• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : ياد نها 6 احمد روزبه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قاسم 
    يه روز با بچه ها رفته بوديم ماهيگيري.يه طناب نايلوني بزرگ زرد رنگ كه دو نفر دو سر طناب را گرفته ودر عرض رودخانه مي كشيدند وپس از طي مسافتي كم كم يكي از نفرات از آب گذشته و در طول رودخانه مستقر شده وبقيه هم آب را گل آلود كرده تا ماهي ها به طرف اون دو نفري كه دو سر طناب را گرفته بودند والان نشسته بودند بروند.دو نفر هم مرتب ماهي را گرفته وبه بيرون پرتاب مي كردند،چند سگ هم همراه بچه ها بود كه ماهي ها را جمع مي كردند.وقتي كار ماهيگيري تمام شد ومي خواستيم ماهي ها را جمع آوري كنيم متوجه شديم ماهي ها كمتر از اون چيزيه كه ما از آب گرفتيم،در همين حين بود كه ديديم يكي از سگها ماهي در دهان دارد ومي خورد.چون كنار رودخانه گل آلود بود اكثر سگها هم گل آلود شده بودند.يكي از بچه ها به طرف اون سگ رفته و تا مي تونست سگ بي زبون را زد،سگ از دستش فرار كرد و به آب زد ،وقتي سگه بيرون آمد اون دوستمون بهت زده سگ را نگاه كرد ديد سگ خودش است كه اين همه كتك خورده.جالب اينجا بود كه موقع تنبيه سگ سر همه غرولند مي كرد كه اين چه سگي است كه شما داريد