تولد - کودک 3
وقتی رستم به دنیا آمد ، برای این که اطلاع دقیقی به سام ، پدر بزرگش بدهند ، :
یکی کودکی دوختند از حریر
به بالای آن شیر نا خورده شیر
درون اندر آگنده موی سمور
به رخ برنگاریده ناهید و هور
به بازوش بر اژدهای دلیر
به چنگ اندرش داده چنگال شیر
به زیر کش اندر گرفته سنان
به یک دست کوپال و دیگر عنان
نشاندند آنگه بر اسب سمند
به گرد اندرش چاکران نیز چند
چو شد کار یکسر همی ساخته
چنان چون ببایست پرداخته
هیونی تکاور برانگیختند
به فرمان بران بر درم ریختند
مر آن صورت رستم گرز دار
ببردند نزدیک سام سوار 1
- بچه که به دنیا بیاید و یکى از خویشان او بمیرد بدقدم است.
- بچه که در ابتداى راه رفتن کونخیزه بکند پشتش دختر است.
- بچه که در شروع راه رفتن دمر راه برود پشت او پسر است.
- هرگاه بچه دست چرب به سر خود بمالد کچل مىشود.
- بچه کوچک دروازه باز بکند (پاهایش را گشاد گذاشته سرش را به زمین بگذارد) مهمان مىآید.
- پسربچه که چپق بکشد قدش کوتاه مىماند.
- پسربچه که تریاک بکشد در بزرگى ریش در نمىآورد.
- بچه که به دنیا مىآید روزیش را با خودش مىآورد.
- پسربچه که برنج خام بجود کوسه مىشود.
- بچه که دندانش از بالا در بیاید بدقدم است براى رفع آن او را از بالاى بام کوتاهى در چادر مىاندازند.
- دایه که شیرش کم مىشود رو به قبله نشسته آش رشته را با صد دینار شیراز در هاون مىکوبند و به او مىخورانند.
براى دفع چشمزخم با ذغال سر تخممرغ را به اسم مادر و ته آن را به اسم پدر بچه یا ناخوش نشان مىگذارند، سپس همه کسانىکه بچه را دیدهاند اسم برده روى تخم علامت مىگذارند بعد در یک تکه از پیراهن چرک بچه تخم را با یک شاهى پول و قدرى نمک و زغال گذاشته بالاى سر او از نو اسم همان اشخاص را تکرار کرده تخممرغ را فشار مىدهند، به اسم هر کس شکست او بچه را چشمزده است کمى از زرده آن را با کف پا و مغز سربچه مىمالند و آن یک شاهى را به گدا مىدهند.
بچه کوچک را وقتى که نشان مىدهند هر کدام از حضار یک تکه از نخ لباسشان مىدهند تا آن را با اسفند دود بکنند که بچه نظر نخورد.
براى رفع بیمارى و چشمرخم (بچه نوزاد را باید از چشمزخم مردم ناپاک حفظ کرد ـ دینکرت 22 ـ 31 ـ 8) اسفند دود مىکنند (و چون بوى بر آتش نهند و باد بوى آن را مىبرد تا آنجا که آن بوى برسد هزار بار هزار دیو دروج نیست بپاشند و کم شوند و چندان جادو و دیو و پری) اگر این کار را نزدیک غروب بکنند بهتر است. یک تکه پارچه نخ یا یک تار از بند تنبان و یا خاک ته کفش کسى که نسبت به او بدگمان هستند گرفته با قدرى اسفند دور سربچه یا ناخوش مىگردانند و مىگویند:
اسفند و اسفنددونه
اسفند سى و سه دونه
از خویش و قوم و بیگونه
هر که از دروازه بیرون برود
هر که از دروازه تو بیاید
کور شود چشم حسود و بخیل
شنبهزا، یکشنبهزا، دوشنبهزا ....جمعهزا.
کى کاشت؟ پیغمبر؟ کى چید؟ فاطمه، براى کى دود کردند؟ براى امام حسن و امام حسین
به حق شاه مردون
درد و بلا رو دور گردون 2
_________________
-1 شاهنامه فردوسی – جلد اول – ص 177
-2 از وبلاگ « بیتوته » باورهای عامیانه مردم ایران در مورد بچه