و گفت : هوا شمالی شده وباران خوابیده . یادم هست آخوند حاجی گفت : پس از مرگ سهراب چه سود ؟ حالا که خانه های بنار ویران شده ، باد شمال چه سودی دارد ؟ صبح شد . راهی بنارشدیم . ازروی جاده دیدم تمام کوچه کاهواد ویران شده که آن طرف ولات پیداست . ازخانه ما یک اتاق بلوکی با قی مانده بود . چادر زدیم ویادم هست یک روز هلی کوپتری آمد صفی آباد . نان آورده بود . ما هم دویدیم تا صفی آباد که یک بسته نان گرفیم وچقدر با خرما می چسبید تا اینکه مردم به کمک همدیگر روستا را ساختند . یاد همه رفتگان گرامی