سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حوادث           15

سیل قسمت پانزدهم

خاطرات : محمد غلامی قسمت پایانی

 از کنار مسجد صاحب الزمان (عج) گذشته و و از مسیر « گرو شووه » به سوی منزل حاج مصطفی زمانی رفتیم . قاسم شجاعی خیلی از جاها را فیلمبرداری کرد . محمد رضا کهنسال هم در قایقی دیگر آمد و مشغول گرفتن فیلم بود که مورد اعتراض ابراهیم زمانی فرزند هاشم واقع شد . میدان مقابل منزل حاج مصطفی ،  به طور طبیعی ، بلند ترین و بهترین نقطه برای استقرار مردم و رساندن کمک بود . همان جا بود که مدتی بعد ، مرکز پخش مواد غذایی شد و بارها و بارها در گل و لای و آب ، تا آنجا رفتیم واز چادری که به همین منظور برپا شده بود ،  نان و گرفتیم و برگشتیم . یک بار هم مقداری اندک برنج (کمتر از یک کیلو ) در پلاستیک فریزی سهمیه ی خانواده ی من بود که آوردم . شب ها تعدادی از سیل زدگان در آن چادر جمع می شدند . شبی از شب ها ، اسکندر سلیمی از روزگار پیش آمده سخن گفت و من بلافاصله سرودم :

دلت از خوب و بد بیزار باشد

جهان برجان ما آوار باشد

بدان قدر همین دوران ، سکندر  !

که در آینده یاد از پار باشد

  به خاطر شرایط خاص ، امکان رفت و آمد زنان در کوچه ها کمتر بود . خیلی از مردان با شورت در کوچه ها رفت و آمد می کردند . این سیل ، بدون شک سیلی بی سابقه بود که توانست  تمام خانه های خشتی روستا را به طور صد در صد ویران کند . آن روز با اسفندیار فتحی به سمت خانه مان رفتیم . در حیاط باز بود . آب ، دیوار را سوراخ کرده بود و دیوار سمت شمال را هم برده بود . حیاط به طرزی زیبا و تماشایی در آب نشسته بود . حدود 40 سانتیمتر ، آب از سکوی ساختمان مسکونی من بالا ترآمده بود و همه جا را تسخیر کرده بود . قفل در هال را شکستیم و وارد شدیم . در بدو ورود ، پایم به چیزی خورد . زیر گل ( شل ) ها دست بردم و آن را بیرون کشیدم . رادیویی بود که غروب روز قبل کنارم می خواند . یادم آمد که درهال نشسته بودم و داشتم شعر می سرودم . شعری محلی بود و شاید یکی از بهترین شعرهایم که برای همیشه رفت  . افسوس من به خاطر آمدن آب به آشپزخانه و از بین رفتن مواد غذایی نبود . به خاطر یخچال و فریزر و لباس شویی نبود . به خاطر افتادن کنتور برق نبود . به خاطر فرش های افتاده در کف خانه ها و حالا پنهان زیر گل و لای نبود . به خاطر در تخته ای اتاق ها که تا 30 سانتیمترشان زیر آب رفته و باد می کردند نبود ، به خاطر پرشدن گاوبندهای باغ و یا پنهان ماندن نخل های کوچک زیر گل و آشغال نبود و به خاطر خیلی چیزهای دیگر نبود . افسوس من به خاطر کتابخانه ام بود با انبوهی کتاب و یادداشت های منحصر به فرد و تحقیق های چند ساله در باره ی بنار و نامه هایی از بزرگان ادبی معاصر ایران و .... که خیلی از آن ها از بین رفتند یا آسیب جدی دیدند .  در کوچه ها گشتی زدم . ابراهیم خدادادی داشت گوسفندان از بین رفته را از حیاط بیرون می انداخت . او برای این کار ، زحمت زیادی نداشت . آنان را یکی یکی تا در خانه شان در آب می کشید و می آورد و در کوچه رها می کرد تا آب در یک چشم به هم زدنی آن را به دریا ببرد . روزهای بعد همه ی احشام را جمع آوری کردند و لودر آمد و در سمت غرب روستا و پشت سیل بند ، آنان را دفن کرد تا بوی بد حیوانات ، بیش از آن باعث آزار و بیماری نشود . دراین سیل ، کسی نبود که آسیب ندیده باشد .   خبر سیل بنار،  در هفته نامه  اتحادجنوب به تاریخ  8 بهمن 80 نیز انعکاس یافت .  





تاریخ : یکشنبه 94/7/5 | 6:17 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.