سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 حوادث    6

سیل  قسمت ششم

محمد حسین علی پور یکی از شاعران دشتستانی ، در همان زمان ، شعری سرودو گوشه هایی از وضعیت سیل و مردم را منعکس کرد. با هم آن شعر را می خوانیم :

به نام ایزد حیّ توانا

پدیدآرنده ی نـُه طاق مینا

نویسم در«برازجان» من مقالی

بیان سازم دراینجا شرح حالی

که چون طوفان وسیل آمد دراینجا

خروشان سیل همچون موج دریا

بلوک «تنگ زرد» زین سیل وباران

خسارت دیده اند جانا فراوان

فکی طهماسبی بانسل حاتم

همه بی خانمان گشتند با هم

زکردی و زباباخان وحیدر

تمامی خانه شان تاراج یکسر

دوخانه در«کلمه» برده سیلاب

یکی از نادرو دیگر زسهراب

ازاین ویرانی وخیل خسارت

که جبران شد به همکاری ملت

هلی کوپتر زنیروی هوایی

به سوی« تنگ زرد» گردید راهی

فراوان برده از هر نوع اجناس

که بنمایند از نو خانه احداث

ولیکن دزد قلدربود بسیار

کمین بنموده بود ازبهر این کار

همه اجناس را کردند سرقت

ولی سرّی و خیلی بامهارت

زبهر رند ها بود سوددرکار

اگرجمعی شدند ازغم گرفتار

خداوندا تویی دانا به هرراز

بکن تو مشت رندان را خودت باز

به« تنگ فاریاب» از باغ و بستان

خسارت های مالی بد فراوان

سپاس ایزد که خود هستید سرحال

چو جان باشد مهم نبود غم مال

 ولیکن شوروغوغا« دشتسون» بود

چو یک دریاچه سیلابی روون بود

زبس آن سیل بوده با شرارت

ز«انگالی» گرفته تا« زیارت»

قیامت بر سر پل «کلل» بود

که یک متری به زیرآب و گل بود

زتخریب« صفی آباد» و«هفت جوش»

نشاید کرد آنها را فراموش

اگر بینی که چشمی اشکبار است

اول« انگالی» و آخر« بنار» است

بیامد در«گناوه »گرد بادی

که چندین تیر برق درجا فتادی

که چندین خانه را هم کرد تخریب

فکند آن باد مردم را به تعذیب

عشایر را زهر گوشه مکان بود

زاموال وزجان اندر زیان بود

ز«دشتی» گر نویسم شرح حالی

خسارت بوده از جانی و مالی

بگفتند «رود مُند» کرده است طغیان

نموده چند ده را جمله ویران

تمام ساکنین را کرده در زیر

همه برده به خود از کودک وپیر

یکی راننده اندر آن مکان بود

که درفکر نجات مردمان بود

نهاده چند تن درطاق ماشین

که شاید جان برند زین سیل سنگین

ولی افسوس از جور زمانه

بلا نازل شود نا آگهانه

زمین و دشت وصحرا بود پر آب

که ماشین چپ شده گردید غرقاب

تمام ساکنینش جان سپردند

ندیده خشکی و درآب مردند

چنین سیلی کسی خود ناورد یاد

فراوان خانه را دادست بر باد

زهرجانب خرابی ها زیاد است

عجب ماتم دراین خانه فتاداست

ز«شیراز»و«صفاهان» وز«کرمان»

فزون از شهرما بوده است باران

زبس که مکر گردیده است افزون

غضب نازل کند خلاق بی چون

چو بیند ظاهر ظاهرنما را

به باطن این همه رنگ وریا را

دهد فرمان به باد وابرو باران

که آید اینچنین سیلی خروشان

اگر این سیل برما هست رحمت

ولی افتاده ایم خیلی به زحمت

چنان از رحمتش اندر فشاریم

تحمل ما ازاین رحمت نداریم

ولیکن لطف حق باشد فراوان

رسد دوران غم آخر به پایان

به پشت شام غم آید یکی روز

بهار آید بهاری بس دل افروز

گهی باران وگه سیل فراوان

که بنماید هزاران خانه ویران

گهی« دشتی» و« دشتستان» و بندر

بود قحط و نیاید قطره باران

گهی شهد وگهی شکـّر به کام است

گهی هم زندگی برما حرام است

بلی جمله اسیر باد و خاکیم

اگر فرمان دهد یزدان، هلاکیم

به بیهوده اسیر حرص و آزیم

به میدان ریا ما یکه تازیم

نمی دانیم حسابی هست درکار

تو  به دانی خدای فرد و دادار

دوازده برج نه، سال شصت و پنج

که سیل افزود برما غصه و رنج

علیپور خود زوضع هم جواران

بریزد اشک همچون سیل باران

محمدحسین علیپور- انارستان دشتستان-آذر 1365

 

 





تاریخ : پنج شنبه 94/6/26 | 7:23 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.