نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ احمدروزبه 
بنده اولا تشکر صميمانه خودرا به جناب غلامي اعلام نموده سپس به شخصه دست جناب حاج شعبان خدادافر(خداداي) را بدليل کمک به هموالايتيها علي الخصوص به پدر وبرادرم که خدايشان بيامرزد ميبوسم از اظهار خاطرات جناب خدادادفر بيادخاطره اي افتادم که حاج محمد خدادادي براد ر گرامي حاج شعبان برايم نقل کرد واز گفتن اين خاطره بشدت ميخنديد .ايشون فرمودند شبي از شبهاي تقريبا بهاره کويت با برادرت حسين درب ورودي مبليات جميل که صاحبش همين حاج شعبان ميباشد خوابيده بوديم وداشتيم از ولايت ونامه هاي رسيده صحبت ميکرديم حسين اونطرف دروازه خوابيده بود ومن اينطرف ناگهان سگي وارد شد حسين به اون سگ نهيب زد که برگردد وسگ نيز بانشان دادن دندان خود شروع به بقول خودمون خور ودر کرد يکهو حسين به زبان خودمون به اون سگ گفت موچکارت دارم اي بري داخل ميخ تو پي(پاي) خوت ميزنه . خلاصه خاطرات آقاشعبان مرابه ياد اين خاطره انداخت درضمن همگي براي سلامتي حاج محمد دعا کنيم