وبلاگ :
وبلاگ اختصاصي روستاي بنار آب شيرين
يادداشت :
يک سوال و يک نظر به عنوان پاسخ
نظرات :
0
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مسلم جعفري
مرد انگار از خواب عميقي بيدار شده، با بهت و حيرت به زن خيره شد. بعد از چند لحظه، سرش را به چپ و راست تکان داد، چنگي به موهايش زد و گفت: «استغفراللّه ربي و اتوب اليه! چرا نمي فهمي زن؟! مردم توقع دارند، هر روز از من سؤال مي کنند، جلسه ي روضه جا افتاده؛ ديگر نمي شود، هر سال بوده، امسال را بي خيال شويم؟ من حتما بايد يک راه چاره اي برايش پيدا کنم و اين روضه امسال برگزار شود.»