سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال 65و66در منطقه غرب بودم بعد از اتمام زمان دیده بانی به سنگر برگشتم تا استراحتی کوتاه داشته باشم وبرای مدت کوتاهی خوابیدم . هنگامی که خواب بودم پدرم که در آن زمان کویت بود را به خواب دیدم که داشت از طریق رادیو  به اخبار گوش می داد.  گوینده اعلام کرد که امروز هواپیما های عراقی در منطقه غرب اقدام به بمباران مواضع رزمندگان اسلام نمودند وپدرم با شنیدن این خبر با توجه به دوری و عدم امکان تماس، از شدت نگرانی از حال رفت. همزمان که مشغول خواب دیدن بودم، ناگهان صدای غرش توپ های ضد هوایی مرا از خواب پراند. سراسیمه از خواب پریده و متوجه شدم که هواپیما های دشمن در حال بمباران منطقه می باشند. با عجله از سنگر بیرون دویده ودر حالی که یک لنگه چکمه را به پا کرده بودم ، جهت رسیدن به محلی که برای اینگونه مواقع در نظر گرفته شده بود شروع به دویدن کردم .ناگهان دیدم چیزی به اندازه کف دست ، درست در پشت پایم به زمین افتاد .به هر صورت خود را به محل امن رسانده ودراز کش منتظر پایان بمباران ماندم . پس از اتمام عملیات هواپیما ها  وقتی بر می گشتم، ملاحظه کردم که چیزی که پشت پایم به زمین خورده بود، ترکش بمب است که  بسیار تیز وبرنده شده بود. در حالی که خدا را بابت لطفش سپاسگزاری می کردم به استراحتگاه رفتم .





تاریخ : یکشنبه 90/11/30 | 12:31 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.