وبلاگ :
وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
يادداشت :
عاشورا در بنارآب شيرين
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
جعفري
مختار با شمر ابن ذيالجوشن چه کرد؟
شيـخ طوسى(ره) مىنويسد: «شمر را دستگير کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در ديگ روغن جوشيده افکندند و يکى از ياران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مىکرد.»
براى شمربن ذى الجوشن اسمهاى ديگرى چون اوس يا شرحبيل نيز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره و جوشن مىگفتند زيرا سينه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مىداد. او نخست از ياران على عليهالسلام در جنگ صفين و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن (ع) و حسين (ع) در رکاب امام عليهمالسلام حاضر بوده است اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محيط و آداب الهى و اجتماعى چيره شد و سرانجام در لشکر عبيداللّه بن زياد قرار گرفت.
روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بيابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مىگذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شيطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نيز پذيرفت و از اين طريق، نطفه شمر منعقد شد از اين رو امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود: «يابن راعية المِعْزى»؛ اى پسر زن بزچران!
اين فرد جنايتکار شماره يک کربلا، توانست از چنگ مختار بگريزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـيـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگينش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.
به گزارش خبرآنلاين، در کتاب تاريخ طبري جلد ششم صفحه 53 آمده است: «مـسـلم ضـبـائى که هم قبيله شمر بود، مىگويد: «ما فرار کرديم و خود را به محلى در مسير کـوفـه و بصره به نام ساتيدما رسانديم و در نزديکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانيّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّهاى مخفى شديم که توسط يک روستايي جاي ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را ديدم که جامهاى خوشبافت به تن داشت و بدنش پيس (بيماري برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نيافتيم. درگيرى شديدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنيدم و کسى فرياد زد خداوند، خبيثى را کشت».
در جلد ششم تاريخ طبري صفحه 338 نيز به نقل از شيـخ طوسى(ره) آمده است: «شمر را دستگير کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در ديگ روغن جوشيده افکندند و يکى از ياران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مىکرد.»
همچنين در همين کتاب و در همان جلد در صفحه 374 امده است: «عبدالرحمن بن عبد مىگويد: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بريده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـيـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض ديد مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».