• وبلاگ : وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
  • يادداشت : يک سوال و يک نظر به عنوان پاسخ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسلم جعفري 
    زن با يک سخن، مرد را آرام کرد: «ببين مرد! اگر ادعاي عاشقي مي کني، جوان که چيزي نيست؛ بايد از جان خود نيز بگذري! اگر حسين(ع) فرزند رسول خدا همان است که ما مي شناسيم، عمل ما را بي جواب نخواهد گذاشت! اگر به کارت عقيده و ايمان داري، بلند شو و بسم اللّه را بگو و گرنه سرجايت بنشين و مجلس آقا را فراموش کن!»
    چند روزي طول کشيد تا مرد با اين تصميم کنار آمد. حالا نوبت جوان بود مادر مي گفت: «من پسرم را بزرگ کرده ام. او منتهاي آرزويش جانفشاني در راه فرزندان علي (ع) است. او روح حسيني دارد و مرام علوي. تو چطور او را نمي شناسي؟