• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : مسلم جعفري
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسلم جعفري 

    دادمعشوقه به عاشق پيغام كه كندمادر توبامن جنگ

    هركجا بيندم ازدور كند چهره پرچين وجبين پرآژنگ

    با نگاه غضب آلودزند بردل نازك من تير خدنگ

    ازدرخانه مراطردكند همچو سنگ ازدهن قلما سنگ

    مادرسنگ دلت تازنده ست شهد دركام من وتست شرنگ

    نشوم يك دل ويك رنگ تورا تا نسازي دل اوازخون رنگ

    گرتوخواهي به وصالم برسي بايد اين ساعت بي خوف ودرنگ

    روي وسينه ي تنگش بدري دل برون آري ازآن سينه تنگ

    گرم خونين به منش باز آري تا برد زآينه ي قلبم زنگ

    عاشق بي خرد نا هنجار نه بل آن فاسق بي عصمت وننگ

    حرمت مادري از ياد ببرد خيره از باده وديوانه زبنگ

    رفت ومادر راافكند به خاك سينه بدريدودل آورد به چنگ

    قصد سر منزلد معشوق نمود دل مادربه كفش چون نارنگ

    از قضا خورد دم در به زمين واندكي سوده شد او راآرنگ

    وآن دل گرم جان داشت هنوز اوافتاد ازكف آن بي فرهنگ

    از زمين باز چو برخاست نمود پي برداشتن آن آهنگ

    ديد كز آن دل آغشته به خون آيد آهسته برون اين آهنگ

    آه دست پسرم يافت خراش آه پاي پسرم خورد به سنگ

    پاسخ

    آقاي جعفري عزيز سلام. ازاين كه شعرزيباي ايرج ميرزا رابراي بنارانه فرستاده ايد، سپاس