• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : يک سوال و يک نظر به عنوان پاسخ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسلم جعفري 
    صداي گريه و شيون آن سه نفر، تمام اهل محل را به خانه آنها کشانده بود. جمعيت، دور آنها حلقه زده بود. مرد فرياد مي زد و بر سر مي کوبيد. زن شيون مي کرد و سر به ديوار مي زد. مردم، بي اطلاع از ماجرا بي اختيار گريه مي کردند. جوان، خيره به جمعيت به اين فکر مي کرد که اولين شب روضه در خانه ايشان برپا شده، آن هم با ضمانت و قول ارباب حسين.
    * داستان هاي شگفت، شهيد دستغيب.