کشاورزی 6
ملخ
مهم ترین آفتی که نه تنها محصولات کشاورزی بلکه هربرگ سبزی اعم از کنار و نخل را به طور کامل از بین می برد ، ملخ بود . ملخ تاریخچه ای بسیار طولانی دارد . آشور بانی پال که در دو هزار و هفتصد سال پیش می زیست می گوید :
« ...غنایمی بدین شرح به آشور آوردم : پسران و خواهران سلاطین و تمام خانواده ی سلطنت و حکام و افسران کماندار و ارابه ران ها و سواران و اسلحه داران و ارباب حرف از زن و مرد و اغنام و احشام که به روی هم بیش از ابری از ملخ می شدند ...» آشور بانی پال ( 645 سال پیش از میلاد ) به نقل از پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی . علی سامی ص 356
این جمله علاوه بر این که قدمت این آفت را به ما نشان می دهد ، بلکه شیوه ی هجوم آوردن آن را نیز بیان می کند . اگر چه در بنار اصطلاح کنایی « میگ مصری» هنوز به کار می رود و منظور از آن هجوم آوردن مانند ملخ هایی است که از مصر ، به ایران می آمدند ولی ملخ از آفریقا یا هر جا که می آمد ، تکلیف سال معلوم بود . آن ها به هرچه می رسیدند ، می خوردند . به شدن زاد و ولد می کردند و « کُر میگ » بدون توان پرواز کردن ، فرقی با ملخ بالغ نداشت . ملخ های کوچه که توان پرواز نداشتند ، وقتی به خانه وارد می شدند ، چیزی جلوگیرشان نبود . آنان حتی آنچنان در چاله ی آتش می ریختند که آتش را خاموش می کردند . وقتی می خواستند از رودخانه بگذرند و به بنار بیایند ، خود را به آب می زدند . این کار به صورت دسته جمعی انجام می شد و در حالی که به هم چسبیده بودند و چند لایه زیر آب رفته بودند ، باز هم به صورت نواری پیوسته ، به خشکی می رسیدند و از سر خار و چوب و درخت بالا می رفتند و ظرف مدت چند دقیقه ، از درخت نخل ، فقط چند شاخه ی بی برگ ( شهار ) بر جای می گذاشتند . در کوچه ، در حیاط ها ، در لباس ها و هرجایی که ممکن بود وارد می شدند . تنها انتقامی که مردم از آنان می گرفتن ، این بود که چون چیزی برای خوردن باقی نمانده بود ، مردم ملخ ها را می گرفتند و می خوردند . برای گرفتن ملخ ها ، وقتی به صورت جمعی پرواز می کردند ، آن قدر زیاد و چند لایه بودند که مثل ابر ، مقابل نور را می گرفتند . افرادی آنان را تعقیب کرده و می دانستند که در کجا فرود آمده اند . جایشان که مشخص می شد ، میر ابراهیم سلمانی روی تلنگون می رفت و با صدای بلند همه را با خبر می کرد . مردم نیز گونی و سوزن و ریسمان را آماده می کردند و تا صبح روز بعد ، پیش از طلیعه ی نور ، به آنان حمله ببرند . ملخ ها روی زمین ودرکنار هم یا روی هم انبوه شده بودند . هوا تاریک بود . فرصت جمع کردن یکی یکی نبود . آنان دهان گونی را باز می کردند و با دو مشت ملخ ها را در آن می ریختند و به محض پر شدن گونی ، بلافاصله در آن را می دوختند و به سراغ گونی بعد می رفتند . بسیار پیش می آمد که همراه با ملخ ، مار نیز در گونی می کردند .
برای پختن ملخ ، دیگ های بزرگ را پر آب کرده و آب را جوش می آوردند . آنگاه بخشی از درب گونی را باز کرده و دست در آن می کردند و مُشت مُشت ملخ بیرون آورده و در آب جوش می انداختند . وقتی ملخ ها را در آب می ریختند ، به آن ها نمک نیز می افزودند و می پختند . پس از این کار ، ملخ ها را روی تک یا چیزی دیگر ، در آفتاب پهن می کردند تا خشک شود . پس از خشک شدن ، شب ها که دور هم می نشستند و شب نشینی می کردند ، به جای تنقلات ، آن ها را می خوردند .
.... چو درویش بی برگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی ، نه در باغ ، شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ ...
شرح بوستان . دکتر محمد خزائلی صفحه ی 107