وبلاگ :
وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
يادداشت :
يک سوال و يک نظر به عنوان پاسخ
نظرات :
0
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مسلم جعفري
فروش فرزند در بازار به خاطر برپايي روضه امام حسين(ع)
زن دوباره گفت: «مردم که از وضع ما باخبرند؛ مي دانند آن خدا نشناس ها مال تو را بردند و تو امسال ورشکست شدي پس ديگر خجالت...»
صداي باز شدن در خانه، حرف زن را قطع کرد؛ هر دو چشم گردانند. پسر جوانشان در آستانه ي در بود. نگاه مادر که به قامت رعناي جوانش افتاد، فکري به سرعت به ذهنش رسيد؛ دوباره قد و بالاي جوان را نگاه کرد. لبخند روي لبانش نشست. تصميمش را گرفت. جلو رفت، آغوشش را باز کرد و جوانش را در بغل گرفت. مرد و جوان، با تعجب به زن نگاه مي کردند.