ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ احمدروزبه 

الاغ الاغي كه عمليات را لو داد

الاغي که عمليات را لو داد

بعد از عمليات محرم، دشمن به خاطر بازپس گيري مناطقي که از دست داده بود، چند بار پاتک کرد که با مقاومت خوب و جانانه بچه‌ها روبرو شد و عقب نشيني کرد.بعد از اين‌ که آتش دشمن کمي فروکش کرد بچه‌ها از اين فرصت استفاده کردند و روبروي پل زبيدات مشغول استراحت شدند. من هم به اتفاق يکي از برادرهاي آر‌پي‌جي زن مشغول استراحت شدم. همين‌طور که استراحت مي‌کردم چشمم به آر‌پي‌جي ‌اش افتاد. با ديدن آر‌پي‌جي تصميم گرفتم که تيراندازي با آن را ياد بگيرم. براي همين به دوستم گفتم: خيلي دوست دارم با آر‌پي‌جي کار کنم و با آن تير اندازي کنم. از او خواستم که کار با آن را به من بياموزد. ايشان با آن ‌که خيلي خسته بود دست رد به سينه‌ام نزد و قبول کرد، کار با آر‌پي‌جي را برايم توضيح دهد… وقتي نحوه کار با آرپي‌جي را ياد گرفتم، دل تو دلم نبود. موشک آر‌پي‌جي را روي آن نصب کرد و توضيحات لازم را به من متذکر شد و آر‌پي‌جي را به من داد. آرپي‌جي را توي دستم گرفتم و براي تمرين تيراندازي کمي از بچه‌ها فاصله گرفتيم. با هم دنبال چيزي مي‌گشتيم تا آن را مورد هدف قرار دهيم. همين طور که مي‌گشتيم چشمم به يک الاغ افتاد. خنديدم و گفتم: بيا ببين چي پيدا کردم. وقتي ايشان الاغ را ديد زد زير خنده و گفت: محمد حسابش را بگذار کف دستش تا ديگر اين طرف‌ها پيدايش نشود. من هم الاغ را نشانه گرفتم و ماشه را چکاندم. موشک شليک شد. موشک نرسيده به الاغ داخل شيار افتاد و منفجر شد. با انفجار موشک آر‌پي‌جي متوجه شدم يک عده از نيروهاي عراقي پا به فرار گذاشتند. با ديدن نيروهاي عراقي فهميدم که آن‌ها قصد غافلگير کردن بچه‌ها را داشتند که به خواست خداوند الاغ نقشه‌هاي آنان را برملا کرد.