کشاورزی 4
دعای باران ( گل گلی نو )
در سال هایی که باران پاکشی می کرد ( دیر می کرد ) ، مردم کم کم متوجه می شدند که احتمال خشک سالی وجود دارد ، تصمیم می گرفتند به درگاه خدا دعا ی دسته جمعی کنند شاید خداوند به آن ها رحم کند . به همین منظور مراسمی به نام « گَل گلی نو » ترتیب می دادند و شخصی را « گلی » می کردند . به این ترتیب که یک نفر را انتخاب می کردند و لباس زشت و پاره پوره ای به او می پوشاندند ، زنگی به گردنش می آویختند و یکی از دو سنگ دست آس ( لنگ آسک ) را بر شانه اش می گذاشتند و مردان و کودکان پشت سرش به راه می افتادند . یک نفر نیز سوار بر الاغ ، کیسه یا « خوره » ای ( خورجین مانند بزرگی که روی چهارپا می نهادند ) داشت ، با آنان روانه می شد . یک دسته از مردم پشت سر گلی به صورت دسته جمعی می خواندند :
گل گلی نو gal gali now
گروه دیگری جواب می دادند :
شاخ زری نو shaakh zari now
- مشت جووی داشتم
- سر یه تلی کاشتم
· گجیک اومه نکش زه
· سر کجیکه تراشتم
- می خیم بریم قوله ی دعا
· بلکم خدا رحمش بیا
- گلیِّ ما چه زشته
· بارون تپ درشته
و این شعر ها را همراه با ریتم خاص و کف زدن هماهنگ و شادمانی بیان می کردند . آنان در هنگامی که در کوچه های روستا می چرخیدند ، به در هر خانه ای که می رسیدند ، وارد می شدند و شعرها را می خواندند . صاحب خانه هم مقداری گندم به آن ها می داد . گندم ها را در کیسه یا « خوره » می نهادند و به خانه ای دیگر می رفتند . اگر کسی چیزی نمی داد یا در خانه اش را می بست ، پشت در خانه اش می ماندند و خواندن شعر ها را ادامه می دادند . صاحب خانه نیز برای روانه کردن آنان ، از پشت دیوار یا از روی دروازه ، بر روی مردم آب می پاشید . مردم نیز ناچار به خانه ای دیگر می رفتند . نقل است که یکی از افراد روستا برای پراکنده کردن مردم از مقابل خانه اش ، روی دروازه رفت تا سطلی آب به مردم بپاشد . از قضا ، همه ی آب ها روی فرزند خودش که در جمعیت بود ، فرود آمد .
. حسین فیروزی در مجله ی بوشهر نامه شماره 13 می نویسد :
« ... زمانی که صاحب منزل چیزی را به گلی هدیه می داد ، هم خوانان می خواندند :
خونه ی گچی / پر همه چی
اگر به سمت منزلی می رفتند و صاحب آن منزل در را باز نمی کرد ، می خواندند :
خونه ی گدا / هیچی ندا »
پس از جمع شدن غله به مقدار لازم ، مردم به سمت قبله ی روستا می رفتند و علاوه بر خواندن شعر های قبلی ، این شعر ها را نیز می خواندند :
- : ای خدا ما گشنمونه
· : لنگ آسک کوله مونه
پس از خواندن این شعر ها و شعر های قبلی و دعا به درگاه خدا ، به منزل یکی از مجریان این برنامه که نقش اصلی را در اجرای گلی داشته می رفتند و و غله ها را آنجا می گذاشتند و اعلام می کردند که امشب شله ( آش گندم ) است . مردم نیز شب به منزل شخص مذکور رفته و مشغول پختن غلات می شدند . در هنگام پخت شله ، یک عدد ریگ که قبلا تدارک دیده شده بود را در دیگ می انداختند . شله که آماده می شد ، آن را در مجمعه ی بزرگی می ریختند و جلوی جمعیت می گذاشتند . همه ی مردم با اشتیاق مشغول خوردن می شدند و ضمن خوردن ، همه مراقب دیگران نیز بودند تا ببینند بالاخره ریگ در دهان چه کسی می رود . به محض این که ریگ نزد کسی پیدا می شد ، همه از خوردن دست کشیده و شخصی که ریگ را پیدا کرده بود را کتک مفصلی می زدند آنگاه از او می پرسیدند که بگو ببینم تا چند روز دیگر باران می بارد ؟ او نیز روزی را مشخص می کرد مثلا می گفت تا 10 روز دیگر . مردم سخت باور و امید داشتند که تا پیش از موعد مقرر باران ببارد .
استاد ایرج افشار سیستانی در کتاب نگاهی به بوشهر جلد دوم صفحه ی 644 در این ارتباط نوشته است :
« ... آنچه در این مراسم قابل توجه است ، صفا و پاکی بی مانند آنان ( مردم ) است که برای شهرنشین ها مدت هاست مفهوم راستین خود را از دست داده است ...» .
این مراسم در جاهای دیگر نیز اجرا می شده است . حسین فیروزی در مجله ی بوشهر نامه شماره 13 در این زمینه می نویسد :
« ... گلینا یک داستان نیست ، بلکه یک حقیقت است . حقیقتی که انسان را از غرور می رهاند و به معرفت می رساند . گرچه ممکن است امروزه آن را خرافات بدانند . » .