سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  کشاورزی   3

در قدیم ، بیشتر زمین ها در انحصار خوانین یا کدخدایان بود و از طرف آنان به مردم داده می شد تا زراعت کنند . در بنار اگر چه خان به صورت مستقیم حضور نداشت ، (جز در یک مقطع بسیار کوتاه که دوران خوانین چندان رونقی نداشت و حسنعلی خان در منزل کرم جعفری برجی بنا کرد - در بخش تاریخ به آن پرداخته خواهد شد ) اما به واسطه ی کدخدایان خود ، زمین را در اختیار زارعین قرار می دادند تا بکارند و برداشت کنند  . در واقع خان و به نمایندگی ایشان کدخدا ، صاحب زمین بود و بقیه ی مردم ، بازیاران آن ها محسوب می شدند و به ندرت کسی یافت می شد که قدرت سراسری کردن ( رقابت ) با آنان را داشته باشد .

برخی از بازیاران برای خوش خدمتی ،  گز های زمین های « چم » را نیز برای ارباب خود می بریدند  تا زمین هموارتر و برای کشاورزی مناسب تر شود . و شَل شَل به خانه می آوردند . شَل shal  به انبوهی هیزم و گز گفته می شد که برای بستن آن به سه ردیف ریسمان نیاز بود و اگر با دو ردیف بسته می شد ، بار نامیده می شد . آنان با این کار ، هیزم زمستان خانه ی ارباب را نیز فراهم می کردند .

گاه پیش می آمد که ارباب ، تکه زمینی به بازیار می داد تا برای خودش بکارد  و از او سهمی نمی گرفت . وسعت چنین زمینی معمولا بسیار کم بود و گاه به میزان یک چارک بذر هم نمی رسید . به چنین زمینی خاصه khaase می گفتند  . اصطلاح خاصه کاشتن که به طنز در گویش بنار کاربرد دارد نیز از همین جا گرفته شده است .

بازیار از روز اول تا لحظه ی آخر برداشت محصول،  جان می کند ، کارهای طاقت فرسا انجام می داد و بسیاری از مواقع در پایان کار،  با دست خالی به خانه اش بر می گشت . اکثر مردم بازیار بودند . آنان معمولا به صورت پنج یک به کار می پرداختند . مثلا اگر زمینی را بر می داشتند تا کار کنند ، و ازآن زمین 50 من (من ، معادل 75 کیلو ) غله به دست می آمد ، 10 من غله آن سهم بازیار و مابقی متعلق به ارباب بود  . صاحبزمین تخم را در اختیار بازیار قرار می داد و در واقع خرج می کشید اما تمام کارهای بعدی بر عهده ی بازیار بود . او روزی که قرار بود زمین را شخم کند ، با خر ، تخم را به زمین می رساند . به اندازه ای که می توانست شخم کند ، مثلا یک برکار را با خیش علامت گذاری می کرد( یا با بیل ، تنبور   tanbur درست می کرد ) و همان محدوده  را تخم می پاشید . او به این منظور ، سبد کوچکی از برگ نخل ( کلدون  koldun ) همراه داشت که از تخم لبریز کرده و اگر راست دست بود ، گوشه های آن زنبیل کوچک را به کتف چپ بند کرده و با دست چپ ، زیر آن را نگه می داشت و همراه با گام برداشتنی شتابان تر از راه رفتن معمولی ، هماهنگ با پاهایش ، همزمان با جلو و عقب بردن دست ها ، هر بار دست در سبد کرده و مشتی غله بر می داشت و دست را به عقب می برد و همراه با جلو آوردن ، دست را تا برابر سینه بالا آورده ، در حالی که انگشت شست را باز می کرد و دست را به شکل قیف در می آورد ، تخم ها را می پاشاند و بدون این که دست را پایین ببرد ، مشتی دیگر بر می داشت و به پاشیدن تخم ادامه می داد و هنگامی که بذرهایش تمام می شد  ، به سراغ کیسه ها و گونی های گندم می رفت و مجددا سبد را پر می کرد و می پاشید . برزگر گاه فرزند خردسال خود را نیز به کمک می آورد تا بذر ها را به موقعبه او برساند و در زمان صرفه جویی کند تا هم خود زودتر کارهایش را انجام بدهد و هم مور ها فرصت نداشته باشند  غلات را جمع کرده و به لانه حمل کنند . او پس از هر تکه ای از زمین که بذر افشانی آن را تمام می کرد ، فورا زمین را با خر و خیش رغال به رغال شخم می زد . او این کار را اگر لازم بود ، روزها ادامه می داد تا بالاخره به نهایت می رساند . بعد از آن بود که چشم به آسمان داشت و حرکت ابرها را تعقیب می کرد . در کشاورزی سنتی و دیمی ، هیچ چیز قابل پیش بینی نبود و کشاورز مدام آرزوی باران می کرد چرا که سال های قحطی و گرسنگی و مرگ را دیده بود   :

نشسّه ری وُ ریم مِی گرگِ هاری سالِ قحطِ و زشت

سی خَردن مُو نشونم ایده هِی دِندون ، بیو بارون

استاد ایرج شمسی زاده





تاریخ : دوشنبه 93/9/3 | 7:17 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.