فکرم همهجا هست، ولي پيش خدا نيست
سجاده زردوز که محراب دعا نيست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
انديشه سيال من ـ اي دوست ـ کجا نيست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حيران
تعريف نباشد، ابداً قصد ريا نيست!
از کميتِ کار که هر روز سه وعده
از کيفيتش نيز همين بس که قضا نيست
يکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانيست!
اين سجده سهو است؟ و يا رکعت آخر؟
چنديست که اين حافظه در خدمت ما نيست
اي دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به ياد خم ابروي شما نيست
بيدغدغه يک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نيست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که اين بهره بانکيست، ربا نيست!
از بسکه پي نيموجب نان حلاليم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نيست
به به، چه نمازيست! همين است که گويند |