دلی به جای تپیدن خدا خدا می زد
دلی که از همه ی بندها رها می زد
دلی که از همه دنیا بریده بود انگار
ز بار درد فقط چاه را صدا می زد
ز آب چشمه ی خورشید می گرفت وضو
پیاله از خُمِ سرشار والضحی می زد
چه جای دوست ، که در روزگار جهل سیاه
برای دشمن خود دست بر دعا می زد
همیشه کیسه ی نانی به شانه هایش بود
کسی که دوش درِ خانه های ما می زد
به ربّ کعبه قسم رستگار شد آن مرد
به خون خویش در آن دم که دست و پا می زد
محمد غلامی – تیر 95
تاریخ : دوشنبه 95/4/7 | 8:36 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()