• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : تبريك
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + روزبه 

    گريزانم از اين مردم كه با من

    بظاهر همدم و يكرنگ هستند

    ولي در باطن از فرط حقارت

    به دامانم دوصد پيرايه بستند



    از اين مردم, كه تا شعرم شنيدند

    برويم چون گلي خوشبو شكفتند

    ولي آن دم كه در خلوت نشستند

    مرا ديوانه اي بدنام گفتند



    دل من, اي دل ديوانة من

    كه مي سوزي ازين بيگانگي ها

    مكن ديگر ز دست غير فرياد

    خدارا, بس كن اين ديوانگي ها

    + روزبه 

    زن و مردي روي نيمکت پارکي نشسته بودند و به کودکاني که در حال بازي بودند نگاه مي کردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسري که لباس ورزشي قرمز دارد و از سرسره بالا مي رود پسر من است. مرد در جواب گفت: چه پسر زيبايي! و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسري که تاب بازي مي کرد اشاره کرد.
    مرد نگاهي به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد: سامي! وقت رفتن است.
    سامي که دلش نمي آمد از تاب پايين بيايد با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقيقه. باشه؟
    مرد سرش را تکان داد و قبول کرد. مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند. دقايقي گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد: سامي دير مي شود برويم. ولي سامي باز خواهش کرد 5 دقيقه... اين دفعه قول مي دهم.
    مرد لبخند زد و باز قبول کرد. زن رو به مرد کرد و گفت: شما آدم خونسردي هستيد، ولي فکر نمي کنيد پسرتان با اين کارها لوس بشود؟
    مرد جواب داد: دو سال پيش يک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه سواري زير گرفت و کشت. من هيچ گاه براي تام وقت کافي نگذاشته بودم و هميشه به خاطر اين موضوع غصه مي خورم . ولي حالا تصميم گرفتم اين اشتباه را در مورد سامي تکرار نکنم. سامي فکر مي کند که 5 دقيقه بيش تر براي بازي کردن وقت دارد، ولي حقيقت آن است که من 5 دقيقه بيشتر وقت مي دهم تا بازي کردن و شادي او را ببينم. 5 دقيقه اي که ديگر هرگز نمي توانم بودن در کنار تام ِ از دست رفته ام را تجربه کنم.
    بعضي وقتها آدم قدر داشته ها رو خيلي دير متوجه مي شه. 5 دقيقه، 10 دقيقه، و حتي يک روز در کنار عزيزان و خانواده، مي تونه به خاطره اي فراموش نشدني تبديل بشه. ما گاهي آن قدر خودمون رو درگير مسا ئل روزمره مي کنيم که واقعا ً وقت، انرژي، فکر و حتي حوصله براي خانواده و عزيزانمون نداريم. روزها و لحظاتي رو که ديگه امکان بازگردوندنش رو نداريم.
    ضرر نمي کنيد اگر براي يک روز شده دست مادر و پدرتون رو بگيريد و به تفريح ببريد. يک روز در کنار خانواده، يک وعده غذا خوردن در طبيعت، خوردن چاي که روي آتيش درست شده باشه و هزار و يک کار لذت بخش ديگه.
    قدر عزيزانتون رو بدونيد. هميشه مي شه دوست پيدا کرد و با اونها خوش گذروند، اما هميشه نعمت بزرگ يعني پدر و مادر و خواهر و برادر در کنار ما نيست. ممکنه روزي سايه عزيزانمون توي زندگي ما نباشه...
    جمله روز: هيچ وقت به گمان اين که وقت داريد ننشينيد، زيرا در عمل خواهيد ديد که هميشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلين)

    پاسخ

    ممنون ازآقاي روزبه عزيزم . دستورات شمادرمورد رنگ را نيز به كاربستم وخيلي عالي شد . دستت دردنكند.