يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس شدطلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم يادمان باشد که در اين بهر دو رنگي و ريا دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يک جا ديديم طلب سوختن بال و پر کس نکنيم يادمان باشد ازامروز جفايي نکنيم گر که درخويش شکستيم صدايي نکنيم خود بسازيم به هردرد که ازدوست رسد بهر بهبود ولي فکردوايي نکنيم جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم شکوه ازغيرخطاهست خطايي نکنيم وبه هنگام عبادت سرسجاده ي عشق جزبراي دل محبوب دعايي نکنيم ياورخويش بدانيم خداياران را جز به ياران خدادوست وفايي نکنيم گله هرگزنبود شيوه ي دلسوختگان با غم خويش بسازيم وشفايي نکنيم يادمان باشد اگرشاخه گلي را چيديم وقت پرپرشدنش سازونوايي نکنيم پر پروانه شکستن هنر انسان نيست گر شکستيم زغفلت من و مايي نکنيم يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم دوستداري نبود بندگي غير خدا بي سبب بندگي غيرخدايي نکنيم مهرباني صفت بارزعشاق خداست يادمان باشد ازينکار ابايي نکنيم ولي آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟ ياد من هست، طلب عشق ز هر کس نکنم گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد دل ديوانه من بهر که افتاده به خاک اين همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار به تو اي عشق ، تو اي يار ، به تو اي بهر نياز ياد من هست که ديگر دل من تنها نيست ياد من هست که ديگر دل تو مال من است ياد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک ياد تو باشم و هر دم بکنم راز و نياز ياد تو باشد از اين پس من و تو ما شده ايم هر دو عاشق دو پرستو