سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رفتن به رودخانه به غوطه خوردنی معمولی در آب خلاصه نمی شد بلکه همیشه پر از نشاط بود به گونه ای که اگر کسی لحظه ای به قصد ، سکوت می کرد و به صداهایی که از سطح آب به می رسید ، گوش می سپرد ، ده ها یا صدها صدای آمیخته در هم را می شنید که از گلوی پر از شادمانی مردم بر می خاست و در هم می پیچید . این صداها خاصه در هنگامی بیشتر می شد که جوانان یا کودکان به بازی مشغول بودند که معمولا نیز چنین بود .

بازی های پر نشاط ساده و فراوان بود . کودکان از همان ابتدا در کنار مادران که مشغول شستنن ظروف یا لباس بودند ، با پارچه ی نازکی ماهی ریز می گرفتند و جنجال می کردند .

پریدن در آب یکی از بازی های جوان تر ها  بود . پریدن از سطح اندک تا چند متری و گاه ارتفاع بیش از ده متری کمر . گاه پیش می آمد که جوانی بی آن که از راه گدار به آب برسد ، مستقیما از بالای کمرهای بلند خود را به آب می انداخت .

شیرجه زدن نیز از بازی های معمول بود که بیشتر از ارتفاع زیر سه متر اتفاق می افتاد . موارد نادری هم بود که از همان کمرهای بلند ، جوان روستایی با هنرنمایی و چرخیدن چندین باره به دور خود یا معلق زدن ، در آب شیرجه می زد و تحسین همگان را بر می انگیخت .

در برم ها و آب های بلند ، رفتن تا ته آب نیز کار همگان نبود . کسی که می خواست به کف برم برسد ، « پِی » می زد . بعضی آب ها پی و پایان نداشتند و قهار ترین ماهی گیران بنار هم نمی توانستند به اعماق آن برسند . برای پی زدن ، به وسط برم می آمدند . نفسی می گرفتند و به عمق آب می رفتند . رفتن به عمق هم به صورت ایستاده انجام می شد و هم به صورت شیرجه . کسی که به عمق برم می رفت ، برای اثبات ادعای خود ، مقداری از گل یا آشغال های ته آب را با خود می آورد و به ناظران نشان می داد .

از بازی های انفرادی ساحل رودخانه ، ساختن خانه با ماسه ی مخلوط به آب بود . برای این کار ، کودکان در کنار آب لم می دادند به طوری که پایشان در آب بود . در حد فاصل آب و خشکی ، با دستان خود چاله ای در ماسه ها حفر می کردند . پس از آن ، از ته آن گاله ی نیم وجبی ، ماسه ی ای که آب از آن می چکید را برداشته و دستان خود را طوری قرار می دادند که آب و ماسه از انگشتشان چکه می کرد . چکه های ماسه ی آبکی روی هم می ماند . آب به پایین می رفت و هر چکه ، مثل قلوه سنگ کوچکی روی چکه ی قبلی می ماند و دیوار و خانه بالا می رفت . دیوارهایی زیبا که ساعت ها برای ساختن آن وقت می گذاشتیم و پس از آن ، با موج آب شسته می شد .  

به دکترحسینقلی انگالی 

رودمثل ماربی آزارآرامی

نرم نرمک، شادمان می رفت درگزدان

ما

کودکان آفتاب وآب

درکنارساحل نمناک

شانه زیرآبشارآفتاب داغِ « دشتستان »

نه به سراندیشه ی سقفی

نه به دل پروای ویرانی

درهیاهویی نشاط انگیز

قطره قطره ماسه-آب ازدستمان می ریخت

مثل بنـّایی که بادستان سیمانی

گاه مثل زورقی تاکودکی ازآب می آمد

مثل گل دربین ما می رست،

موج بااوخانه های ماسه رامی شست

بازمالبخندبرلب

دل میان سینه هابی تاب

دست هامان آشناباماسه وباآب .

سال هابگذشت

امـّا

تلخ وپنهانی

موج برد آن خانه هارا

آن نشاط روزهای کودکی گم شد

قلب های مهربان وپاک

جلوه گاه کینه توزی های مردم شد

مرگ مثل مارمرموزی

درمیان خانه های تنگ

چنبری برزندگانی بست

آفتاب کودکی پژمرد

پرزدازرخسارهامان رنگ شادابی

ریخته برسقف وبردیوار

رقص تارعنکبوت وفضله های مارمولک ها

درکنار رودمهتابی

رودامـّاهمچنان خاموش می راند

ماجداازشادمانی ها

آب ، مارابازبالبخندمی خواند

مابه دورازمهربانی ها

برازجان- اردیبهشت 1383





تاریخ : یکشنبه 95/12/15 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.