شايد روزي جريان ماهم بشه همون جريان کلاغ پر نوک انگشتان دست راستمون بزاريم وبگيم دوستي پر محبت پر اقوام پر وطن پر

دمشق / زينبيه علي شريعتي ، مردي که شرافتمندانه زيست ، به سِري مگو رفت و در غربتي غم انگيز آرميد... يادش بخير! گردآوري : گروه اينترنتي نيک صالحي تاريخ انتشار دوشنبه 10 آبان 1389 تعداد مشاهده : 359 | بازديد از صفحه اول

تابلويى كه سه سال است عوض نشده در كنار جاده‌اى كه به شهر مي‌رود




صندلى‌هاى ميهمانى ديشب!!




بنايى‌ كه چهار صد ميليون تومان يراى آن هزينه شد




اما هنوز ….



سنگ مزار قبلى كه گوشه‌اى رها شده بود




سنگ مزار جديد كه رويش حكاكى نشده بود







قرار بود ديوارهاى داخلى‌با اشعار قيصر به صورت برجسته آذين بندى شود اما گويا چهارصد ميليون تمام شده اند




و محوطه اى‌كه يك وجب آسفالت و سيمان ندارد




محل نمايشگاهى كه گويا ديشب برپا بوده!!‌




كتابهايى كه فروش نرفتند …



اسرار خوراكي‌ها و راز زندگى‌ و روانشناسى‌بلوغ و… كتاب‌هاى باد كرده ناشران در سالگرد قيصر
راستي كتاب‌هاي قيصر كجا هستند؟ حتما زير همين كتاب‌ها




همايشي كه ديشب (جمعه) برگزارشد اما امروز صبح معنى‌واقعى‌خود را يافته است




مزار شهيد گمنام در كنار مزار قيصر

درود

عکس هاي کنسرت درياوا را در زيارتيها ببينيد

سبز باشيد

باسلام ميخوام داستاني قديمي واقعي ولي طنز رابرايتان تعريف كنم

كرم جعفري تعريف ميكرد يك روز با چند نفر ازبنار با خر ميخواستيم برويم آبپخش نزديكيهاي پل كلل علي باز بوستاني خرش چون از كاروان عقب مانده بود با چوب توي سر خرش زد يكي از درجه داران پاسگاه به جرم اينكه علي باز خرش رازده اوراگرفت وگفت بايد تمام محوطه پاسگاه را جارو بزني وما جلوتر رفتيم علي باز پس از جاروي پاسگاه خودرا به ما رسانددرحالي كه دست به سر خر ميكشيد ومي گفت نمي دانستم كه چقدر طايفه داري اي خر و ما كلي خنديديم.