سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 پراکنده ها     -   ادامه 

 وجه تسمیه ی بنارآب شیرین

تا کنون برای بنار چند معنی آورده اند که هیچ کدام از آن ها را نمی توان به طور قطع پذیرفت اما می توان یک معنی دیگر به آن احتمالات افزود . وجه تسمیه های احتمالی قبلی را در ابتدای این وبلاگ نوشته ایم اما پیش از آن که به معنای مورد نظر امروز برسیم ، مقدمه ای لازم است . استاد دکتر خیر اندیش در باره ی دشتستان می نویسد :

« ... از این کوهستان به طرف ساحل خلیج فارس زمینی با شیب ملایم قرار دارد که به صورت دشت یکپارچه و گسترده ای دیده می شود . لذا بدان « دشتستان » می گویند . این شیب ملایم چنان است که شهر برازجان که در فاصله ی حدود پنجاه کیلومتری ساحل واقع شده است ، در ارتفاع حدود هفتاد متری از سطح دریا قرار می گیرد . در سراسر این دشت مسیرهای سیلابی فصلی از کوهستان در امتداد شرق به غرب به طرف دریا جریان می یابد . »

برازجان سرزمین آفتاب بامدادان . دکتر عبدالرسول خیراندیش . صفحه ی  26

آقای محمد جعفر ایاره از دهدشت نیز می گوید که بنار به معنای زمین شیب دار است . حال با توجه به این تعبیر که خیلی هم دور از کار نیست ، آیا نمی توان این معنا را در کنار سایر معناهایی که برای بنار گفته اند و شنیده ایم ، قرار داد ؟

در مورد پسوند آب شیرین ، اختلافی نیست چرا که در این ناحیه ، غالبا  سفره های آب های زیر زمینی شور وجود دارد و گاهی نیز آب شیرین یافت می شود که بیشتر آب های شیرین ، در اطراف بنار است به همین خاطر به این نام ، نامیده شده و آن را آب شیرین خوانده اند . در این میان ، چاه کل غلوم مشهور است که در گذشته ،  از بنار سلیمانی ، زیارت و سایر روستاهای اطراف می آمدند و از آن آب می بردند . 





تاریخ : سه شنبه 95/4/8 | 7:6 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 پراکنده ها   -   ساخت بنار

ادامه     3

برای ساختن خانه ها و دیوار ها از ابزاری به نام « زنبه » استفاده می شد . زنبه که در بنار به آن « زمّه » می گفتند ، برای حمل گِل ( شل ) به کار می رفت .

«  ضمن نقوش پیدا شده در خلال این خاک برداری ها به سال 1334 خورشیدی نقش دو نفر که زنبه ای را در دست دارند نقش گردیده . در زنبه چهار بچه گوسفند از نوع گوسفند هایی که بر دیوار شرقی آپادانا هدایای مردمان آسیای صغیر است ، قرار گرفته و هردو تا در جهت مخالف و پشت به پشت نشسته اند .  زنبه دارای پایه ای ست که در موقع زمین گذاردن  ، دسته های آن به زمین اصابت نمی کرده که دست را مجروح سازد و نسبت به زنبه هایی که امروز می سازند و در کارهای ساختمانی مورد استفاده قرار می گیرد ، مزیّت و اکمال خود را می رساند . پایه ها در کمال ظرافت حجّاری شده و مانند پایه های صندلی دارای نقوش و طرح هایی می باشد . » علی سامی . پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی ..ص242

  برای ساختن خانه ، با توجه به شرایط جغرافیایی ، بهتر است که نمای جلوی خانه و در آن رو به جنوب باشد تا هم در تابستان کمتر آفتاب گیر باشد و هم در زمستان زودتر گرم شود .

« ... در حقیقت میان تمام ابنیه صفه  تنها این بناست (تچرا ) که رو به جنوب است و این کیفیت در چنین آب و هوایی پرمعنی است . » هرتسفلد . اتلال شهر پارسه . به نقل از  پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی . علی سامی.ص233       





تاریخ : یکشنبه 95/4/6 | 8:6 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها      -    ساخت بنار

ادامه     2

درسلسله مقالاتی پیشتر نوشتیم که بنار در سه مرحله ، جا به جا شده است . در باره ی مکان و علل جابجایی به طور مشروح گفتیم . از جمله مهم ترین دلیل برای سکونت در مکان فعلی را ، بلندی مکان بنار نام بردیم که سیل سال 1380 نیز آن را ثابت کرد و درحالی که همه جای منطقه زیر آب رفته بود ، دایره ی میانی بنار ، جای امنی برای مردم بود . در حاشیه ی این ادعا ، به چند مدرک معتبر اشاره می کنم تا معلوم شود  که  ساخت در مکان های مرتفع ، در ایران زمین قدمتی طولانی داد : 

« به طور کلی احداث آبادی ها و شهر ها در نقاط مرتفع و به روی تپه ها ، دیر زمانی که بشر به سوی شهر نشینی و زندگی اجماعی متمایل شد ، مورد توجه بوده است . شهرها و آبادی ها روی تپه ها و بلندی ها ، از حملات احتمالی دشمن و یورش همسایگان متجاوز و سیلاب ها محفوظ تر بوده اند .»  علی سامی. پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی ..صفحه ی 64

همچنین دکتر خیر اندیش می نویسد :

« ...  برازجان قدیم در شرق شهر فعلی و در محل تپه های موسوم به « تنب گرو » بوده است و برازجان جدید در بلندای تپه ی محله ی قلعه بر پا گردید . قرار گرفتن هر دو آبادی در یک محل بلند و آفتاب گیر به خاطر مصون ماندن از سیلاب های مهیبی بود که هر چند وقت یکبار روی می داد . »

برازجان سرزمین آفتاب بامدادان . دکتر عبدالرسول خیراندیش . صفحه ی 25

 

 





تاریخ : شنبه 95/4/5 | 9:48 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها    -   ساخت بنار  

ادامه          1

پیش از آن که سلسله مطالب آشنایی با بنار آب شیرین را آغاز کنیم ، مباحثی پیرامون ساخت بنار مطرح کردیم  .  این شماره ، ادامه ی منطقی آن مباحث  است . 

خشت زدن

 دربخش بافت بنار آب شیرین در باره ی چگونگی ساخت بناها در بنار به طور مفصل صحبت کردیم و نیز نام چند تن از افرادی که در این روستا بیشتر از دیکران برای خشت زدن یا قالب در کردن معروف بودند را ذکر کردیم . در اینجا جهت تکمیل موارد گذشته ، یاد آوری این نکته خارج از لطف نیست که بدانیم که بر اساس شاهنامه ی حکیم فردوسی ، انسان از دوران  جمشید پادشاه کیانی ، از خشت برای ساختن خانه استفاده کرد . جمشید ، دیوان را به کار خشت زدن و بنایی وادار کرد . منظور فردوسی این است که انسان دانش خشت زنی را از دیوان آموخت :

بفرمود دیوان ناپاک را

به آب اندرآمیختن خاک را

هر آنچه ز گل آمد چو بشناختند

سبک خشت را کالبد ساختند

 شاهنامه – جلد اول ص 26

خشت پرتاب کردن

از جمله کارهایی که در هنگام بنایی در بافت قدیم روستا انجام می گرفت ، پرتاب کردن خشت بود . زمانی که اتاق در دست ساخت ، به ردیف های پایانی می رسید و بین کسی که به دست بنا خشت می داد تا بنا ، فاصله می افتاد ، بهترین راه ، پرتاب کردن خشت بود . همه کس از نظر جسمی و مهارت ، قادر به انجام این کار نبودند . بنا روی دیوار به صورت ایستاده ، خم می شد و خشت پرتاب شده را در هوا می گرفت و با فاصله ی تقریبی نیم متری ، آن را در جایی که در نظر گرفته بود می انداخت و دیوار را رج به رج بالاتر می برد . پرتاب کردن خشت نیز کاری بوده که در فرهنگ ما سابقه داشته است .  

- به بالای سرو به نیروی نیل

به انگشت خشت افکند بر دو میل

 

شاهنامه فردوسی – جلد اول – ص 176





تاریخ : جمعه 95/4/4 | 8:42 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها    ادامه 

    قاصدی 

قاصدی کردن یکی از کارهای معمول در روزگار نبودن امکانات بوده است . این کار در تمام مراحل مثبت و منفی زندگی مردم و در بین تمام اقشار اجتماعی از اعیان تا فقیر و از خان تا رعیت انجام می گرفته است . اگر کسی از کسی نگران بوده و از وی می خواسته تا در مواردی دخالت نداشته باشد یا بلعکس او را به انجام عملی تشویق می کرده ولی خود به آن شخص دسترسی نداشته ، به وسیله ی قاصد ، پیام خود را می رسانده است . در واقع قاصد نقش تلفن همراه امروزه را بازی می کرده است و بنا به اهمیت و گستره ای که داشته ، در جامعه بعد فرهنگی نیز به خود گرفته است . گل قاصدک  نشان از اهمیت وجود قاصد و شعر زیبای مهدی اخوان ثالث نیز گویای همین است :

قاصدک هان چه خبر آوردی

از کجا وز که خبر آوردی    ........

و همچنین در فرهنگ شفاهی بنار ، معتقد بودند که  حشره ای به نام « قافله جلنگو » ، خبر رسان است لذا این حشره ی زیبا با بال های سرخ و نقش و نگارین و نقطه های زیبا که بیشتر بر گل های  بوته های اسپند می نشیند را در کف دست نهاده ، آنقدر به آن فرصت می دادند تا بال ها را بگشاید و پرواز کند چرا که معتقد بودند که به مقصد دلخواهشان می رود و  خبر خوش می رساند و می آورد  .

بسیاری اوقات ، قاصدان توانا توانسته اند با صحبت های خوب خود از جنگ و جدل ها جلوگیری کرده و یا به آن خاتمه بدهند . عکس این نیز فراوان دیده شده که قاصدی ، شعله ی جنگی را برافروخته است . در ذهن بسیاری از مردم شاید این نکته باشد که قاصد باید شخصی باشد که بتواند خوب حرف بزند و نبض مجلس را به دست بگیرد حال آن که علاوه بر این ، قاصد باید ویژگی مهم دیگری نیز داشته باشد و آن توانایی شنیده حرف دیگران است . فردوسی بزرگ در هزاره ای پیش از این نشان می دهد که ایران به راستی مهد گفتگوی تمدن بوده چرا که قاصدانی که از ایران به ماموریتی می رفته اند ، هم سخنور و هم سخن شنو بوده اند :

ز لشکر فرستادگان برگزید

که گویند و دانند گفت و شنید

شاهنامه فردوسی . جلد سوم . صفحه ی   83





تاریخ : چهارشنبه 95/4/2 | 7:9 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 پراکنده ها        ادامه

دست دادن

  در شماره ی 291 در باره ی دست دادن سخن گفتیم تا نشان دهیم که وقتی دو نفر به هم می رسند ، دست یکدیگر را در دست می گیرند ، از رسوم کهن ایرانیان است . به جز مورد ذکر شده ، نمونه های دیگری نیز در متون کهن می توان یافت به نمونه ای دیگر اشاره می کنم . در شاهنامه ی فردوسی ، وقتی منوچهر نزد فریدون می رسد :

پیاده شد از اسب سالار نو

درخت نو آیین پراز بار نو

زمین را ببوسید و کرد آفرین

برآن تخت و تاج و کلاه و نگین

فریدون بفرمود تا برنشست

ببوسید و ببسود دستش به دست

 شاهنامه – جلد اول صفحه ی   104

دست دادن نه تنها بین آشنایان مرسوم بوده بلکه هنگامی که دو پهلوان بیگانه و یا دشمن به هم می رسیدند ، برای انداختن ترس در جان یکدیگر و زور و بازوی خود را به رخ کشیدن ، به بهانه ی دست دادن ، دست همدیگر را به شدت فشار می دادند . نمونه هایی از این قبیل در شاهنامه ی فردوسی کم نیست . بسیاری از افراد در همین دوره نیز ، همین کار را می کنند تا زورشان را به رخ هم بکشند . در شاهنامه وقتی یکی از بزرگان مازندران دست رستم را می فشارد ، رستم به او می خندد اما ضمن خنده دست را می فشارد :

یکی از بزرگان مازندران

کجا او بدی پیشرو بر سران

یکی دست بگرفت و بفشاردش

همی آزمون را بیازاردش

بخندید از او رستم پیلتن

شده خیره زو چشم آن انجمن

بدان خنده اندر بیفشرد چنگ

ببردش رگ از دست و از روی رنگ

بشد هوش از آن مرد زور آزمای

ز بالای اسب اندر آمد به پای

....بیامد کلاهور چون نرّه شیر

به پیش جهانجوی مرد دلیر

بپرسید پرسیدنی چون پلنگ

دژم روی و آنگه بدو داد چنگ

بیفشرد چنگ سرافراز پیل

شد از درد چنگش به کردار نیل

نپیچید و اندیشه زو دور داشت

به مردی زخورشید منشور داشت

بیفشرد چنگ کلاهور سخت

فرو ریخت ناخن چو برگ درخت

کلاهور با دست آویخته

پی و پوست و ناخن ازو ریخته

بیاورد و بنمود و با شاه گفت

که در خویشتن درد نتوان نهفت

تو را آشتی برتر آید زجنگ

فراخی مکن بر دل خویش تنگ

 شاهنامه فردوسی – جلد اول . صفحه ی  276        





تاریخ : سه شنبه 95/4/1 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

پراکنده ها   - ادامه

دست روی چشم نهادن

یکی از عادت های ما مردم این است که وقتی بخواهیم موافقت خود را در کاری اعلام بکنیم ، ممکن است به جای گفتن واژه ی چشم ، دست روی چشم  خود  بگذاریم . این کار گاهی به معنای تمام ، پیام جمله را در بر دارد . برای مثال یکی از شما از دوستتان می خواهید که برای شب نشینی نزدتان بیاید . هنگامی که تقاضای خود را مطرح می نید ، دوستتان ممکن است هیچ پاسخی به شما ندهد اما دستش را روی چشم بگذارد . دست گذاشتن روی چشم ، موافقت با شماست . این کار که از عادات مردم ما و نشانه ی ادب است ، ریشه در فرهنگ غنی ما دارد . مولانا در مثنوی می فرماید :

گفت صد خدمت کنم ای ذو وداد

در قبولش دست بر دیده نهاد

مثنوی معنوی . دفتر پنجم . صفحه ی 1691

رچ زدن

رچ زدن یا ردیابی کردن ، کاری بسیار طاقت فرساست وعلاوه بر مهارت و تجربه ،  چشمانی نیز بین می خواهد . این عمل نه تنها برای یافتن انسان ها یا حیوانات گم شده بلکه برای رو کردن دست کسانی انجام می گرفت که می خواستند کاری را به صورت مخفیانه انجام بدهند . یافتن رد پای کسی بر خاک نرم کار چندان مشکلی نیست اما یافتن آن بر سنگ و زمین های سخت ، و شناختن آن ، کار هر کسی نیست . به همین دلیل وقتی که در روستا موردی پیش می آمد و نیازی به چنین کارآگاهان محلی داشت ،  به سراغ فردی می رفتند که در این فن شهره بودند . در روستای بنار ، تا آنجا که سن امثال من قد می دهد ، دو نفر دراین فن ، از دیگران معروف تر بودند . یکی علی آذر نیوار فرزند غلامرضا و دیگری زینب زمانی فرزند عباسقلی . رد یابی افراد و حیوانات در بیابان ها ، در جوامع مختلف وجود داشته و از قدیم تا کنون نیز رایج بوده است . در مثنوی معنوی ، طی داستانی  می خوانیم :

بر نشان پای آن سرگشته راند

گرد از پرّه بیابان بر فشاند

مثنوی معنوی . دفتر دوم  صفحه 282





تاریخ : دوشنبه 95/3/31 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

حوادث      ادامه

جنگ    قسمت  دوم

با سپاس از داراب جعفری برای تهیه ی این لیست . از خوانندگان خواهشمندیم اگر نام کسی  که رزمنده بوده ، از قلم افتاده یا اگر  نام کسی که رزمنده نبوده در اینجا آمده ،  لطفا تذکر بدهید تا اصلاح شود .

اسامی رزمندگان  بنار آب شیرین در طول جنگ تحمیلی  چنین است : 

ابراهیم آزاد فرزند علی  ،  غلامرضا آذر نیوار فرزند علی ، محمد آذر نیوار فرزند علی ، اسماعیل ابراهیمی فرزند یوسف ، الله کرم ابراهیمی فرزند مراد ، امرالله ابراهیمی فرزند ابراهیم ، سهراب باقری فرزند علی ، فرامرز باقری فرزند علی ، محمد تقی باقری فرزند غلامحسین ، اسماعیل بوستانی فرزند حسین ، حبیب بوستانی فرزند کریم ، محمد حسن بوستانی فرزند کریم ، عبدالرسول بوستانی فرزند علیرضا ، محمد بوستانی فرزند احمد ، بهروز بهروزی فرزند محمد حسن ، احمد جعفری فرزند علی ، خدارحم جوکار فرزند ماندنی ، خداخواست جوکار فرزند ماندنی ، عبدالکریم حاجی پور فرزند محمد ، محمود حقیقت فرزند رضا ، عبدالله حقیقت فرزند مرتضی ، حسین حسن پور فرزند غلامرضا ، ابراهیم خدادادی فرزند احمد ،  امان الله خدادادی فرزند ابوالقاسم ، ایرج خدادادی فرزند محمد ، خدارحم خدادادی فرزند رضا ، حسن خدادادی فرزند رضا ، حسین خدادادی فرزند غلامرضا ، امید رستمی فرزند بهرام ، شهریار رستمی فرزند ابراهیم  ، علیمراد رستمی فرزند ابراهیم ،  احمد رضایی فرزند عبدالشاه ، اسماعیل رضایی فرزند ابراهیم ،  اکبر رضایی فرزند علی باز ، حبیب رضایی فرزند حسنعلی ، حسین رضایی فرزند الله کرم ، حمید رضایی فرزند حسنعلی ، سردار رضایی فرزند الله کرم ،  عباس رضایی فرزند علی باز ،  عبدالحسین رضایی فرزند علی باز ، جهانگیر ( مجید ) رضایی فرزند عبدالله ،  علی ناز رضایی فرزند عبدالله ، کرامت رضایی فرزند عبدالله ، شهید علی زاهدی فرزند غلامحسین ، ابراهیم زمانی فرزند هاشم ، حبیب زمانی فرزند اکبر ، حسینقلی زمانی فرزند مصطفی ، عباس زمانی فرزند مصطفی ، رسول زمانی فرزند محمد علی ، علی زمانی فزند رضا ، فضل الله زمانی فرزند محمد علی ، مرتضی زمانی فرزند اکبر ، غلامحسین سلمانی فرزند حسین ، جلیل سلیمی فرزند اسکندر ، خلیل سلیمی فرزند اسکندر ، مسلم سلیمی فرزند رضا ، سهراب سلیمی فرزند مراد ، حیدر سلیمی فرزند محمد ، اسد سلیمی فرزند محمد ، اردشیر شجاعی فرزند باقر ، حسین شجاعی فرزند غلامرضا ، سهراب شجاعی فرزند حسن ، شهید صفر شجاعی فرزند عبدالحسین ، ظهراب شجاعی فرزند باقر ، عبدالله شجاعی فرزند محمد ،غلامعلی شجاعی فرزند محمد ،  محمد شجاعی فرزند الله کرم ، شهید نعمت الله شجاعی فرزند حسن ، شهیدمحسن عباسی فرزند حسینقلی ، رسول عوضی فرزند حسن ، شهید علی عوضی فرزند حسین ،  غلامرضا عوضی فرزند حسین ، غلامحسین عوضی فرزند حسن ، هوشنگ عوضی فرزند حسین ، محمد غلامی فرزند محمد جعفر ، حسین کهنسال فرزند عبدالکریم ، سلیمان کهنسال فرزند علیمراد ،  شهریار کهنسال فرزند علیمراد ، نصرالله کهنسال فرزند عبدالله ، محمد کهنسال فرزند اسد ، یدالله کهنسال فرزند علیمراد ، حسین ناصری فرزند عوض ، صدرالله نعمتی فرزند حاجی ، غلامرضا نعمتی فرزند حسینقلی ، عبدالحسن نعمتی فرزند محمد حسن ، احمد نوشیروانی فرزند محمد ، حسین نوشیروانی فرزند مرتضی ، عبدالرضا نوشیروانی فرزند عوض ، غلامرضا نوشیروانی فرزند عوض ، محمد رضا نوشیروانی فرزند عوض .         





تاریخ : یکشنبه 95/3/30 | 7:9 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

حوادث   -   ادامه

جنگ  قسمت اول 

در باره ی ورود انگلیس به دشتستان و نقش مردم دهستان زیارت و بنار آب شیرین در آن میان ، در بخش تاریخ سخن خواهیم گفت اما در اینجا منظورمان از طرح جنگ ، این است تا نشان بدهیم که جنگ ویرانی ها و نابسامانی های خاص خود را دارد . به طوری که در برهه ای کوتاه از تاریخ دشتستان ، تفنگچیان منطقه ، هم در اردوی میرزا محمد خان غضنفر السلطنه خدمت کرده اند و هم بر علیه آن و هم سو با انگلیس بوده اند . آنچه مسلم است ، وقوع جنگ و اشغال و حضور اجنبی در خاک مقدس وطن ، از هر آفتی ویرانگرتر است و علاوه بر بلایای طبیعی ، نابسامانی های روحی و روانی و اخلاقی شدیدی نیز در پی دارد . فرض کنید در جریان این اشغال نظامی از طرف کشور بیگانه ی بریتانیا ، هیچ کدام از مردم بنار یا دهستان زیارت نیز در هیچ گونه درگیری شرکت نداشته باشند ، باز هم بدون شک منطقه ملتهب است و آرامش و آسایش از منطقه و ایران رخت بر بسته است . این کمترین و حداقل آسیب های اجتماعی است حال آن که مردانی از بنار ، زیارت ، صفی آباد و کلل ، مستقیما در این حوادث نقش داشته اند و تلخی بحران ها را چشیده اند که امیدوارم بتوانم به زودی به آن بخش نیز بپردازم . اما وقتی سخن از جنگ به میان می آید ، ذهن ما به سمت هشت سال دفاع مقدس می رود .  روز دوشنبه 31/06/1359 خورشیدی ، هواپیماهای متجاوز عراقی ، فرودگاه ها و پایگاه های چند شهر کشورمان را بمباران کردند . جنگ بین ایران و عراق آغاز شد . در این جنگ ، علاوه بر نیروهای نظامی و سپاه پاسداران ، مردم عادی از سرتا سر کشورمان در قالب بسیج شرکت کردند . در دهستان زیارت نیز مردم به این کار اهتمام ورزیدند و جوانان روستای بنار آب شیرین نیز از ابتدا تا پایان جنگ ، برای دفاع از سرزمین خود برخاستند . درروستای  بنارآب شیرین  بیش از 80 نفر در طول جنگ تحمیلی ، در قالب های مختلف اعم از بسیج ، سپاه پاسداران ، جهاد سازندگی و ... به جبهه ها اعزام شدند و هم دوش با دیگر مردم ایران زمین با داشتن مسئولیت های مختلفی ، با دشمن بعثی جنگیدند و تنی چند از آن رزمندگان ، به شهادت رسیده یا مجروح شدند . در بخش دوم این نوشته ، نام رزمندگان بنار آب شیرین که در جبهه های حق علیه باطل جنگیدند را می آوریم      . 





تاریخ : شنبه 95/3/29 | 7:24 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

حوادث    -   ادامه

قحط سالی 

در باره ی قحط سالی از قسمت های 256 تا 260 آشنایی با بنار آب شیرین مطالبی تقدیم شد . از جمله مقاله ای که می تواند در این زمینه راهگشا و مکمل باشد ، نوشته ای از زنده یاد حاج سید محمود محمدی از شاعران و محققان دشتستان است که خلاصه ای از آن تقدیم می شود :

پی آمد جنگ جهانی دوم که مرحله ی دوم آن از سال 1318 تا 1322 ادامه داشت ، قحط سالی عجیبی در برازجان ( دشتستان ) پدید آمد . در آن زمان امکانات هم به علت عدم وجود راه مناسب و کامیون و غیره برای آوردن خوار بار و ملزومات از استانی به استان دیگر امکان نداشت ......

این قحط سالی چنان منطقه را فرا گرفته بود که گندم و جو و ذرّت و خرما برای سیر شدن مردم نبود . مردم ناچار یک نوع گیاه (سبزی ) موسوم به تولَه از باغات و بیابان آورده ، می پختند و می خوردند تا بدینوسیله خود را از گرسنگی و مرگ نجات دهند . مردم از هسته ی خرما اعم از هسته ی کهنه و یا تازه استفاده می کردند  بدین سان که هسته خرما را با آسیا دستی ( آسک ) آرد می کردند و گندم را در آن ریخته و از آن نان درست نموده و می خوردند  . .....

در همان ایام که قحط سالی آمده بود ، ملخ هم از کشورهای عربی به ایران هجوم آوردند و سراسر منطقه ی دشتستان را پر کردند . ....

بخشی از مقاله ی حاج سید محمود محمدی برازجانی – اتحاد جنوب – شماره 621 دوشنبه 15 آذر 1389

 

 





تاریخ : جمعه 95/3/28 | 8:40 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.