• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : فوتبال
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + احمدروزبه 
    كليد موفقيت
    مردي فرزندش را براي به دست آوردن تجربه به خارج شهر فرستاد. پس زماني که فرزند از شهر خارج شد، روباه مريضي را ديد پس مدتي درنگ کرد ...انديشيد ... چگونه روباه غذا به دست مي‌آورد؟
    در اين لحظه شيري را ديد که با او شکاري بود. زماني که به روباه نزديک شد، از شکار خورد و باقي را ترک گفت و خارج شد.
    پس از لحظه‌اي روباه به سختي خود را حرکت داد و به شکار باقي مانده نزديک شد و شروع به خوردن کرد.
    پس پسر با خود گفت: بي‌شک خداوند ضامن روزي است، پس چرا مشقت و سختي را تحمل کنم؟
    سپس پسر نزد پدرش رفت و براي پدرش ماجرا را باز گفت.
    پدر گفت: فرزندم اشتباه مي‌کني ... من براي تو زندگي شرافت مندانه‌اي را مي‌خواستم. به شير نگاه کن! به ديگران کمک مي‌کند. چگونه همان طور که مي‌داني او حيواني قوي است!
    اما به روباه کن ... او منتظر کمک ديگران است ... و از اين رو براي او زندگي، شرافت‌مندانه نيست. پس فرزند متوجه شد و ديدگاهش در پيرامون زندگي عوض شد.