• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : تعزيه دربنار آب شيرين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جعفري 
    ارم نيوز : در مورد شما قضاوت نمي‌کند؛ يک دوست واقعي هميشه حامي شماست. او شما را همين‌طور که هستيد، قبول دارد و مي‌پذيرد و هيچ‌گاه تلاش نمي‌کند که شما را تغيير دهد. او شخصيت شما را با تمامي موارد مثبت و منفي قبول دارد.
    آيا يافتن دوستان واقعي دشوار است؟ وجود چه مواردي باعث صميميت بيشتر ميان دوستان مي‌شود؟

    همه ما دوستاني داريم و طبعا به نوعي از دوستي‌هايمان لذت مي‌بريم. بعضي از ما دوستان نزديک و صميمي داريم اما در اينجا اين سؤال مطرح مي‌شود که چه مواردي باعث مي‌شود که يک دوست به رفيقي حقيقي و واقعي تبديل شود؟ چه جزئياتي وجود دارد که يک دوست واقعي را از يک دوست معمولي جدا کرده و تفاوتش را براي ما آشکار مي‌کند؟

    رابطه دوستي يکي از مهم‌ترين روابطي است که ما در زندگي‌مان درصدد بهبود و پيشرفت آن هستيم. ممکن است يافتن دوست، کار بسيار آساني باشد اما يافتن دوستي که در طول رابطه و در مواقعي که ما با سختي‌ها و مشکلاتي مواجه مي‌شويم بخواهد و بتواند به کمکمان بيايد و در واقع يافتن يک دوست حقيقي، سخت است. حقيقت اين است که با وجود داشتن پدر و مادر و اقوام، هنوز هم بسياري از مردم براي گذراندن اوقات فراغت به دوستانشان وابسته هستند و بيشتر وقتشان را با دوستانشان مي‌گذرانند.در اينجا به نقل داستان 2دوست صميمي مي‌پردازيم تا از آن نکات جالب توجه و آموزنده‌اي را به ذهن بسپاريم.

    مايک و جان با يکديگر بزرگ شده بودند و از دوران کودکي تا بزرگسالي دوستان بسيار نزديکي به يکديگر بودند. يک روز، بعد از برگشتن از مدرسه، آن دو به بحث و مناظره درباره اجتماع پرداختند. ناگهان بعد از اينکه بحث‌شان حسابي گرم شده بود، جان در يک لحظه عصباني شد و سيلي محکمي به‌صورت مايک نواخت. مايک به دوستش جان خيره شد و سپس روي شن‌ها نوشت: «امروز بهترين دوست من، يک سيلي به من زد». بعد از نوشتن اين جمله، آن دو نفر دوباره قدم‌زدن‌شان را از سر گرفتند. وقتي که مي‌خواستند از روي رودخانه‌اي که بسيار پرآب بود عبور کنند، ناگهان مايک داخل آب افتاد. جان، بدون لحظه‌اي ترديد و دودلي، داخل رودخانه پريد و مايک را نجات داد. بعد از آن، مايک روي يک تخته سنگ نوشت: «بهترين دوست من، مرا نجات داد».

    جان متوجه نشد که چرا مايک اين کارها را انجام مي‌دهد، بنابراين از مايک پرسيد: «چرا وقتي من به تو سيلي زدم، روي شن‌ها نوشتي اما وقتي تو را نجات دادم روي صخره نوشتي؟» مايک در پاسخ گفت: «دوست حقيقي بايد کارهاي اشتباهي که از بهترين دوستش سر مي‌زند را فراموش کند ولي در عوض کارهاي درست و مثبت دوستش را هميشه به ياد داشته باشد».

    در اينجا پس از ذکر اين مثال، به بيان 7مورد از خصوصيات دوست واقعي مي‌پردازيم:

    1- بهترين‌ها را براي شما ‌مي‌خواهد؛ يک دوست واقعي هميشه بهترين آرزوها را برايتان دارد. اگر او دريافت که شما در زندگي‌تان شخص موفقي هستيد و اهدافتان در حال پيشرفت و موفقيت است، حتما از شما حمايت خواهد کرد.

    2- پشتيبان شماست؛ اگر شما هم‌اکنون با يک مشکل روبه‌رو شده‌ايد، مي‌توانيد دوست واقعي‌تان را تشخيص دهيد زيرا دوست واقعي سعي مي‌کند که در اين مواقع از درد و غم‌تان بکاهد و شما را از اين جريان احساسي که در آن به سر مي‌بريد، بيرون آورد.

    3- صداقت دارد؛ يک دوست واقعي کسي است که با شما صادق باشد و وقتي از او کمک خواستيد، او حرفي نمي‌زند که شما را راضي و خوشحال کند بلکه او چيزي را خواهد گفت که فکر مي‌کند به صلاح شماست. دوست حقيقي، شما را نصيحت مي‌کند، در همه حال پشتيبان و حامي شماست و در مواقع مختلف به شما کمک مي‌کند و شما را به راه درست و مثبت هدايت مي‌کند.

    4- در مورد شما قضاوت نمي‌کند؛ يک دوست واقعي هميشه حامي شماست. او شما را همين‌طور که هستيد، قبول دارد و مي‌پذيرد و هيچ‌گاه تلاش نمي‌کند که شما را تغيير دهد. او شخصيت شما را با تمامي موارد مثبت و منفي قبول دارد.

    5- به حرف‌هايتان گوش مي‌دهد؛ دوستاني وجود دارند که در مواقعي که همه چيز رو به راه است با شما مي‌مانند اما وقتي که شما با يک مشکل روبه‌رو مي‌شويد، آنها ناپديد مي‌شوند و در حل کردن مشکل شما هيچ کمکي نمي‌کنند؛ برعکس دوست واقعي کسي است که وقتي ديد که شما با مشکل مواجه شده‌ايد، دست کمک و ياري به سوي شما دراز کند.

    6- شما را جزئي از زندگي‌اش قرار مي‌دهد؛ يک دوست واقعي، شما را به بقيه دوستانش به‌خصوص خانواده‌اش معرفي مي‌کند و شما را جزئي از زندگي‌اش مي‌داند. در واقع شما يک نعمت يا موهبت الهي در زندگي او هستيد.

    7- رازدار شماست؛ يک دوست واقعي نقاط ضعف شما را بروز نمي‌دهد و رازدار شماست. رازهايتان را فاش نمي‌کند و براي شما حقه و کلکي سوار نمي‌کند. يکي از اهداف دوستي اين است که به حريم و خلوت يکديگر احترام بگذاريد. يک دوست واقعي به اين مهم عمل کرده و پشت‌سرتان غيبت نمي‌کند.

    هميشه به ياد داشته باشيد «کسي که يک دوست وفادار بيابد، يک گنج پيدا کرده است»
    + جعفري 

    ارم نيوز : رضا اسکستاني کسي که پس از بريدن سر ميرزا کوچک خان ، آن را به خان تالش تحويل داد.


    و اين هم سر بريده ميرزا کوچک جنگلي

    + جعفري 

    ارم نيوز : مرجع بزرگوار تقليد شيعيان حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) که از بزرگان حوزه علميه قم بود و کتابخانه عظيم وي در حال حاضر يکي از بزرگترين مرجع هاي استفاده طلاب و عموم مردم در خصوص کتاب هاي ديني است.اين زعيم بزرگوار شيعه در تعريف سرگذشت زندگي خود به نحوه تشرف خود به محضر حضرت ولي عصر ارواحنا فداه اشاره مي کند که در پي مي آيد :
    مدت ها بود قصد عزيمت به نجف اشرف را داشتم ولي هربار به دليلي نمي شد . قصد کرده بودم که بعد از نجف به سامرا هم بروم بلکه شايد بعد از اين همه انتظار بتوانم مولايم امام زمان (عج) را زيارت کنم. مقدار زيادي راه رفته بودم که در تاريکي شب مسير حرکت را گم کردم و هرچه کردم خسته و درمانده نتوانستم راه را بيابم . خيلي ناراحت شدم در آن تاريکي صحرا و گم شدن و ترس حمله حيوانات وحشي همه باعث شد در دل شب از ته دل از خدا بخواهم من که به شوق ديدن ولي عصر آمده بودم را کمک کند. ناگهان ديدم سواري بر اسب به سمت من آمد و من را با اسم صدا زد . خيلي ترسيده بودم که نکند راهزن باشد اما سيد بزرگواري بود با چهره اي نوراني که من اينقدر درمانده شده بودم اصلا توجهي نکردم که اسم من را از کجا مي داند.جلو آمد و پرسيد: چرا ناراحتي؟ قضيه را بازگو کردم .

    آن سيد بزرگوار گفت با من بيا که من راه را بلدم و من هم بي اختيار با او همسفر شدم.اصلا نمي دانم چرا به او اعتماد کردم.راه زيادي به سمت کوفه رفتيم و خسته در جايي چادر زديم . سپس با آن بزرگوار به حرف نشستم و گفتم که براي ديدار محبوبم به سمت سامرا ميروم .سپس آن آقا سوالاتي از من در خصوص احکام دين پرسيد و بعضي اشکالات من را در مسائل فقهي برطرف کرد .مثلا در خصوص نحوه استخاره با تسبيح و ... مطالبي را به من آموخت و بعد از کمي استراحت به سمت مسجد کوفه راه افتاديم . بعد از رسيدن به مسجد کوفه نماز هاي مقام هاي مسجد را ناخودآگاه به امامت ايشان اقامه کردم و سپس راهي نجف شديم . در راه نجف مي رفتيم که بعد از طي مسير طولاني در جايي اطراق کرديم تا خستگي در کنيم . به آن سيد بزرگوار ميوه و نان تعارف کردم و گفتم قليان يا سيگار کدام يک را ميل دارد برايتان آماده کنم ؟ اما با کمال تعجب شنيدم که گفت ما از اين فضولات دنيايي شما مصرف نميکنيم.کمي با هم ميوه خورديم و آن سيد بزرگوار بلند شد که براي نماز صبح وضو بگيرد، سر که برگرداندم ديدم که نيست هرچه صدايش کردم جوابي نشنيدم . تازه آن جا بود که بعد از اين همه وقت فهميدم آن سيد
    + جعفري 
    اجر همه با امام حسين ع
    پاسخ

    جعفري عزيز سلام. دستت دردنكند. حتماً ازمطالبتان دربخش پژواك استفاده خواهدشد. پرتوان باشيد.